eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
90 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سربند شهادتت اگر یا زهراست شرمنده نباش تا که زهرا زهراست پاداش شهید با حسین است ولی شوی اجر شما با زهراست
همسرم راز نهان خویش با شوهر بگو جان من از آنچه آمد بر سرت یکسر بگو رخ اگر می‌پوشی از من دیگر از زینب مپوش شرح سیلی را تو را آن با وفا دختر بگو ماجرای گوشواره بر کف دستت چه بود؟ راز از این قصّه ى سر بسته با حیدر بگو قطره قطره آب گشتی و مرا آتش زدی با من از کاهیدن این پیکر لاغر بگو از چه دائم می‌روی از هوش و باز آئی به هوش از چه می‌پیچی به خود پیوسته در بستر بگو دردهای خویش را با خود مبر در خاک گور یا ز سرّ سینه یا از زخم میخ در بگو محسنت بین در و دیوار با مادر چه گفت؟ لالهء خونین من از غنچه ى پرپر بگو ای بهشت من که رو کردی به گلزار بهشت آنچه را با من نمیگفتی به پیغمبر بگو
تقدیم به و ١٢ شهید فراجا این صبر و صلابت و صفا، زهرایی‌ است دل‌هایِ تمامِ شهدا زهرایی‌ است «یا فاطمه» گفتیم و به میدان رفتیم جمهوری اسلامی ما زهرایی‌ است
با خود تصور کن که حیدر خانه باشد زهرای هجده ساله هم در خانه باشد غم را بیاور در دو سوی روضه ، بگذار این سر اگر کوچه است آن سر خانه باشد با بال زخمی پر زدن سخت است وقتی آتش در اطراف کبوتر خانه باشد باور ندارم در بسوزد بین آتش تا بضعه ی جان پیمبر خانه باشد فهمیدن این روضه مشکل نیست وقتی یک مادر بیمار در هر خانه باشد باران نمی بارد ، چگونه فکر کردی جز دود ، ابرِ دیگری بر خانه باشد دق می کند حیدر پس از زهرا در این بیت حق می دهم مِن بعد کمتر خانه باشد
این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان پیرم مکن ز بار غمت ای جوان بمان مهمان نُه بهار علی! پا مکش ز باغ نیلوفر امانتی باغبان بمان ای دلشکسته، آه تو ما را شکسته است ای پر شکسته، پر مکش از آشیان بمان دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند ای همنشینِ این دل بی همزبان بمان راضی مشو دگر به زمین خوردنم، مرو بازی نکن تو با دل این پهلوان، بمان روی مرا اگر به زمین می زنی بزن اما بیا به خاطر این کودکان بمان در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان
تا فاصله‌ای بين دو دریا افتاد آتش به دل سوره‌ی طاها افتاد می خواست به توحید گزندی نرسد کوثر که در این واقعه از پا افتاد
فرزندهایِ مادرِ پهلو شکسته از های و هوی روزگار خویش رسته از بندها و دام‌هایش دل گسسته لب‌تشنه و دلداده‌ی جامِ شهادت از لحظه‌های پر ملال خاک، خسته هر صبح در هنگام بسم‌الله گفتن بار سفر تا آسمان عشق بسته با شوق از این جسم خاکی پر کشیدند ققنوس‌های عاشق در خون‌نشسته در روضه‌ی غمبارِ مادر روضه گشتند فرزندهای مادر پهلو شکسته مشتاق پروازیم و سوی دوست عازم آری گواه این کوچ‌های دسته‌دسته ای دل تو غافل ماندی و بیراهه رفتی هرگز در باغ شهادت نیست بسته!
4_6043871927322293128.mp3
3.51M
🔊 📝 حلالم کن 👤 حاج‌مهدی
پس از عیادت تو این زنان همسایه به پچ پچ و درِگوشی به هم چه میگویند؟