#خاطره_ارسالی
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
ترم آخر دوره دانشجویی ام بود🎓
فرجه امتحانات بود📚 و ماه مبارک رمضان، خوابگاه خلوتِ خلوت بود، همه رفته بودند خونه هاشون تا شروع امتحانات، جز بچه های شهرستانی که خونه هاشون نزدیک نبود و بچه هایی که پروژه داشتن و...
موقع هایی که خوابگاه شلوغ باشه و دانشجوها باشن مرتب برنامه های فرهنگی ومذهبی برگزار میشد، ولی ایام فرجه که خوابگاه خلوت بود و هشتاد، نوددرصد بچه ها خونه بودند به جز برنامه نماز جماعت و پخش قرآن هنگام افطار برنامه خاصی نبود...
دو ماه بود نرفته بودم خونه😥 همه ی هم اتاقی هام رفته بودند خونه هاشون و من هم تنها داخل اتاق داشتم درس میخوندم📝
که دوستم زنگ زد برای تولّد هم کلاسیش دعوتم کرد🎉
گفت حالا که تنها هستی، یکی دو ساعت بیا پیش ما تا حال و هوات عوض بشه، منم با اینکه هم کلاسیش را نمیشناختم ولی دلم نمیومد اصرار و روی دوستم را زمین بزنم😐 سریع خودم رو آماده کردم یه گلدون کوچی🎋 داشتم یه متن تبریک نوشتم چسبوندم بهش و رفتم پیش دوستان، دیدم اتاق خیلی شلوغه، هم کلاسی های غیر خوابگاهیشون را هم دعوت کرده بودند، ما هم رفتیم یک گوشه نشستیم بعد از چند دقیقه دیدم بچه ها اسپیکر گذاشتند و کلی آهنگ های شاد و...
ماه مبارک رمضان بود و شب قدر🙁
هرکاری کردم نمی تونستم جلسه رو ترک کنم برم، از یه طرف هم ناراحت بودم برای حرمت شکنی شب قدر، نا آرام بودم، بچه ها به دوستم میگفتند همیشه رفیقت اینقدر آرومه؟ کم حرف و خجالتیه؟
میگفت: نه برعکس خیلی هم دختر شاد وپرانرژی ای هست، نمی دونم امشب چرا توو خودش هست، شاید بخاطر این هست که جز من و شما ها رو نمیشناسه، خدا میدونه اون لحظه ها چقدر عذاب وجدان داشتم تا اینکه وسط شلوغی و دست زدن و کلی صدای بلند موسیقی آهنگ
* *یکی محکم در زد و رفت**❗
یکی از بچه ها در را باز کرد🚪
دید یک کادو کوچک و یک برگه ی A۴ روی زمین دم در هست ولی کسی پشت در نیست...
کادو و برگه ها را آورد داخل، بچه ها اصرار کردند که بازشون کنیم ببینیم کدوم یکی از بچه ها بوده که اینجوری سوپرایزمون کرده...؟
✅رو برگه نوشته بود، دوستان گل سلام، تولد هر کدومتون که هست مبارک باشه، هدیه ناقابلی هست، که بیشتر از این دم دستم هدیه قابلی نبود (ساق دست) از ما پذیرا باشید🙏🏻
میدونید امشب چه شبی هست؟
حرمت این شب را نگه دارید!
👌اینقدر این حرکت و کار اون بنده خدا قشنگ بود وتاثیر گذار، که همون لحظه بچه ها سریع موسیقی 🎼 رو خاموش کردند، حتی یکی دوتا از اون جمع هم که اصلا خیلی معتقد به این مناسبت ها نبودند، گفتند: که راست میگن بچه ها، برای همسایه ها، نباید ایجاد مزاحمت کنیم برای بقیه ای که راضی نیستند به این سروصداها، بالاخره مکان عمومی هست و حق دارند...
بااینکه ترم آخرم بود دیگه توفیق نداشتم، باشم خوابگاه و همچنین حرکت قشنگی رو ما هم تقلید کنیم برای اثر گذاری، اما وظیفه دونستم هر جا نشستم تعریف کنم از کار اون بنده خدا تا بلکه تلنگری باشه برای خودم و بقیه که نکته ای از این حرکت قشنگ یاد بگیریم...
حالا که توفیق پیدا کردم تا مرحله 3 امر به معروف ونهی ازمنکر را به صورت مجازی طی کنم، میبینم که چه روش ها ونکات قشنگی را استاد تقوی ما بین صحبت هایش بیان میکنه! وچه وظیفه سنگینی تک تک ما داریم برای امر و نهی کردن!
👈👈شاید من اگه اون روز این #دوره ها رو گذرونده بودم قبل از حرکت قشنگ اون دوستمون، #خودم اقدام میکردم و به نحو #ظریفی تذکرم را میدادم و ثوابی را هم از آن خودم میکردم!
با تشکر فراوان🙏🏻🌷
🌺نمونه #خاطره شماره 40
مسابقه #آنگاه_هدایت_شدم
⭕برای مشاهده سایر خاطرات
روی هشتگ👈 #خاطره_ارسالی
بزنید.
🆔️@aamerin_ir