#غزل_روز
نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم
خودت بفهم که حالم بد است و تب دارم...
فقط بگو لقب "شاعری" به من ندهند
بگو که من دل خونی ازین لقب دارم
و بی تو این همه شعری که هیچ می ارزند
و بی تو دفتر شعری که بی سبب دارم
تو چند ساله شدی؟! آه! چند ساله شدم؟
کجا دگر خبر از سال و ماه و شب دارم؟
بیا و این دم آخر کنار چشمم باش
مباد بی تو بمیرم ... چقدر تب دارم !
#نجمه_زارع
#غزل_روز
اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بار
تسبیح تو ای شیخ رسیده است به تکرار
سنگی سر خود را به سر سنگ دگر زد
صد مرتبه بردار سر از سجده و بگذار
از فلسفه تا سفسطه یک عمر دویدیم
آخر نه به اقرار رسیدیم نه به انکار
در وقت قنوتم به کف آیینه گرفتم
جز رنگِ ریا، هیچ نمانده است به رخسار
تنهایی خود را به چهار آینه دیدم
بیزارم،بیزارم،بیزارم، بیزار
ای عشق مگر پاسخ این فال تو باشی
مشت همه را بازکن، ای کاشف اسرار
#فاضل_نظری
#غزل_روز
صبر کن ای دل، که دنیا تا ابد یک جور نیست
عاشقت خواهد شد آخر، نوبتِ او دور نیست
بعدِ تو با دیگران قلبم غریبی می کند!
زخمها از دوست خورده، بی گمان مغرور نیست
عکسِ تو افتاد روی حوض چشمم، ماه من
چشمِ من یک برکه شد با گریه ای که شور نیست
انعکاسِ تو مرا روشن نگه میداشت آه
بی تو اما در دلِ آیینه هایم نور نیست
کاش من هم مثل تو دل می بریدم! ساده نیست
کاش من هم میتوانستم ولی مقدور نیست
#سمیه_حسامی
🌻🌻🌻🌻🌻
🦋
┄┅─═ ⃟🌻═─┅┄