طفلک پسرم باز مجابش کردم
بی شام به زور قصهی خوابش کردم
ناگاه کبوتری به خوابش آمد
ناچار گرفتم و کبابش کردم
امروز مثل هرروز راه رفتم و گریه کردم، امروز گریه کردم، دیروز گریه کردم، پریروز گریه کردم، چهار هفته را گریه کردم..مشاور میگوید چهار هفته زمان زیادی نیست، به زمان زیادی نیست مشاور هم گریه کردم.