⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
میلادی: Saturday - 13 March 2021
قمری: السبت، 29 رجب 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️4 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام
▪️5 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام
▪️6 روز تا ولادت حضرت سجاد علیه السلام
▪️12 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
▪️16 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج)
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
@abalfazleeaam🇮🇷
▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
☀️ اعمال روز آخر ماه رجب
یکشنبه ۲۴ اسفند، آخرین روز ماه رجب
🍃🌺🍃
▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
@abalfazleeaam🇮🇷
▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
مي گويند: روزي مولانا ،شمس تبريزي را به خانه اش دعوت کرد.
شمس به خانه ي جلال الدين رومي رفت و پس از اين که وسائل پذيرايي ميزبانش را مشاهده کرد از او پرسيد: آيا براي من شراب فراهم نموده اي؟
مولانا حيرت زده پرسيد: مگر تو شراب خوارهستي؟!
شمس پاسخ داد: بلي.
مولانا: ولي من از اين موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهميدي براي من شراب مهيا کن.
ـ در اين موقع شب، شراب از کجا گير بياورم؟!
ـ به يکي از خدمتکارانت بگو برود و تهيه کند.
- با اين کار آبرو و حيثيتم بين خدام از بين خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خريداري کن.
- در اين شهر همه مرا ميشناسند، چگونه به محله نصاري نشين بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داري بايد وسيله راحتي مرا هم فراهم کني چون من شب ها بدون شراب نه ميتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوي به دليل ارادتي که به شمس دارد خرقه اي به دوش مي اندازد، شيشه اي بزرگ زير آن پنهان ميکند و به سمت محله نصاري نشين راه مي افتد.
تا قبل از ورود او به محله مذکور کسي نسبت به مولوي کنجکاوي نميکرد اما همين که وارد آنجا شد مردم حيرت کردند و به تعقيب وي پرداختند.

آنها ديدند که مولوي داخل ميکده اي شد و شيشه اي شراب خريداري کرد و پس از پنهان نمودن آن از ميکده خارج شد.
هنوز از محله مسيحيان خارج نشده بود که گروهي از مسلمانان ساکن آنجا، در قفايش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا اين که مولوي به جلوي مسجدي که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا مي کردند رسيد.
در اين حال يکي از رقيبان مولوي که در جمعيت حضور داشت فرياد زد: "اي مردم! شيخ جلاالدين که هر روز هنگام نماز به او اقتدا ميکنيد به محله نصاري نشين رفته و شراب خريداري نموده است."
آن مرد اين را گفت و خرقه را از دوش مولوي کشيد. چشم مردم به شيشه افتاد
. مرد ادامه داد: "اين منافق که ادعاي زهد ميکند و به او اقتدا ميکنيد، اکنون شراب خريداري نموده و با خود به خانه ميبرد!"
سپس بر صورت جلاالدين رومي آب دهان انداخت و طوري بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.
زماني که مردم اين صحنه را ديدند و به ويژه زماني که مولوي را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند يقين پيدا کردند که مولوي يک عمر آنها را با لباس زهد و تقواي دروغين فريب داده و درنتيجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.
در اين هنگام شمس از راه رسيد و فرياد زد: "اي مردم بي حيا! شرم نميکنيد که به مردي متدين و فقيه تهمت شرابخواري ميزنيد، اين شيشه که ميبينيد حاوي سرکه است زيرا که هرروز با غذاي خود تناول ميکند "
رقيب مولوي فرياد زد: "اين سرکه نيست بلکه شراب است"
شمس در شيشه را باز کرد و در کف دست همه ي مردم از جمله آن رقيب قدري از محتويات شيشه ريخت و بر همگان ثابت شد که درون شيشه چيزي جز سرکه نيست.
رقيب مولوي بر سر خود کوبيد و خود را به پاي مولوي انداخت، ديگران هم دست هاي او را بوسيدند و متفرق شدند.
آنگاه #مولوي از #شمس پرسيد: براي چه امشب مرا دچار اين فاجعه نمودي و مجبورم کردي تا به آبرو و حيثيتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت: براي اين که بداني آنچه که به آن مينازي جز يک سراب نيست، تو فکر ميکردي که احترام يک مشت عوام براي تو سرمايه ايست ابدي، در حالي که خود ديدي، با تصور يک شيشه شراب همه ي آن از بين رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبيدند و چه بسا تو را به قتل ميرساندند.
اين سرمايه ي تو همين بود که امشب ديدي و در يک لحظه بر باد رفت. پس به چيزي متکي باش که با مرور زمان و تغيير اوضاع از بين نرود.
کتاب ملاصدرا.تاليف هانري کوربن.ترجمه و اقتباس ذبيح الله منصوري - با اندکي دخل و تصرف
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
https://instagram.com/khadem_shahid133?igshid=1ce1q5gh0zked
لینک پیج اینستاگرام ابوالفضلی ها
⚘﷽⚘
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿
💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊
💞 قسمت #سی
دل دردهای گاه و بی گاهم همه را نگران کرده بود.😣
پزشک معالجم نگران بود و همچنان استراحت مطلق و یک سری آمپول تقویتی تجویز می کرد.
هنوز اول راه بودم و نمی توانستند هیچ کاری برای جنین بکنند. از محیط منزل خسته شده بودم.
صالح که نبود. سلما و زهرا بانو هم علاوه بر گرفتاری های خودشان باید مراقب من هم باشند. سعی می کردم زیاد برایشان زحمت نداشته باشم.
پدر جون هر روز برایم لواشک می خرید و دور از چشم سلما به من می داد.😍
می گفت
"این بچه که جیره بندی حالیش نیست. بخور اما جلدشو بنداز یه جایی که کسی نفهمه"😜😅
گاهی با این شیطنت حال و هوایم عوض می شد.
هنوز دو هفته از رفتن صالح نگذشته بود. حالم بد بود. درد داشتم و علائم بدی که برای همه نگران کننده بود، آزارم می داد. سه روز بود که صالح تماس نگرفته بود. تنها بودم و منتظر زهرا بانو.
گفته بود کلاس قرآنش که تمام شود می آید. سلماهم درگیر کارهای پایگاه بود. دید و بازدید ها تمام شده بود و سیزده بدر بدون صالح را توی حیاط سپری کرده بودیم.😔
بخاطر من، بقیه هم پاسوزم شده بودند. سعی کردند خوش بگذرد اما وقتی صالح نبود، وقتیکه هر لحظه از نگرانی دستم را به حلقه ی آویزان گردنم می بردم و آیة الکرسی می خواندم و انگار دلم را به مشتم می گرفتم چطور خوش می گذشت؟😔
تلویزیون📺 اتاق را روشن کردم. اگر سلما بود نمی گذاشت شبکه ها را بگردم اما حالا که تنهابودم استفاده کردم.
شبکه ی خبر...
" درگیری های اطراف حلب، نیروهای سوری را تحت فشار قرار داده و رزمندگان در شرایط سختی قرار دارند.😱 به گزارش خبرنگاران ما در سوریه، تجهیز شدن گروه های تکفیری داعش از طریق کشورهای پشتیبان، عامل شدت حملات داعش به نوار غربی حلب می باشد"😱
انگشر را توی مشتم فشردم😰
و شبکه را عوض کردم. سرم سنگین شده بود و دهانم تلخ...
"خدایا... صالح من کجاست؟"😭
اشکم سرازیر شد و نوار باریک پایین صفحه ی تلویزیون توجهم را جلب کرد. "به اطلاع شهروندان عزیز می رسانیم فردا ساعت 9صبح مسیر اصلی آرامستان شهر، 🌷تشیع شهدای مدافع حرم🌷 می باشد.
دیگر بقیه را نفهمیدم...
"شهید؟! چطور نفهمیدم...؟! خدایا خودت رحم کن"😢
سلما که بازگشت دلم تاب نیاورد.
ــ سلما... شهید آوردن؟😨
توی خودش رفت و گفت:
ــ شهید؟ از کجا؟!😳
ــ خودتو به اون راه نزن. تو حتما در جریانی. مگه به پایگاه اعلام نکردن؟ فردا تشیعه...😰😢
ــ می دونم. تا حالا داشتم بچه ها رو سروسامون می دادم برای فردا. کلی دربه دری کشیدم تا اتوبوس گیر آوردم. همه ی پایگاها آماده هستن. اتوبوسای خط واحد هم برای عموم مردم گذاشتن، به پایگاها نمیدن.
ــ منم میام. فردا منم ببر😢
کلافه لبه ی تخت نشست و دستم را گرفت.
ــ فدای تو بشم... کجا می خوای بیای؟ بعدا مراسم رو از تلویزیون ببین. اصلا بگو ببینم... چرا شبکه خبر نگاه کردی؟😒
ــ نگاه کردم اما اطلاعیه ی تشیع رو از یه شبکه دیگه دیدم. زیر نویس کرده بودن. سلما... صالح چرا زنگ نزد؟😢
ــ نگران نباش مهدیه.😥
ــ اخبار می گفت تو حلب درگیری بالا گرفته☹️
ــ خب از کجا می دونی صالح حلبه؟🙁
ــ هرجا باشه درگیریه. جنگه، نقل و نبات که پخش نمی کنن. کار یه گلوله س...😱
جلوی دهانم را گرفتم و حلقه را توی مشتم فشردم. حس خفگی می کردم. سلما پنجره را باز کرد و با عصبانیت گفت:
ــ چرا اینقدر خودتو زجر میدی؟😠 رحمت به خودت نمیاد به این بچه رحم کن. #توکلت کجا رفته؟😵😡
گریه ام گرفته بود. نه از عصبانیت سلما و نه از حال خودم...😭
از نگرانی بالاگرفتن درگیری ها و فکرهای آشفته ای که به ذهنم سرازیر می شد. با همان حالت گریه و نفس های بریده بریده گفتم:
ــ میگن تجهیز شدن اون بی همه چیزا... تجهیز شدن برا مردم بدبخت و بی پناه. برای سربازای سوریه و رزمنده های ما...😭
ــ نگران نباش... نیروهای ماهم بی تجهیزات نیستن. تو که بهتر باید بدونی. #توکل کن و نذار #شیطون ذهنتو پر از نا امیدی کنه. #امیدت به خدا باشه.
نفسم قطع می شد و بند دلم پاره.
سلما کمی شانه هایم را ماساژ داد و با کتابی که می خواندم مرا باد می زد. زیر لب زمزمه می کردم
✨"اَلٰا بِذِکْرِاللّٰهِ تَطْمَئِنَ الْقُلوَبْ"✨
ادامه دارد...
🖇نویسنده👈 #طاهره_ترابی
▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
@abalfazleeaam🇮🇷
▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
هدایت شده از 『رمانڪده یڪ طݪبہ』
👇منتخبی از بهترین کانال های مذهبی ایتا👇
❖◎❖━༻﷽༺━❖◎❖
🍁 اگر از گناه خسته شدی بیا اینجا...
🎋eitaa.com/joinchat/3930587243C92c44f8ea8
🍁 انواع بافتنی و مکرومه بافی رایگان
🎋eitaa.com/joinchat/965345312Ce793a02c9e
🍁 وسوسه شیطان چت با نامحرم گناه کبیره خیانت
🎋eitaa.com/joinchat/227999768C8717e4fd20
🍁 شهیدم کن خدایا...ببرم پیش خودت..دلم آسمون میخاد
🎋eitaa.com/joinchat/3665952790C6b805ee54f
🍁 آموزش زبان ترکــــــــی از 0 تا 100
🎋eitaa.com/joinchat/1153368076Cc5ea3ca45d
🍁 خنده خانه
🎋eitaa.com/joinchat/2489712674C3821062991
🍁 متن ها و تصاویــــــــــر زیبا
🎋eitaa.com/joinchat/2751463426Ce6a6f5c7e2
🍁 ترک گناه اما چگونه؟؟؟
🎋eitaa.com/joinchat/361955362Cabb4704577
🍁 علمدار کربلا
🎋eitaa.com/joinchat/2349137922Ce775ef15c1
🍁 تفاوت #شهـــوت زن و مرد از منظر حضرت #علی (ع)
🎋eitaa.com/joinchat/3153199115C27b8baac89
🍁 آموزش #مراقبت از صورت و #زیبـــایی به روش طب اسلامــــــی
🎋eitaa.com/joinchat/3463774240Cc6e2e79ee9
🍁 کانال مجمع الذاکرین
🎋eitaa.com/joinchat/2771255314C0f5943798f
🍁 بهائیت شناسی
🎋eitaa.com/joinchat/830341121Cca0f94fa66
🍁 نبض عشق
🎋eitaa.com/joinchat/3922853902Cc8d5a7401a
🍁 اباالفضلی ام افتخارمه
🎋eitaa.com/joinchat/2669150222C7a6f0e9435
🍁 نوای ماندگارمرحوم آسیدجوادذاکر
🎋eitaa.com/joinchat/391380995Cc914948e8a
🍁 همسران بهشتی(سیاستهای_همسررداری)
🎋eitaa.com/joinchat/2125922307C9dc10bacde
🍁 خودسازی (سخنان تأثیر گذار اساتید اخلاق)
🎋eitaa.com/joinchat/3704684546Caf34e52107
🍁 حراج اخر فصل پوشاک مزون حنانه
🎋eitaa.com/joinchat/235339802C2b4bb76ae8
🍁 درمان #چاقی و #لاغری
🎋eitaa.com/joinchat/1844051981Cdcd4ce6478
🍁 آموزش و آزمون #مزاج_شناسی
🎋eitaa.com/joinchat/3386834946Ca40e0c8a98
🍁 استوری های مذهبی | انتخاباتی | انقلابی
🎋eitaa.com/joinchat/3421831238C184615bb33
─━━━━⊱𓅂⊰━━━━─
💚 تبادلات مذهبی مدافعان حرم 1k 💚
•| جایگاه لیست: یکی به آخر یا سنجاق |•
@modaf14 @modaf14