آن روزها هر سایه رنگش ارغوانی بود
در گاریِ هر دوره گردی مهربانی بود
پشتِ تمامِ بامها باران که نخ میداد
هر بادبادک باله اش رنگین کمانی بود
با شُرشُرِ فواره اش پروانه میرقصید
آن حوضِ کاشی که به دورش شمعدانی بود
شبهایِ برفی دورِ کرسی، قصه و چایی
مادربزرگ و عینکی ته استکانی بود
در روزهایِ آخرِ اسفند، پشتِ ابر
خورشید هم آماده یِ خانه تکانی بود
با پولِ آن، ژاکت برای عیدمان میبافت
مادر که سهمش یک النگو از جوانی بود
بابا که نان میداد و مشقِ شب ورق میخورد
هر پینه یِ دستش سوالِ امتحانی بود
همبازیانِ پابرهنه پرهیاهو، شاد
هر کوچه یِ خاکی هوایش آسمانی بود
دعوایمان میشد به شوخی قهر میکردیم
یک توپ کارش آن وسط پادرمیانی بود
قلک ش ک س ت ن را بلد بودیم و دل را نه
گاهی تمامِ دلخوشی یک ده تومانی بود
تا چشم را بستیم خوشبختی از اینجا رفت
این گم شدن چون برق و بادی ناگهانی بود
ای کاش کفشِ کوچکِ ما باز برمیگشت
ای کاش میشد کودکی ها جاودانی بود
#شهراد_میدری
بهياد خاطرههاى تو چاى مىنوشم
تمام تلخى دنيا درون چاى من است...
#سیدتقی_سیدی
با غزلها طی کن این ابیاتِ غربتنامه را
بلکه شاید حس کنی چون یک حقیقت، نامه را
آنقدَر این روزگار تلخ رنجم داد که
میتوانم پر کنم صدها شکایتنامه را
ای ضریحِ شعر! ای خوکرده با دستان من!
در حضورت باز میخوانم زیارتنامه را
هرچه بادا باد، با مردم مدارا مشکل است
از کسی جز تو نمیخواهم رضایتنامه را
ماندهام اهل کجایی... هِی تو را خط میزنم
با کدامین لهجه بنْویسم برایت نامه را؟
بینهایت بار میپرسم تو را از پاسخت
در جوابت مینویسم بینهایت نامه را
آه... ای انگیزهی خوبِ تغزّلهای من
بیتو باید "عشق" بنویسد وصیّتنامه را...
#نجمه_زارع
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی کسی، ها می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
محمد علی بهمنی
آن که معمار تو بوده ست خودش میدانست
طرح خنده به لبانت چه قَدَر میآید..
#حسن_رحمانی_نکو
داستانِ شیشه و سنگ است، وصفِ عشق و دل
هـر چـه عشقت بیشتر باشد شکستن بیشتر ...
#مجتبی_خوش_زبان
بالاخره من ماندم و من
من از من رنجیده است
هیچ کس نیست برای پا در میانی...
#عباس_کیارستمی
بهياد خاطرههاى تو چاى مىنوشم
تمام تلخى دنيا درون چاى من است...
#سیدتقی_سیدی
شب چو در بستم و مست از مینابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهی غم بود و جگرگوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم، عمر حسابش کردم.
#فرخی_یزدی
شیرین لب من ! فصل رطب شد ، تو کجایی؟
خود را برسان ، شب شد و شب شد تو کجایی؟
بیچاره دلم باز در این گوشه ی دنیا
محتاج به آن گوشه ی لب شد ، تو کجایی؟
اما اگر احوال مرا خواسته باشی
بیچاره تنم کُشته ی تب شد ، تو کجایی؟
از صلح بگو ، حوصله ی جنگ ندارم
حالا که دلم صلح طلب شد تو کجایی؟
ای دورترین میوه ی پنهان شده در باغ !
دستم به هوای تو طلب شد ، تو کجایی؟
یک بار دلم وصل تو را خواست ، غلط کرد
دل بی ادبی کرد و ادب شد ، تو کجایی؟!
#ناصر_حامدی
.
چنان رنجیده ام
از دستت اے تقدیر بی مقدار...
ڪه راه چاره را
در خواب سیصد ساله می بینم...!!
#محمد_عالی_زاده
سلام
سحر بخیر
در سینی صبح، شعر نابی بفرست
عطر خوش عنبر و گلابی بفرست
تا باغ سپیده غرق در نور شود
گلبرگ طلای آفتابی بفرست
#شهراد_میدری
#صبح_بخیر
تا خواب وصالِ یار دیدم سر صبح
از سمت بهشت و نور...وا شد در صبح
فریاد زدم که دوستش می دارم
یک کوچه شنید و ریخت کرک و پر صبح
#محمدجواد_منوچهری
خسته ام، چون عاشقی که فال او این بار هم
"یوسف گم گشته بازآید به کنعان" آمده
#مهدی_تقی_خواه
چند وقتی است که بی حوصله ام ، بی شعرم
چشمهایِ تو ولی رمز غزل خوانی هاست
#عمران_میری
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم تو را و آنگه گرفتارت شوم
| رهی معیری |
زاهد از کوچهی رِندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
عیب مِی جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
#حافظ
خواب ما با خواب چشم یار از یک پرده است
هیچ کس بیرون نمی آرد سر از تعبیر ما
#صائب_تبریزی
دلبسته به سکههای قلک بودیم
دنبال بهانههای کوچک بودیم
رؤیای بزرگترشدن خوب نبود
ایکاش تمام عمر کودک بودیم
#میلاد_عرفانپور
غمهای ما تلخ است امّا ساده میخندیم
دیوانهها وقتی که میخندند شیریناند
#امیرعلی_سلیمانی
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
#حافظ