eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
در شهر اگر هنوز ایمانی هست در کالبد خسته‌ی ما جانی هست چون معتقدیم منتقم در راه است ویرانی و غم را سرو سامانی هست
https://abzarek.ir/service-p/msg/1377745 لینک ناشناس برای ارتباط با مدیر کانال مدیر کانال @Seyed_moris2020
دریاب اگر اهل دلی، پیشتر از صبح … چون غنچه‌ی نشکفته نسیم سحری را
به رو سیاهیم اقرار می‌کنم … العفو برای خوب شدن، کار می‌کنم … العفو مرا تو می‌خری و پاک می‌کنی اما منم که آینه را تار می‌کنم … العفو رسیده‌ام که خودم را نشانِ تو بدهم به هر بهانه‌ای تکرار می‌کنم … العفو خودت اجازه شب زنده داریم دادی که با اجازه‌ات اصرار می‌کنم … العفو مران ز خودت مرا، که من خود را بدون تو همه جا خوار می‌کنم … العفو از این که عفو تو شد شاملم ولی من با گناه کردنم انکار می‌کنم … العفو
صبح آمد و آفتاب سر زد از راه دستان ِبلــندِ تیرگی شد کوتــاه برخیز به آب و روشنی دست بده خورشید دوباره همنشین شد با ماه
من با تو نگویم که تو پروانه‌ی من باش چون شمع بیا روشنی خانه‌ی من باش در کلبه‌ی من رونق اگر نیست صفا هست تو رونق این کلبه و کاشانه‌ی من باش من یاد تو را سجده کنم، ای صنم اکنون برخیز و بیا خود بت بتخانه‌ی من باش دانی که شدم خانه خراب تو حبیبا اکنون دگر آبادی ویرانه‌ی من باش لطفی کن و در خلوتِ محزون من ای دوست آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش چون باده خورم با کفِ چون برگِ گلِ خویش ای غنچه دهان، ساغر و پیمانه‌ی من باش چون مست شوم، بلبل من! سازِ هم‌آهنگ با زیر و بمِ ناله‌ی مستانه‌ی من باش من شانه زنم زلفِ تو را و تو بدان زلف آرایشِ آغوشِ من و شانه‌ی من باش ای دوست چه خوب است که روزی تو بگویی " امید " بیا با من و پروانه‎ی من باش
در دست من بگذار آن دستان تنها را در من بريز آشوب آن چشمان زيبا را حيف است جای ديگری پهلو بگيری عشق! پهلوی من پايين بياور بادبان‌ها را بی‌طاقتی‌های تو را آغوش وا كردم مانند بندرها كه توفان‌های دريا را بر صخره‌های من بكوب اندوه‌هايت را بر ماسه‌هايم گريه كن غم‌های دنيا را اسم تو را بردم لبان تشنه‌ام خشكيد مثل دهان نيل وقتی اسم موسی را ...
تکه یخی که عاشقِ ابرِ عذاب می‌شود سرِ قرارِ عاشقی همیشه آب می‌شود به چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود روز وصالشان کسی خانه خراب می‌شود کنار قله‌های غم نخوان برای سنگ‌ها کوه که بغض می‌کند سنگ مذاب می‌شود باغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند صبح به دیگ می‌رود، غنچه گلاب می‌شود چه کرده‌ای تو با دلم که از تو پیش دیگران گلایه هم که می‌کنم شعر حساب می‌شود ...
رَج به رَج می بافم خیالت را می شود بیایی این دوست داشتن را دورِ گردنت بیاندازم؟  
گلبرگِ حریرِ باغبان صبح به‌خیر آهنگ سفیر کاروان صبح به‌خیر سرمستِ پیاله‌ی طلایی سحر خورشید بلند آسمان صبح به‌خیر
شکایت از غم پاییز برگ ریز بس است مرا تبسم گل های روی میز بس است به آنچه یافته ام قانعم! چه کم چه زیاد اگر بس است همین چند خرده ریز بس است هیمشه قسمت فواره سرنگون شدن است تو نیز مثل من ای دوست برمخیز! بس است! به فکر پرچم تسلیم باش و نامهء صلح نه دوست مانده نه دشمن، دگر ستیز بس است به جای گوهر و یاقوت، سنگ در کف توست هر آنچه یافته ای را زمین بریز بس است
♡ حتما نباید از نگاهت غم ببارد که! حتما نباید دست‌ تو ماتم بکارد که! یک بار با لبخند، شیرین کن پگاهم را اصلا نباید از لبت تلخی ببارد که! امروز یک بیتِ شگفتانه نصیبم کن دائم نباید قلب من شعری نگارد که! دنیا حسود است و از او اصلا توقع نیست دست مرا در دست‌های تو گذارد که! دیگر نباید در خیال  قاصدک باشم هرگز نشد یک نامه از سمتت بیارد که! از دست موسی و عصا کاری نمی‌آید جادوی چشمت باطل‌السحری ندارد که! رفتی ولی انداختی تقصیر را بر من من که نکردم راه را بر روی تو سد که!
@shaeranehowzavi شاعران حوزوی 🌸 @golchine_sher گلچین شعر 🌸 @abadiyesher آبادی شعر 🌸 @gida13 گیدا.محمدجوادمنوچهری 🌸 http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af اشعار حسینی
به لطف خدا دهمین دوره سالانه آفتابگردان ها چندروز پیش به پایان رسید . در این حدود سیزده‌سال، این ۱۰ دوره با ده‌ها اردوی آموزشی چندروزه، برنامه های مجازی، مکتوب، تلفنی، اهدای‌سیر مطالعاتی و ده‌ها کتاب و همراهی بیش از ۱۰۰ استاد و کارشناس برتر شعر روزگار ما با ۱۳۰۰ شاعر جوان و آتیه‌دار کشورمان همراه بوده است. شاعرانی جوان و نوجوان از فراخوان دوره بعد جانمانند. @erfanpoor
بریدی غصه از دل دوختی لبخند بر لبها مبارک باد ای خیاط روز و روزگارانت
من اگر خیاط بودم دلت را برای دیدنم تنگ می‌دوختم چشمانت را برای آمدنم به در... روز خیاط مبارک 🌷
تقدیم به همه اونهایی که لباس مهر و وفا به تن زندگی‌شون میکنن با نخی از تار عشق، سوزنش مهر و وفا دوخت قلبـم را به تـو، خالـق زیـبای ما ۲۱ آذر ۱۴۰۱
پای عشق که وسط بیاید مرد و زن ندارد همه خیاط میشوند...! چشم را به دل، لب را به چشم دل را به لب و می دوزند و میدوزند و ... فقط وااااای به وقتی که ببینند "دست‌دوز هاشان" به تن تقدیرشان نمی آیند و زارمیزنند، خیاط و دوخته هردو ... ! 🧵✂️
ای فدای تو هم دل و هم جان وی نثار رهت هم این و هم آن دل فدای تو چون تویی دلبر جان نثار تو چون تویی جانان دل رهاندن ز دست تو مشکل جان فشاندن به پای تو آسان راه وصل تو راه پر آشوب درد عشق تو درد بی درمان بندگانیم جان و دل بر کف چشم بر حکم و گوش بر فرمان گر سر صلح داری اینک دل ور سر جنگ داری اینک جان
من کیستم که لطف خود ابراز می‌کنی در را نیامده به رویم باز می‌کنی من چوب قهر کردن خود را نخورده‌ام از بس می‌آوری و مرا ناز می‌کنی اول تویی همیشه که لبخند می‌زنی اول تویی همیشه که آغاز می‌کنی من یک گناه کرده‌ی گردن شکسته‌ام آیا مرا دوباره سرافراز می‌کنی بگذار خوب گریه کنم از خجالتت امشب که باز در به رویم باز می‌کنی گفتم پرم شکسته، به دردت نمی‌خورد گفتی دلت شکسته و پرواز می‌کنی من آدمم، یقین یقین می‌کنم که باز با یک حسین در دلم اعجاز می‌کنی