eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برای با تو بودن من به هر در میزنم؛ حتی "فلسطین" میشوم اما؛ به "اِشغالم" نمی‌آیی..
پلک بر هم بزن اين چشم اذان پخش کند اشهَدُ انّ " تو" در کل جهان پخش کند   خنده بر لب بنشان حالت لبخند تو را بدهم "حاج حسين و پسران" پخش کند   بغلم کن همه جا ! شهر حسودی بکند چشم تو بین زنان تیر و کمان پخش کند   باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده  راز ديوانگی ام را به جهان پخش کند   بشود فاشِ همه راز اشارات نظر! قصه عشق مرا نامه رسان پخش کند   شعر من خوبترین شعر جهان است اگر آنچه از روی تو دیده ست زبان پخش کند   وصف زیبایی تو در همه ابیاتم آب درياشده تا قطره چکان پخش کند   ... درد یعنی تو نباشي بغلم ناز کنی  راديو لحظه اي آواز بنان پخش کند  
از زلزله و عشق خبر کس ندهد آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای...
40.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی استاد عباس شاه زیدی «خروش» بشر که قدرت فهمیدنش همین قَدَر است چگونه فرض کند مرتضی علی بشر است نه ممکن است نه واجب، علی کسی دگر است مسلّم است خدا نیست، از بشر که سر است! به عجز خم شو و زانو بزن در این درگاه بگو که اشهد انّ علی ولی الله
هم روی مرا نقاب میزد خورشید هم چشمِ مرا به خواب میزد خورشید هر صبح تمام کوچه ها را با عشق نقاشی آفتاب میزد خورشید! ☀️
گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است تا حواس احدی جمع به بغضم نشود آرزو می‌کنم ای کاش دلش چون مویش پیش چشم کسی آشفته و درهم نشود من که بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی گیر لحن بم مردانه‌ی محکم نشود شده حتی به دعا دست برآرم که :”خدا! برود مشهد و برگردد و آدم نشود” خون دل خوردم و حرفی نزدم تا شاید مهربان تر بشود، تازه اگر هم نشود- با من ساده همین بس که مدارا بکند عاشقم هم که نشد، خب به جهنم! نشود نفیسه سادات موسوی
آدمها رو ذخیره نکنیم برای روزهای مبادا؛ اگر برای کسی نصفه و نیمه‌ایم و او تمامش را برایمان خرج می‌کند توی آب نمک نخوابانیمش؛ هی بگوییم اگر هیچکس نباشد این آدم هست که تمامِ خودش را پای من می‌گذارد! آدمها یک روز ته می‌کشند بی اینکه بفهمید و زمانی به خودتان می‌آیید که دیگر هیچ راهی برای بازگرداندن آدمی نیست که احساسش را صادقانه خرجتان کرده بود ...! ✍ فاطمه خرازی
از دست تو من چه‌ها کشیدم ای دل! جـز خـیره‌سری از تـو ندیدم ای دل! گفتی که بدون عشق دنیا هیچ‌است امـروز به حـرف تـو رسـیدم ای دل!
آن طبیبی که مرا دید در گوشم گفت درد تو دوری یار است به آن عادت کن
همین که میگُذری از مقابلم خوب است چه خوب جانِ مرا میبری، ادامه بده...
گردنت کج می‌شود،یک شهر می‌ریزد به هم، تا ڪہ می‌ریزد چنین آن زلف زیبا یڪ طرف
سلام
گر علی ساقی عشق و حرمش همچو سبوست "عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست" چون بهار است اگر او ، همه ی سبزی از او "به جهان خرم از انم که جهان خرم از اوست" 🌴🕯🌴
احوال دل مپرس که خون ریزد از قلم وقتی که می‌رسم سرِ شرحِ بیانِ دل
فقط غروب ها نیست که دل گیر است دلت که گیرِ کسی باشد ، هَمیشه میگیرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بی هوا عشق می‌زند به سرت...
چیدن سیب و کمی عصیان فدای چشم تو پوچی این قرن بی عرفان فدای چشم تو رنگ کاشی های مسجد شاه دارد چشم هات از "خمینی شهر" تا  تهران فدای چشم تو برنوی مشروطه خواهی مرد لر می خواهد و هر فلانی زاده ی "بَهمان" فدای چشم تو .گ دختر افراسیابی  *"گُلونی*  بَکو د سر از لرستان تا به تنگستان  فدای چشم تو زیره  ارزانی کرمان  سرمه بر چشمت نکش لشکر آغا محمد خان فدای چشم تو خون صد ها صدر اعظم از لبانت می چکد قمصر و ابیانه و  کاشان  فدای چشم تو شاعری با خط عبری ابروانت را نوشت شد مسلمان گبر بی ایمان فدای چشم تو مثل داش آکل مرا مرجان نگاهی کشته است عاشقان  دختر ساسان فدای چشم تو چون که شعر صائب جان را نمی فهمی گلم می نویسم ساده و آسان ،فدای چشم تو ❤️
با تُو مِی چَسـبد فقـط رَفـتن به قَـعر عاشِقی وَرنه در بابِ هَوس بازی که آدم قـَحط نيست!
. باور کنید چاره ی هر درد ، خنده نیست نیشی به قدر نیشِ عزیزان گزنده نیست عمریست خنده از سرِ ِدرد است و زورکی چیزی شبیه خنده ی زوری کُشنده نیست تقصیر بِرکه است که هِی موج می زند آری ! وگرنه ماه که زشت و زننده نیست وقتی پُر است روی زمین از کلوخ و سنگ دنیا پناهِ غربتِ بالِ پرنده نیست این عادت است  می برد او را  وگرنه رود از روی شوق ، جانبِ دریا رونده نیست یک عمر خنده کردم و دردی دوا نشد باور کنید چاره ی هر درد ، خنده نیست
‍ وقتی که دریای محبت در دلت باشد هر جا گره افتاد انجا منزلت باشد دائم برای دستهای این و آن چتری باید خدا آیینه دار محملت باشد مانند گلها فارغ از هربغض میخندی ترسی نداری زهردر آب و گلت باشد چون ابرهستی در مسیر رود میباری بیمی نداری سنگ حدفاصلت باشد تا شانه بالا میزنی آیینه میفهمد این اخم ها سهل است سد مشکلت باشد تو آسمانی مهربانتر از زمین هستی آنقدر خوبی که، خدا هم عاشقت باشد ✍
•{وقتی همه جا از غزل من سخنی هست یعنی همه جا، تو، همه جا، تو، همه جا، تو پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟ تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟}• 🌸🌸🌸
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
شاعران عزیز که در کانال حضور دارند، میتونن اشعار خودشون رو به لینک ناشناس بفرستن تا در کانال بارگذاری بشه از حضور شما خرسندیم😍 و آماده‌ی شنیدن نظرات و انتقادهای شما هستیم https://abzarek.ir/service-p/msg/943440 @abadiyesher
ای دریغا که پس از آن همه جان بازی‌ها بر سر کوی تو بی نام و نشانیم هنوز 🌱
‌' نهنگی دید مرگش را، ولی دل را به ساحل زد من از پایان خود آگاهم اما دوستت دارم 🌱
آرزو دارم شبی را سرکنم در کوی تو غرق گردم در میانِ ساحلِ بازوی تو در میانِ رنگ و بویی با نفسهای تنت سرکنم دامانِ شب را تا سحر بابوی تو حجله ی مطبوع دستانت شود ،اسایشم بستری سازم میانِ خوشه های موی تو مُطربِ روحم شود گرطرّه ی پیشانیت نغمه خوانی میکنم با ذخمۀ گیسوی تو چنگِ نجوای دلم را گر نوازی با لبت رودی از بوسه بخوانم با لبِ کندوی تو لطف کن درحقّ یونس تابرآرد کامِ دل آرزو بر دل نمانَد در هوای روی تو
همین که میگُذری از مقابلم خوب است چه خوب جانِ مرا میبری، ادامه بده...
روز نخست، نوبت‌ ‌تقسیم تاب و تب تابش به مویِ تو، به منِ خسته تب رسید بختم سیاه گشت ز داغ تو، تلخ نه این هم شباهتی که به من از رطب رسید
. کام من تلخ‌تر از قهوهٔ قاجاری‌هاست جبر تو ساده‌ترین حالت ناچاری‌هاست اسم تو روی لبم بود که ترکم کردی دوستی با رقبا عادت سیگاری‌هاست مرد وقتی‌که هوایی بشود، سالم نیست که زمین‌گیرشدن حکمت بیماری‌هاست اولین خون زمین‌ریخته خون عشق است شاید این فلسفهٔ خلق خودآزاری‌هاست دست در جیب قدم می‌زنی و می‌دانم کشف دستان تو انگیزهٔ بسیاری‌هاست با همان پیرهن پاره شفا داد عزیز گاه آزادشدن بند گرفتاری‌هاست رود دریاشدنی نیست اگر بنشیند لذت وصل به جان‌کندن و دشواری‌هاست
در کنارم می‌نشینی، قندپهلو می‌شوم دوست می‌دارم، بنوشم چای با قند لبت