فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى
طه:٢١
...
کَس نیست
در این گوشه فراموش تر از من
#شهریار
❇️بیست وهفتم شهریور
روز ملی شعرو ادب فارسی و بزرگداشت استاد محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار ملک شعر وادب ایران) گرامی باد
تو که راهی شدی نمیدانی
معنیِ بیقرار یعنی چه
مثل یک ماهوارهٔ تنها
گمشدن در مدار یعنی چه
حملهٔ لشکرِ غزل دیدی؟
امشب از حسِ شعر لبریزم
غرق آرامشی نمیفهمی
لحظهٔ انفجار یعنی چه
میروی سمتِ یک فراموشی
چمدانی گرفته دستت را
شاعری بیقرار میفهمد
سوتِ تلخِ قطار یعنی چه
تو دلم را زدی به دریاها
این دلی که ندیده دریا را
چشم دریاییات به من فهماند
آبیِ بیگدار یعنی چه
مدتی میشود پُر از دردم
مثل یک سالِ پیشِ حالِ خودت
تو خودت هم که خوب میدانی
قرص روزی سهبار یعنی چه
باز با میلههای موّاجی
چشمهای تو در محاصرهاند
مژههایت به من نشان دادند
آسمان در حصار یعنی چه
با شنیدن نمیشود فهمید
حال و روزم چگونه میگذرد
تا نبینی مرا نمیفهمی
مردهٔ بیمزار یعنی چه
#محمد_شریف
عاشقانه مغرور باش اما کمی پروانگی کن با دشمن خوشبختیام بیگانگی کن مشکل پسندم دوست دارم مست باشی دیوانه میخواهم تو هم دیوانگی کن دلتنگ لبخند تو و دوران عقدم با روی خوش از در بیا، مستانگی کن چایِ گلاب و زعفران دم کردم امشب از نو هوای یک غذای خانگی کن محرم شدم تا از خودیهای تو باشم چون کودکان شعر من پرچانگی کن مَردم من آنقدری که دردت را بفهمم اما تو مردی بیشتر مردانگی کن #مریم_بسحاق
شهریارم بودی و من هم ثریای غزل
چشم تو موج من و من نیز دریای غزل
تا که می رفتم به صحرای محبت تشنه لب
می شدی خشکیده تر از حس صحرای غزل
سینه ی دریایی ام در عشقت از توفان گذشت
بشنو از خاکستر دریاچه، نجوای غزل
مثل یوسف درپی معشوقه ات رفتیولی
من شدم رسواترین رسوا زلیخای غزل
من که دیروز سپیدم را تباهی برده است
هان کجایی ای امید قلب فردای غزل
ای حلال آغوش من در جامه ی احرام درد
می روی بی من مرو تک مرد رویای غزل
می روی اما یقین دارم مرا هم می بری
می بری با رفتنت از دشت تنهای غزل!!!
#تبسم_رضازاده«شدتی»
#نیلوفرآبی
🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🚩 همآواز
(شعری برای وحدت)
راز شکوهمندی دریا جماعت است
مجموع باش، دست خدا با جماعت است
آنانکه تخم تفرقه را میپراکنند
یا دشمنند یا که سرانگشت دشمنند
ای دوست! جنگ و دشمنی و فتنه فاجعه است
بین من و تو اینهمه دیوار، شایعه است
جانا بیا عبور کنیم از شکافها
دامن زدن به آتش این اختلافها
خود را به اضطرار و فلاکت نیفکنیم
خود را به دست خود به هلاکت نیفکنیم!
بگذار با تو درد دلی تازهتر کنم
بگذار این حدیث، به خون جگر کنم
این مملکت که هر قدمش یک شهید داشت
کِی اعتنا به کاخ سیاه و سفید داشت
دیدی که چادر از سر ناموس میکشند؟
دیدی که شعله بر اقیانوس میکشند؟
این فتنهی اخیر به پایان نمیرسد!
جز با تو این مسیر به پایان نمیرسد
برخیز این معادلهها را به هم زنیم
بر خاکریز خط مقدّم قدم زنیم
کفگیرهایشان به تهِ دیگ خورده است
روباه پیر، دیرزمانیست مرده است
افکندمان به جنگ برادر_برادری
با نام قِرمطیگری و ناصبیگری
نزدیک صبح، زوزهی شیطان بلندتر
فریاد و قارقار کلاغان بلندتر
وقتی من و تو هردو همآواز و همدلیم
یعنی که اهل یک اقیانوس و ساحلیم
با هر زبان و لهجه و مذهب کنار هم
نزدیک قلهایم، پیِ اقتدار هم
نزدیک قله، تن به نشستن نمیدهیم
جان میدهیم و باج به دشمن نمیدهیم
دارد بهار، گِرد زمین میکند حلول
پیروز کیست؟ مَن یُطِعِ اللهَ وَالرّسول
بیهوده نیست اینهمه زیباست مصطفی
الحق که مستحقّ تماشاست مصطفی
"حسنش به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق، جهان میتوان گرفت"
راز شکوهمندی دریا جماعت است
مجموع باش، دست خدا با جماعت است...
#مهدی_جهاندار
#وحدت_اسلامی
#مثنوی