eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
او که همدردم شده ؛ گویا خودش هم، درد بود او خودش زخمِ همان مرهم که می آورد بود 🆔@abadiyesher
برخیز! می‌خواهم که شوری راستین باشی با گریه‌ها، با بی‌قراری‌ها عجین باشی وقتی که گفتم عاشقم، شاهد اگر کم بود باید دلیل محکمم در آستین باشی می‌دانم از اول نبودی عاقل اما باز دیوانه‌جان! ای کاش مجنون‌تر از این باشی پژواکی از تنهایی او در خیالِ کوه سرخ‌انعکاسی آسمانی در زمین باشی یک آهِ سوزان، یک غمِ آتش‌فشان در باد یک شعله از آن ماجرای آتشین باشی یک پنجره رو به تماشاگاه عاشورا یک پرده از نقاشی روح الامین باشی مات غزل‌هایی که جاماندند در صحرا محو رباعی‌هایی از امّ البنین باشی شادی نمی‌آید به چشمانت پس از روضه شاید تمام عمر خود باید حزین باشی می‌خواهم از عطر شهادت پر شود دفتر باید گلی صدبرگ در میدان مین باشی ای شعر! ای اسب اصیل پارسی! باید هروقت لازم شد برای جنگ، زین باشی من خواب دیدم می‌دوم با تو به سوی او با شوق اینکه پاسخ هل من معین باشی… 🆔@abadiyesher
چندی است که از عالم و آدم سیرم از هر چه به‌جز تو، از خودم دلگیرم رخصت بده ارباب که راهی بشوم امسال نیایم حرمت می‌میرم 🆔@abadiyesher
هرگز ندیده کس به دو عالم زن این‌چنین خون خوردن آن‌چنان و سخن گفتن این‌چنین در قصر ظالمان به تظلم که دیده است شیرآفرین‌زنی که کند شیون این‌چنین هر گونه‌اش پناه یتیمی دگر شده‌ست آری بود کرامت آن دامن این‌چنین زندان به عطر نافله‌ی خود بهشت کرد زینب چراغ نامه کند روشن این‌چنین پیش حسین اشک و به قصر یزید لعن با دوست آن‌چنان و بَرِ دشمن این‌چنین در دشت بیند آن تن دور از سر آن‌چنان بر نیزه خواند آن سر دور از تن این‌چنین آه ای سر حسین! چو سر در پی توام خورشید من! به شام مرو بی‌من این‌چنین از خون حجاب صورت خود کرده یا حسین جز خواهرت که بوده به عفت زن این‌چنین؟ 🆔@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهر و وفا مجوی که پیدا نمی‌شود آگه کسی ز لانه‌ی عنقا نمی‌شود‌ بگشا گره به ناخن تدبیر خویشتن از دست دیگری، گرهی وا نمی‌شود آزادگی اگر طلبی، جدّ و جهد کن این کار جز به همت والا نمی‌شود نیرنگ سامری شده از حد فزون چرا بیرون ز آستین ید بیضا نمی‌شود؟؟ 🆔@abadiyesher
غم آلودم، نشاط روزگار از من چه می‌خواهی؟ ز پا افتاده‌ام گشت و گذار از من چه می‌خواهی؟ اميدم رنگ می‌بازد به گل ، از من چه می‌پرسی؟ خزانم برگ می‌ريزد بهار از من چه می‌خواهی؟ شتابان گردباد دشت خاک آلود دورانم شکيب از من چه می‌جويی؟ قرار از من چه می‌خواهی؟ ره کوی سلامت را سراغ از من چه می‌گیری؟ ميان عشق و سوز و انتظار از من چه می‌خواهی؟ جهان آشفته‌ای، ای زندگی! در محنت آبادم مرا گم کرده طوفان در غبار از من چه می‌خواهی؟ (آشفته) 🆔@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر بی‌قراری، اگر مضطرب بیا در شفاخانه‌ی شاه طوس رئوف و جواد است و باب الکرم به فضلش رسیده فراوان نصوص 🆔@abadiyesher
به آن خدای که بی یاد او نفس نزدیم ز احتیاج شکستیم و رو به کس نزدیم هوای خانه‌ی صیّاد بوی لانه نداشت قسم به آن پر و بالی که در قفس نزدیم فراز شاخه اگر گل شکفت بوییدم صلا به نکهت گل‌های دسترس نزدیم فغان که حلقه‌ی درگاه می فروشان را ز اضطراب شب و سایه‌ی عسس نزدیم نفس کشیدن ما، بهر زنده ماندن بود دمی و بازدمی از سر هوس نزدیم ز سنگلاخ مگر کاروان گذر می‌کرد که بانگ بدرقه‌ای در پس جرس نزدیم (پریش) نیست درین دشت مرگ‌زا جایی که همچو آهوی زخمی نفس نفس نزدیم. (پریش) 🆔@abadiyesher
این قافله‌ی اشک و سپاه آه است که راهی کربلای ثارالله است در حسرت دیدار تو دل، خون شد، خون خرما به نخیل و دست ما کوتاه است 🆔@abadiyesher
آدینه‌ها، آیینه‌ها هم، گرد غم دارند آیینه‌هامان پرتویی از عشق، کم دارند آدینه‌ها، چشم انتظار صبح دیدارند وقتی نیایی، سینه‌هایی پر الم دارند حالا تصور کن، عزای شاه دین باشد جز درد غیبت، درد دوری از حرم دارند باید بیایی منتقم، حالا که مظلومان بر گرده‌ی خود داغ دنیایی ستم دارند باید بیایی منتقم تا عمه جان زینب دیگر میان خارها حیران نگردد شب در کربلای دیگری، شه‌زاده عباسی دیگر نباشد شرمگین از حضرت یاسی تا اکبر نام‌آوری را دست بیدادی پر‌پر نگرداند میان جمع با شادی تا غنچه‌ی نام آوری از نو شود بی‌سر پیش نگاه باغبان، با تیزی خنجر ما جملگی چشم انتظار صبح دیداریم باید بیایی ما همه از ظلم بیزاریم العجل یا مولانا یا صاحب الزمان 🆔@abadiyesher
هدایت شده از ✨نجوای دل✨
. دارم به دلم عشق گران‌مایه هنوز افسوس، نشد که با تو همسایه هنوز تا کرب‌وبلا آمدم و برگشتم مانده به دلم حسرت مشایه هنوز