eitaa logo
شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
457 دنبال‌کننده
47.2هزار عکس
8.1هزار ویدیو
12 فایل
شهید روح الله طالبی اقدم ظهر تاسوعای سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. ارتباط با ادمن: @abo_ammar
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ پنج روز است که در هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی از هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است. امیدواری دادن های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود.. ابراهیم می گفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند. در همین حال رزمنده ای فریاد زد : مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند. نوای مادر مادر در کانال طنین انداز شده بود... کماندو های عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به بچه های باقی مانده کمیل و حنظله بچه های کمیل و حنظله همراه با راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند. ابراهیم باقی رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد : ابراهیم شهید شد... 🌷 کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
✍️ 💠 دو ماشین نظامی و عده‌ای مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمی‌شد حلقه شکسته شده باشد که دیدم مصطفی به سمتم می‌دود. آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه می‌درخشید و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفس‌نفس افتاد :«زینب اومده!» 💠 یک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهمیدم را می‌گوید و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود که کلماتش به هم می‌پیچید :«تمام منطقه تو محاصره‌اس! نمی‌دونیم چجوری خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلی تجهیزات اومدن کمک!» بی‌اختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم و به‌خدا حس می‌کردم با همان لب‌های خونی به رویم می‌خندد و انگار به عشق سربازی با همان بدن پاره‌پاره پَرپَر می‌زد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد :«ببین! خودش کلاش دست گرفته!» 💠 را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانی‌اش را در سرمای صبح با چفیه‌ای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمه‌ای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به ، گرای مسیر حمله را می‌داد. از طنین صدایش پیدا بود تمام هستی‌اش برای دفاع از حرم (علیهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد. 💠 ما چند زن گوشه حرم دست به دامن (علیهاالسلام) و خط آتش در دست بود که تنها چند ساعت بعد محاصره شکست، معبری در کوچه‌های زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سال‌های بعد بود تا چهار سال بعد که آزاد شد. در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بی‌امان تکفیری‌ها و ارتش آزاد و داعش، در ماندیم و بهترین برکت زندگی‌مان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند. 💠 حالا دل کندن از حرم (علیهاالسلام) سخت شده بود و بی‌تاب حرم (علیهاالسلام) بودیم که چهار سال زیر چکمه تکفیری‌ها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دل‌مان را زیر و رو کرده بود. محافظت از حرم (علیهاالسلام) در داریا با حزب‌الله بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای به زیارت برویم. 💠 فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود و می‌دیدم قلب نگاهش برای حرم (علیهاالسلام) می‌لرزد تا لحظه‌ای که وارد داریا شدیم. از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده و از حرم (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود. 💠 با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، می‌توانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کرده‌اند و مصطفی دیگر نمی‌خواست آن صحنه را ببیند که ورودی رو به جوان محافظ‌مان خواهش کرد :«میشه برگردیم؟» و او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خندید و رندانه پاسخ داد :«حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟» دیدن حرمی که به ظلم زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و دیگر نفسی برایش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست :«نمی‌خوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!» 💠 و جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود که (علیه‌السلام) را به ضمانت گرفت :«جوونای و تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، (علیه‌السلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!» و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری (علیه‌السلام) را به چشم خود ببینیم. 💠 بر اثر اصابت خمپاره‌ای، گنبد از کمر شکسته و با همه میله‌های مفتولی و لایه‌های بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دست‌شان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود. مصطفی شب‌های زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون (علیهاالسلام) می‌دانست که همان پای گنبد نشست و با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد :«میای تا بازسازی کامل این حرم بمونیم بعد برگردیم ؟» 💠 دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق (علیهاالسلام) و (علیهاالسلام) می‌تپید و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه شهادت دادم :«اینجا می‌مونیم و به کوری چشم و بقیه تکفیری‌ها این حرم رو دوباره می‌سازیم ان‌شاءالله!»... ✍️نویسنده: کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فرزند شهید میگوید : 🌹صبح روزی که پدرم میخواست به سپاه برود ازمن خداحافظی کرد وگفت: دیشب در خواب، اباعبدالله سلام الله علیه بیابانی که بودرابا نحوه شهادتم بمن نشان دادند. من در قرارمیگیرم ودرحالی که تشنه هستم وفرصت نوشیدن ندارم یکی سرم رابانیزه جدامیکندوباخودمیبرد. پدررفت ومدتی بعد همرزم اوآمدوگفت : 🔻ما،درحین عملیات والفجر ۶ مجبوربه عقب نشینی شدیم و قربانعلی با عده ای درمحاصره افتادندو ما ازسرنوشت آنان هیچ خبری نداریم... سالها گذشت واسرا شدند اما ازپدرم خبری نشدو خواهرکوچکم نیزبشدت بهانه میگرفت. تاشبی پدررادرعالم دیدم که بمن گفت : پسرم من ودوستانم درشیاری درمنطقه ی چیلات بودیم. هرغروب حضرت زهراسلام الله علیهابدیدار مامیامدند ومارابنام صدا میکردند.حتی به استخوانهای ما کشیده میشد. دیشب امرکردندکه: باید برگردی دخترت خدارابه پهلوی شکسته من قسم میدهدوتورا میخواهد. ووقتی ازخواهرم پرسیدم گفت چندشب است که عاشورامیخوانم وخداراچنین سوگندمیدهم‌.. و چندروزبعدپیکرپدرم سر تفحص شدبا ای پرازآب که نتوانسته بود. کانال شهیدطالبی @shahidtalebi 🕊🌺
🔴 از جنگ سوریه، علیه داعش 🔰قسمت یازدهم 🔷اجازه بدهید اتفاقی را که در رخ داد، برایتان تعریف کنم. 🔷چون کشور سوریه وضعیت پیدا کرده بود، این شورا مدام تشکیل جلسه می‌داد. مهم‌ترین دستورات برای ارتش و مهم‌ترین سیاست‌های کلان سوریه در این شورا صادر و اخذ می‌شد. 🔷یک‌فردی که حدود بیست سال آشپز وزارت دفاع بود و برای وزیر دفاع، اعضای شورای عالی امنیت و فرماندهان ستاد ارتش سوریه غذا می‌پخت، توسط مخالفین با دریافت مبلغ زیادی پول جذب می‌شود، آن‌ها موادی به نام در اختیار او قرار می‌دهند تا در غذای این اشخاص بریزد. جیوه ضمن اینکه وارد خون می‌شود، داخل سلول‌های بدن نیز نفوذ می‌کند. 🔷نهایتاً برخی از اعضای این شورا با خوردن غذای آلوده، به شدت می‌شوند. آن آشپز هم به محض سرو این غذا به بهانۀ کاری از ساختمان ستاد ارتش خارج شده و توسط به کشور برده شد و پناهندۀ این کشور شد. 🔷در این عملیات تروریستی وزیر دفاع، تعدادی از اعضای شورای عالی امنیت و وزیر کشور مسموم شدند. درمان اولیه روی آنها انجام شد، اما جواب نداد. خونشان را هم عوض کردند، اما باز بهبودی حاصل نشد. چون جیوه داخل سلول‌های آنها نیز رفته بود. 🔷نهایتاً یک تیم پزشکی از به آمدند و بحمدالله پزشکان ما توانستند این مسمومین را تحت درمان قرار داده و از مرگ حتمی نجات دهند. البته درمان این افراد حدود یک ماه‌ونیم به طول انجامید. 🔷تروریست‌ها تصمیم داشتند که ابتدا ارکان نظام و فرماندهان ارتش را مسموم کرده و از بین ببرند و بعد از آن حملۀ خود را آغاز کنند. 🔷اتفاق دیگری نیز اسفندماه سال ۱۳۸۹ زمانی که دمشق شده بود روی داد. ماجرا این بود که تروریست‌ها فردی از معتمدین دولت را با پرداخت پول جذب کردند. 🔷همان زمان که قرار بود حملۀ گسترده و سراسری خود را به دمشق آغاز کنند. ساعت هشت صبح جلسۀ تشکیل شده بود و اعضای شورا دور یک میز لوزی شکل نشسته بودند. قبل از شروع جلسه توسط همان فرد خود فروخته، مواد منفجره زیر این میز جاسازی شده بود. 🔷پس از یک ربعی که از شروع جلسه می‌گذرد، انفجار مهیبی به وقوع می‌پیوندد. در این انفجار وزیر دفاع، شوهر خواهر بشار، آصف شوکت، رئیس شورای عالی امنیت کشته می‌شوند و تعدادی دیگر از اعضای این شورا کشته و مجروح می‌شوند. 🔷پس از انفجار تروریستی در دفتر که شهید عزیز ما حاج آقا حسین همدانی نقل کردند، و کشته شدن وزیر دفاع و برخی از مسئولین ارشد امنیتی این کشور خبری توسط روزنامه صهیونیستی ِ  هاآرِتص و سایت ها و شبکه های خبری همسوی آن منتشر شد: ↩️ در این انفجار کشته شده است. 🔷اما به فاصله چند روز از این انفجار، حضور سردار سلیمانی در دیدار مسئولان و کارگزارن نظام با امام خامنه ای به این شایعات پایان داد. اما هنوز یک سوال باقی مانده است!! چرا صهیونیست ها تا این حد از حاج آقا قاسم سلیمانی واهمه داشتند؟ ✍بگذریم بعدا بیشتر درمورد این مسائل صحبت میکنیم. ✍ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ ╔═ 🌼══🌼 ═╗       کانال شهیدروح الله_طالبی اقدم @shahidtalebi 🕊🌺 ╚═ 🌼══🌼 ═╝