eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
78 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از مرگ نمیترسم و آن حقِ من است زیباییِ آن رختِ شهادت به تن است ای کاش شهید راه خدمت باشم آرامش این پیکر من سوختن است
مبر پای قمار عشق ای دل، باز هستت را ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان که ویران میکند این نقش ایوان پایبستت را همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟! تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را
وقت است که جلوه‌گر شود دولت دوست ظاهر بشود هر آنچه در قدرت اوست تا نان به سر سفرهٔ ما برگردد جاری بشود امیدها در رگ و پوست او می آید که انقلابی بکند یک خانه تکانی حسابی بکند برنامه خویش را پس از این دیگر این دولت سایه، آفتابی بکند
هر چند که کرده ای مرا پابستت در کوچه تنگ و خلوت و بن بستت ای تن! بخدا شبی رها خواهم شد مثل نخ بادبادکی از دستت!
مُردن از دوری تو نام قشنگی دارد مرگ هم با تو سرانجام قشنگی دارد عشق هر شب به جگر سوختگی می ارزد زهر چشم تو عجب جام قشنگی دارد در خیالم بغلت میکنمُ میفهمم مرد آغوش تو اندام قشنگی دارد مستحب است که باران به لبت بوسه زند زندگی گاه چه احکام قشنگی دارد! آخر عشق همانند غروب ست...نترس گاه یک حادثه اتمام قشنگی دارد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خواب دیدم دوباره 8 سال روحانی رئیس جمهوره! انیمیشن جالب🙃😂😂 🔴
🗓به مناسبت ۲۴ ذی الحجه عید 🌹🍃 ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیسی است لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌ گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌ آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از عطر خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پاره ی تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم علی روح محمد باشد یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانه ی او طوفان کرد راهبان را به سر سفره ی خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام
عقل اگر غیرت کند، یک بار عاشق می‌شویم اشتباه ناگهان، تکرار می‌خواهد مگر!
چت بات هوش مصنوعی دکتر جلیلی http://esetad.ir/c/jalili/chat-bot/
کجا باید برم واقعا؟.mp3
4.84M
🎙ترانه‌ی « کجا باید برم؟! » 😭😭😭😭😭😭😭😭
هدایت شده از وطنز
هر چند تو بهتر از همه می‌دانی همبستگی‌ات زبان زد است ایرانی باید که به جنگ تفرقه برخیزی با هشتگ ✍فرزانه قربانی 🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻 🆔 بله 🇮🇷 ایتا 🇮🇷 تلگرام 🇮🇷
هدایت شده از محمدهادی شریفی
سخت است آزاد کردن اسیرانی که زنجیرهای خود را می‌پرستند!