#پدر_شهید:
🌷این انگیزه ( نابودی داعش و امنیت مرزهای اسلام) به قدری در مرتضی قوی بود که حتی وقتی شنید که پدر شده باز هم لحظهای در حضورش در #سوریه و منطقه عملیاتی شک نکرد.
🌷این بار آخری که اعزام میشد همسرش #باردار بود. وقت اعزامِ مرتضی هنوز جنسیت بچه مشخص نشده بود، بعد گفتند که بچه دختر است اما مرتضی در سوریه که بود یک بار که رفته بود حرم حضرت #زینب(س) برای زیارت، #قرآن را باز کرده بود و به ما گفت :
🌷من آیهای را دیدم که اول و آخر آیه اسم #علی بود و بقیه کلمه ها مقابلم محو میشدند. همانجا به او الهام شد😇 که خداوند یک #پسر به او داده و اسمش هم علی است. در سونوگرافی مجدد دکتر گفت که بچه پسر است😍
🔻همسرشهید #مرتضی_حسین_پور:
علی من بایدلباس جهاد بپوشه، اسلحه به دست بگیره؛ رجز #أنامحب_الزهرا درکوچه های مدینه سر بده✊
#علی کوچولو تنها فرزند شهید مرتضی حسین پور چهارماه بعد از #شهادت پدر به دنیا آمد.
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌷
#فرمانده_شهید_حججی
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
✍ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_شانزدهم
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!»
و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او #هوس شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!»
💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشیاش با همان زبان دست و پا شکسته #عربی به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...»
اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!»
💠 نفهمیدم چه میگوید و دلم خیالبافی کرد میخواهد #فراریام دهد که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر میبُره تا به تو برسه!»
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینهام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر #شیعیان داریا نقشهای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!»
💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به #خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای رافضیها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!»
از گیجی نگاهم میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول #سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده #رافضی مهاجرت کردن اینجا!»
💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ میکرد که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن #ارتش_آزاد، رافضیها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!»
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و در عوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟»
💠 از #وحشت نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا #جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!»
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!»
💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی #تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضیها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضیها تو حرم مراسم دارن!»
سالها بود نامی از ائمه #شیعه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام #امام_صادق (علیهالسلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت.
💠 انگار هنوز #زینب مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد که پایم برای بیحرمت کردن #حرم لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار میکردم که ناچار از اتاق خارج شدم.
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند.
💠 با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فرصت #فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد.
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَهلَه میزد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد #حرم مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
💠 بسمه خیال میکرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد میگفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»...
#ادامه_دارد
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
علیرضا قنواتی یادگار جنگ بود.
عشق به امام و ولایت_مداری،
مناجات های شبانه، نمازشب ها خاطره شده بود و #شهادت حسرتی بود بر دلش
راه را شناخته بود که وقتی خبرهای #سوریه را شنید خود را آماده کرد برای رفتن.
جواب سوال تمام آنهایی که می گویند #مدافعان_حرم چرا می روند را داد وقتی که گفت: «فردای قیامت اگر #امام_حسین گفت در مجالسم، حسین حسین گفتی اما چطور اجازه دادی به حریم خواهرم بی حرمتی کنند .شما چه جوابی خواهید داد؟»
روزگار عجیبی ست.برای حسین و #کربلایش دل می سوزانیم و #اشک میریزیم اما حرف سوریه که می شود خیلی ها می گویند نباید کسی برود و اینها بازی سیاسی است که چنین و چنان و آرام خود را به سایه می کشند
وقتی این ها را می بینم یاد آن مردمی می افتم که در دروازه شهر سنگ پرتاب می کردند به سرهای بالای نیزه ،
دست می زدند برای #اسرای_کاروان.
نکند مسیرمان از همان دروازه بگذردو حرف هایمان مثل همان سنگ ها، قلب حسین زمانمان را بشکند
کاش بیدار شویم و قضاوت نکنیم آن هایی که سرشان را فدای #زینب می کنند و از همه چیز می گذرند، آرامش خانواده،حتی دختر هایشان...
مثل #علیرضا که غیرتش اجازه نداد بماند و دخترش دم رفتن برایش خواند:
کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم
بی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم
اما او چشم بر محبت پدری بست و اندکی بعد پیکرش به آغوش #دختر منتظرش برگشت...
این روزها سوریه همان کربلاست با این تفاوت که حسین نیست اما دل خوش است به #عباس و #علی_اکبرهای هیئت...
این روزها زینب می خواند #هل_من_ناصر_ینصرنی؟
✍نویسنده : #طاهره_بنایی منتظر
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید #علیرضا_قنواتی
📅
خوشا آنان ڪہ #زینب یارشان شد
صداقتـــــ در عمل گفتارشان شد..
بہ عباس اقتدا ڪردند و رفتند
علمدار #حسین ســــردارشان شد
شهید #روح الله_طالبی_اقدم
✨کُلُناٰ عَباٰسَکْ یاٰ زِیْنَب✨ْ
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🏴حضرت آیتاللهالعظمی امام خامنهای (مد ظلّه العالی):
◾#عبرت آن است که انسان نگاه کند و ببیند چطور شد #حسینبنعلی علیهالسّلام -همان کودکی که جلوِ چشم مردم، آن همه موردِ تجلیلِ پیغمبر بود و پیغمبر دربارهی او فرموده بود: «سیّد شباب اهل الجنه»؛ سرور جوانان بهشت- بعد از گذشت نیم قرن از زمان پیغمبر، با آن وضعِ فجیع کشته شد؟! چطور شد که این امّت، حسینبنعلی را جلوِ چشم کسانی از همان نسلی که دیده بودند که او بر دوش پیغمبر سوار میشد و این حرفها را از زبان پیغمبر دربارهی او شنیده بودند، با آن وضع فجیع کشتند؟! این، عبرت است.
◾مگر شوخی بود که دختران پیغمبر را مثل دخترانِ سرزمینهایِ فتح شدهی غیر اسلامی، بیاورند جلوِ چشم مردم کوچه و بازار بگردانند و به کسی مثل #زینب سلاماللهعلیها اهانت کنند؟! چطور شد که کار به اینجا رسید؟ این، همان عبرت است و از درس بالاتر است. این، نگاه به اعماق و ریزهکاریهای تاریخ و حوادث است.
🗒۱۳۷۳/۱۰/۱۵
💠🌸🍃🌺🍃🌸💠
#📡 کانال_ رسمی شهید مدافع حرم آل الله_ روح الله_طالبی اقدم
@shahidtalebi 🕊🌺
⭕️مقاومت حضرت زینب (س)
🔹كيفيت مبارزه را، كيفيت اينكه قيام در مقابل يك حكومت قلدرى كه همه جا را در دست دارد، با يك عده معدود بايد چطور باشد، اينها چيزهايى است كه #حضرت_سیدالشهداء (ع) به ملت آموخته است و اهل بيت بزرگوار او و فرزند عالى مقدار او هم فهماند كه بعد از اينكه آن مصيبت واقع شد، بايد چه كرد. بايد تسليم شد؟ بايد تخفيف در مجاهده قائل شد؟ يا بايد همانطورى كه #زينب - سلام الله عليها - در دنباله آن مصيبت بزرگى كه تُصَغَّرُ عِنْدَهُ الْمَصائِبُ، ايستاد و در #مقابل_كفر و در مقابل زندقه صحبت كرد و هر جا موقع شد، مطلب را بيان كرد.
بیانات حضرت امام ۶۱/۷/۲۵
منبع: سایت جامع امام خمینی (ره)
#📡 کانال_ رسمی شهید مدافع حرم آل الله_ روح الله_طالبی اقدم
@shahidtalebi 🕊🌺
🔆 امام، همه چیز است
🔻 ابن زیاد گفت: «عمر سعد راست میگوید. بیماری، این جوانک را خواهد کشت؛ مخصوصا که باید راهی طولانی از کوفه تا شام را بپیماید.» به #زینب پوزخند زد: «شاید همهتان در این راه مردید!»
🔸 زینب به #علی نگاه کرد که همچنان به دیوار تکیه داده بود. برادرزادهی عزیزم... نه نه... برادرزادگی اکنون در سایهی امامت #علیبنحسین قرار گرفته. او #امام است. فقط. و امام همه چیز است. خواست بگوید حداقل بنشین عزیز عمه؛ اما اگر امام تشخیص داده باشد که باید در این جا بایستد، چه؟ پس اگر امام ننشسته یا دراز نکشیده، با آن که جسمش چنین میطلبد، حتما رمزی در کارش است.
🔺 ... فکر کرد حالا که امام ایستاده، پس من مینشینم. نشست کنار فاطمهی #حسین و #رباب که سر بر شانهی هم گذاشته بودند و چشمهاشان را بسته بودند. چشمهاش را بست و ملعون ابن ملعون را دید که با چوبدستش که طلاکوب بود، به لبهای حسین کوبید. نالهای کرد و چشمهاش را باز کرد. گفت: «ای وای برادرم! ای وای...»
📚 برگرفته از کتاب #احضاریه
📖 ص ۲۱۳
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
╔═ 🌼══🌼 ═╗
کانال شهیدروح الله_طالبی اقدم
@shahidtalebi 🕊🌺
╚═ 🌼══🌼 ═╝
در من هزار شهر و همه بی قرارِ تو
در من کسی نمانده که دیوانه ی تو نیست...
الحمـــدلله
#جوانی اش
وقف ِ
#زینب
شـــد ...
#شهید_مدافع_حرم_🥀
#شهید_روح الله_طالبی_اقدم 🕊
شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺
عڪس رفیق #شهیدم
تو قابہ چشمامہ هر شب
جانم بہ این جووناو
جانم بہ لشڪر #زینب
#شهیدروح الله_طالبی_اقدم
#صبحتون شهدایی
☘☘☘☘☘☘☘
شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺
الحمـــدلله
#جوانی اش
وقف ِ
#زینب
شـــد ...🍃🕊
#شهید مدافع حرم روح الله طالبی اقدم
#سلام صبحتون شهدایی
☘☘☘☘☘
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸