#کندوی_عنکبوت 🕷🕸
❌ داستان دهشتناک یورش نوین
شیاطین 🔱 به ایران درآخر الزمان ⁉️
#قسمت_پنجم
ابلیس 🔱 با چهره ی عبوس از جای خود بلند شد و شروع کرد به قدم زدن. پس از چند لحظه روبه روی سران جنی 👿 ایستاده و همانطور که عصای 🔱 جادویی خود را در دست داشت، تن صدایش را بالا برد و شمرده شمرده گفت: " من وقتی اولین بار مخلوق 👤 خاکی خدا ✨ را مشاهده کردم ..." مکثی کرد، گویا می خواست جمله ای بگوید که برایش سخت بود. فضای سنگینی در سالن کاخ سیاه حاکم بود.
ابلیس 🔱 پس از چند لحظه سکوت، عصای 🔱 خود را محکم به زمین زد و با چهرهای غضبناک و صدایی لرزان و بلند گفت: "زمانی که با آدم 👤 خاکی چشم در چشم 👁 شدم، ترس بزرگی به دلم 🖤 رخنه کرد .
ای جنیان 👿 و سربازان من! این جملات را دارم با مشقت زیاد بیان می کنم. وقتی او را دیدم، در پیشانیاش نور ✨ عجیبی مشاهده کردم. در آن فضا چیزهایی دیدم که هنوز که هنوز است، با یاد آنها تمام وجودم پر از رنج و درد می شود.
آن جا فهمیدم خدا ✨ نقشه ای در سر دارد که اگر من 🔱 و شما 👿 مانع اجرای آن نشویم، هلاک و نابودی ما، ردخور نخواهد داشت.
خدا ✨ اراده کرده است که موجودات 👥 خاکی را خلیفه و جانشین خود در عالم هستی کند. چیزی که مرا خیلی رنجور میکند، این است که خدا ✨ به من تا روز قیامت مهلت نداد و پایان عمر مرا تا ظهور منجی 💫 زمینیان 🌏 قرارداد.
من از این مسئله شدیداً دلخور هستم، چرا که خدا ✨ نمیخواهد ما شیاطین 👿 ، آن دوران را درک کنیم."
🕷در نخ منجي 💫
" من همان زمان متوجه شدم که منجی 💫 زمینیان 🌏 از نسل آخرین پیامبر شان است. همه ی شما می دانید ما برای اینکه پیامبر آخرالزمانی آنها پا به دنیا نگذارد، به کمک دوستان زمینی 🌎 خود به دنبال ترور اجداد او بودیم. سازمان یهود ✡ از همکاران تمام عیار ما در این عملیات بودند و نقشه های ما را موبهمو اجرا میکردند.
تمام فکر و ذهن 🌑 من بر این قضیه معطوف بود که چگونه مانع تولد 🌟 پیامبرشان شوم. شبانه روز کوشیدم تا به کمک دوستان زمینی ام، اجداد او را به قتل 🗡🩸 برسانم، اما متاسفانه تلاشم ثمر نداد و او به دنیا 🌟 آمد. تمام آسمانیان و خود شما جنیان 👿 صدای ناله ام را بعد از تولدش 🌟 شنیدید و از آن پس راه های نفوذ من و آسمان ها بسته شد."
مولف : روح الله ولی ابرقوئی
➖➖➖➖➖
🇮🇷🌐 https://eitaa.com/joinchat/2943156534C7ff75d4311