eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اگرآن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارارا .......... پاوردی......... مگوحافظ بیااین ترکِ طوسی دل نگرمارا بدام افکنده بخشیدم به او مُلکِ اهورا را به یغمابرد دل را مثلِ یوسف بازلیخاکرد به آتش زد ز حیرت خرمنِ دل تا‌ ثریا را بهرسمت رقیبان مینشست آن ترک طوسی دل فغان از بلبلِ عاشق برامد یارِ شیدا را ندانستم نخستین روز دل را داده ام برباد که عشق اندردلم بارید چونان باد،صحرارا بموج افکنده درطوفان دل ازیونس به کی گویم؟ نشاید عاشقی کردن بمیل از خلقِ فردا را !!!!!!!
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن کسی باور نخواهد کرد،اعجازِ ترا ای عشق کسی نگشودونگشایدچنین رازِتراای عشق درین اسرارِ یزدانی نهفته رازِ پنهانی خدا داندزعلت ها تو از علت چه میدانی؟
☘🍃 آنانکه محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال، شمع اصحاب شدند ره زین شبِ تاریک نبردند برون... گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند..!
☘🍃 پرنقش‌تر از فرش دلم بافته‌ای نیست از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را
☘🍃 بوی دلتنگی تو پر شده در خانۀ من باز هم عطر زدی دلبر دیوانه‌ی من‌؟
تا آسمان بندگی باران ندارد این شوره زار زندگی پایان ندارد ماهی و حوض خانه، حتی تار و پودِ قالیچه ی مادر بزرگم جان ندارد مهمان سرایی خسته ام تاریک و بی روح متروکه ای که سال ها مهمان ندارد ابر سیاه غم که عالم را گرفتی نم نم بخوان این خیمه روضه خوان ندارد دنیا بدون آیه های محکم عشق درکی صحیح از سوره ی انسان ندارد
طومار زندگی را، طی می‌کند به یک شب از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی...
☘🍃 نمیدانم که این شعر از کجا در خاطرم مانده: یکی اینجا دلش تنگ است! آنجا را نمیدانم!
شررِ آتشِ عشق است که مهمانِ منست غمِ هجرانِ تو افروخته در جانِ منست چوطبیبی که مرا وصلِ تو خاموش کند به وصالت نرسم نسخۀ پایانِ منست
👤 نه کار دل کام و نه دلدار سازگار خونین دلم ز طالع ناسازگار خویش یکدم قرار نیست دلم را ز تاب عشق در آتشم ز دست دل بی‌قرار خویش
مستِ جام ازعشقِ نابم میکنی غرقِ دریای شرابم میکنی گاهی از خود میرهانیدی مرا گاه معشوقی حسابم میکنی یک شبی را مهرِ خودافزون کنی شامِ دیگر در عذابم میکنی عاشقِ دیوانه را ردکن زخویش با رقیبانم ، خرابم میکنی مینویسی خاطره در دفترت قصۀ شعر و کتابم میکنی یونس از،این عشقِ تو بیگانه شد بهرِ چه عاشق خطابم میکنی؟ فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
☘🍃 به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر مسلمانی که می‌خواهد نگاهش را نگه دارد عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار که این دیوانه تنها تکیه‌گاهش را نگه دارد به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد دلم را چشم‌هایش تیرباران کرد ، تسلیمم بگویید آن کمان‌ابرو سپاهش را نگه دارد