شب میچکد و نم نمِ باران گرفته است
امشب دوباره حال خیابان گرفته است
حسی غریب در همه جا پرسه می زند
و دسته هایِ سینه زنی جان گرفته است
تصویرهای محو و شلوغ همیشگی
در کوچه های نم زده میدان گرفته است
تصویری از سری که سرافراز می شود
بالای نیزه مجلس قرآن گرفته است
طفلی که از گلوی خودش خون مکیده بود
یا خواهری که شام غریبان گرفته است
یا آستین خالی مردی که می رسد
و مشک را به گوشه ی دندان گرفته است
انگار خون به مغز یقینت نمی رسد
احساس می کنی رگ ایمان گرفته است
دست ردی است،این که تو بر سینه میزنی
دستی که بوی دغدغه ی نان گرفته است
این چندقطره اشک ، نه این آب،اشک نیست !
روح تو را قساوت سیمان گرفته است
مجلس تمام می شود وفکر می کنی
بازار کارِ حضرت شیطان گرفته است
این بغض، در گلوی حقیقت شکستنی است
تاریخ ، اگرچه آن را آسان گرفته است
#سعید_حیدری_ساوجی
هدایت شده از نبض قلم
مهرِ تو نشسته در دلِ پیر و جوان
ای حضرتِ آفتاب ای جان ِجهان
سرما زده هستیم، تو با گرمایت
آرامش ِرفته را بـــــه مـــــا برگردان
#صفيه_قومنجانی
@nabzeghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رباعی گفتی و
تقدیم سلطان غزل کردی 🌷
شعرخوانی محسن رضوانی در مدح
حضرت امالبنین سلامالله علیها
#وفات_حضرت_ام_البنین 🏴
#محسن_رضوانی
لعنت بر اسراییل✊
🏴 🏴 🏴
کسی نبود با خبر ز شامهای سخت تو
پس از محاقرفتن مه سپیدبخت تو
درون چشم تو ندید انتظار خیس را
کسی بهجز سیاهی ادامهدار رخت تو
#راهی
#شهید_سید_رضی_موسوی
#امام_زمان_عج_مناجات
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
الا که دست خدایت در آستین باشد
بیا که مانده به در، دیدهی زمین باشد
گناه میکنم اما به خود نمیگویم
شرار قهر تو شاید که در کمین باشد
«فدای یار کن این جان نازنین ای دل
چه جان عزیزتر از یار نازنین باشد»
خوشا به حال گدایی که دستِ چشمانش
فقط ز خرمن چشم تو خوشهچین باشد
چه میشود که دم مرگ پا نهی به سرم
خودت بخواه که تقدیرم اینچنین باشد
کنار اشک غم فاطمیهات باید
دوباره چشم تو با غُصّهای قرین باشد
بگو به آهِ دلِ درد آورت امشب
که روضهخوانِ غم اُمِّ بیبنین باشد
تو روضهخوان عمویی و روضهات باید
برای مادر عباس دلنشین باشد...
#محمدعلی_بيابانی
برگرد و عکس دیگری از گنجه رو کن
گاهی مرا در خاطراتت جستجو کن
خود را پس از یک عمر دوری مثل سابق
با این پلنگ لنگ لنگان رو برو کن
من روی تپه گیج و تنها می نشینم
اما تو هر شب برکه را بی تاب قو کن
در انجمادم گُر بگیر از عشق رد شو
با خون سرد شعر من کمتر وضو کن
عادت ندارم با خودم درگیر باشم
شلیک کن من را بکش یا آرزو کن
قانون جنگل ظاهرا رحمی ندارد
حرفی بزن یا سرب داغی در گلو کن
هی کینه، بدبینی، دورنگی؛ عشق مشروط
بوی تعفن می دهد این قصه، بو کن !
#پوریا_بیلی
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
نالهی ناخوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فاصلهها نیز به یادت مانده ست
نیزه بر باد نشسته ست و سـپر یادت نیست
خواب روزانه اگر درخور تعبیر نبود
پس چرا گشت شبانه، در به در یادت نیست؟
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک، کاش نگویی که خبر یادت نیست
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
کوزه ایی دادمت ای تشنه، مگر یادت نیست؟
تو که خودسوزی هر شبپره را میفهمی
باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست
تو به دلریختگان چشم نداری، بیدل
آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
#شهیار_قنبری
یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی
لیلا چرا پیراهن زیبا تنت کردی ؟
فرعون شهرم ، دل به دریا زد همان شب که
جادوگری با چشم های روشنت کردی
تو دخت چنگیزی که ما را مثل نیشابور
آواره ی دیوار چین دامنت کردی
من بچه بودم ، خوب و بد قاطی شد از وقتی
شوری به پا آن شب تو با رقصیدنت کردی
ما دست کم ، یک کوچه با هم رد پا داریم
یادی اگر از پرسه های با مَنَت کردی
دریا بیا ! آغوش شهر ساحلی باز است
ساحل نمی داند چه با پاروزنت کردی
بانو ! نمی گویی خدا را خوش نمی آید
یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی
#محمدسعید_مهدوی
▪ السَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ البَنِين
▪ السَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
رازِ سر به مُهر
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
اسمی عظیم بود که چون رازِ سر به مُهر
در خانۀ علی سَرِ افشای خود نداشت
امّالبنین کنایهای از شرم عاشقیست
کز حُجب، تاب نام دلآرای خود نداشت
در پیش روی چار جگر گوشۀ بتول
آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت
زن؟ نه! هُمای عرشنشینی که آشیان
جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت
در عشق، پارههای جگر داده بود و لیک
بعد از حسین، میل تسلّای خود نداشت
عمری به شرم زیست که عباس، وقت مرگ
دستی برای یاری مولای خود نداشت
#افشین_علا
بگو دو مرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جملهی شما گرم است
#نجمه_زارع
هر چه به جز خيالِ او قصد حريمِ دل كند
دَر نگشايمش به رو،از دَرِ دل، برانمش
#مولانا