eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آبادی شعر 🇵🇸
شکر، شکر که بدتر از این نشد🤲 خدااااایاااااا هزاران هزاااااار مرتبه شکرت. میتونست بدتر از این بشه،
سلام. از دوستان عزیز که سراغ گرفتن هم ممنونم هم عذرخواهی میکنم که نگرانشون کردم دعا کنید لطفا🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى طه:٢١
... کَس نیست در این گوشه فراموش تر از من ❇️بیست وهفتم شهریور روز ملی شعرو ادب فارسی و بزرگداشت استاد محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار ملک شعر وادب ایران) گرامی باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو که راهی شدی نمی‌دانی معنیِ بی‌قرار یعنی چه مثل یک ماهوارهٔ تنها گم‌شدن در مدار یعنی چه حملهٔ لشکرِ غزل دیدی؟ امشب از حسِ شعر لبریزم غرق آرامشی نمی‌فهمی لحظهٔ انفجار یعنی چه می‌روی سمتِ یک فراموشی چمدانی گرفته دستت را شاعری بی‌قرار می‌فهمد سوتِ تلخِ قطار یعنی چه تو دلم را زدی به دریاها این دلی که ندیده دریا را چشم دریایی‌ات به من فهماند آبیِ بی‌گدار یعنی چه مدتی می‌شود پُر از دردم مثل یک سالِ پیشِ حالِ خودت تو خودت هم که خوب می‌دانی قرص روزی سه‌بار یعنی چه باز با میله‌های موّاجی چشم‌های تو در محاصره‌اند مژه‌هایت به من نشان دادند آسمان در حصار یعنی چه با شنیدن نمی‌شود فهمید حال و روزم چگونه می‌گذرد تا نبینی مرا نمی‌فهمی مردهٔ بی‌مزار یعنی چه
عاشقانه

مغرور باش اما کمی پروانگی کن
با دشمن خوشبختی‌ام بیگانگی کن

مشکل پسندم دوست دارم مست باشی
دیوانه می‌خواهم تو هم دیوانگی کن

دلتنگ لبخند تو و دوران عقدم
با روی خوش از در بیا، مستانگی کن

چایِ گلاب و زعفران دم کردم امشب
از نو هوای یک غذای خانگی کن

محرم شدم تا از خودی‌های تو باشم
چون کودکان شعر من پرچانگی کن

مَردم من آنقدری که دردت را بفهمم
اما تو مردی بیشتر مردانگی کن

شهریارم بودی و من هم ثریای غزل چشم تو موج من و من نیز دریای غزل تا که می رفتم به صحرای محبت تشنه لب می شدی خشکیده تر از حس صحرای غزل سینه ی دریایی ام در عشقت از توفان گذشت بشنو از خاکستر دریاچه، نجوای غزل مثل یوسف درپی معشوقه ات رفتی‌ولی من شدم رسواترین رسوا زلیخای غزل من که دیروز سپیدم را تباهی برده است هان کجایی ای امید قلب فردای غزل ای حلال آغوش من در جامه ی احرام درد می روی بی من مرو تک مرد رویای غزل می روی اما یقین دارم مرا هم می بری می بری با رفتنت از دشت تنهای غزل!!! «شدتی» 🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃