شب که بیخوابی به سر زد ، شمع را کردم خطاب
گفتم ای همراه خودسوز شبم ای آفتاب !
داستان سوختن را باز گو تا بشنوم
لذتی دارد مگر اینکار ای عالیجناب
شعله اش را برد بالا و به نوری بیشتر
با زبان بیزبانی داد بر من این جواب :
گفت من میسوزم اما نور می بخشم به تو
می زدایم از دلت اندوهِ روز و اضطراب
آب می گردد وجودم تا رسد صبح طلوع
میدهم جان در کنارت تا که برخیزی زخواب
کار من عشق است و در قاموس عشاق جهان
جان و سر هرگز نمی گنجد در اقلام حساب
عشق را باید بپیمایی بدون هیچ حرف
عشق را هرگز نیابی در سطور یک کتاب
عاشق از خودسوزی خود حظ بیحد میبرد
از نگاه دیگران افتاده در قعر عذاب
شرط معشوقش اگر جان باشد او مشتاق تر
بی توقف میرود تا نیست گردد با شتاب
اعتراضی گر کند با پرچم جان میکند
می کشد دست از نفس ، از صبح روز اعتصاب
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
هدایت شده از 🍀 به رنگ روشن چشمت 🍀
آبروی ماه
دختر اگر نبود ، گل رنگ و بو نداشت
خورشید پشت کوه ، ماه آبرو نداشت
بتخانه خالی و میخانه ها خراب
ساقی بینوا ، می در سبو نداشت
دختر اگر نبود ، در عالم وجود
گیسوی کائنات ، یک رشته ، مو نداشت
دختر اگر نبود ، احساس مرده بود
سازنده نوا، نی در گلو نداشت
شعر از : #عباس_دمیرچی
https://eitaa.com/abbasdamirchi
20.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از شعرخوانی ام در برنامه شبی با شعرا در مراسم تجلیل از امامزادگان و بقاع متبرکه در دهه کرامت
پنجشنبه شب (۱۴۰۳/۲/۲۷) در روستای کلنجین
@abbasdamirchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامت چه دلگشا ، یادت چه دلنشین
مهرت به دل عجین ، لطفت به ما قرین
آرامش شب و همراه روز ما
اِیّاکَ نَعبدُ ، ِاِیّاکَ نَستَعین
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
چه می کردی تو در کوه و بیابان !
چه می کردی میان باد و طوفان !
رئیسی ، جای تو در پشت میز است !
اتاق و خادم و میز تمیز است !
میان سیل و سنگ و خار و خاشاک
چه می کردی لباس آلوده در خاک !
به دنبال چه می گشتی تو ای مرد !
به تابستان گرم و بهمن سرد
چرا هرگز نیاسودی ز زحمت !
چرا هرگز ننازیدی به قدرت !
چرا در پاسخ صدها اهانت
شکیبا بودی و کوه متانت
امید و عشق را سرمایه بودی
برای بیکسان همسایه بودی
به لبهای تو جز خنده ندیدیم
کلام دلنشین از تو شنیدیم
تو محبوب دل هر بینوایی
تو عبد صالح و پاک خدایی
اگرچه بر مراد خود رسیدی
چرا داغ دل ما را ندیدی ؟
غمی سنگین به جان ما نشسته
که مجرای نفس را بغض ، بسته
چه سازد رهبرم با این غم تو
که سنگین است بر او ماتم تو
شعر از : #عباس_دمیرچی
#سیدالشهدای_خدمت
#خادم_مردم
#خادم_رضا
@abbasdamirchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالوهوای مزار شهید جمهور یک روز پس از تدفین در حرم رضوی
__
یاتگینان , آرام سیّد ، استراحت وقتیدی
چوخ یارا وار ال_ایاقوندا ، نقاهت وقتیدی 😭
خسته دور جانون ، ووروبلار خنجر تهمت سَنَه
یات رضانون سرسراسینده ، وجاهت وقتیدی
اودلانان جسمون ، گلستاندا اولوبدور ماندگار
ای خلیل الله ایرانی ، شباهت وقتیدی
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
عروسی ماه و خورشید
__
ماه و خورشید است داماد و عروس
آسمان ، تالار این مهمانی است
کهکشانها ، چلچراغ بزم عشق
عرش هم از پرتواش ، نورانی است
فاطمه(س) همپای همراهش علی(ع) است
مصطفی(ص) مامور چاوش خوانی است
شعر از : #عباس_دمیرچی
عرض تبریک به همراهان عزیز
@abbasdamirchi
غبار غم ز وجود جهان زداید عشق
قرار ، از دل مشتاق می رباید عشق
به یمن عید غدیر و ولایت مولا
ببین چگونه کنون بال می گشاید عشق
شعر از : #عباس_دمیرچی
عرض تبریک محضر همراهان عزیز
@abbasdamirchi
هدایت شده از 🍀 به رنگ روشن چشمت 🍀
سوگنامه :
محرم آمد و دل در تب افتاد
به جانم سوزش خشگ لب افتاد
طنين گريه ی شش ماهه اي باز
به گوش عرشيان ، روز و شب افتاد
به تير و نيزه و شمشير غفلت
تن مه پيكري از مركب افتاد
به دست خصم دون ، دست و سر و تن
رقابت در مقام و منصب افتاد
سرآغاز شقاوت لحظه اي بود
كه تخم كينه ، اندر مذهب افتاد
***
به صحراي عطش ، آتش جلودار
فرات از بخت بد ، در غم گرفتار
هوا غمبار و گرما بی مثال است
زمين و آسمان ، خشك است و تبدار
صداي شيهه اسبان دشمن
وداع جانگداز شاه و سردار
نگاه كودكان بر دست سقا
و مشك پاره در دست علمدار
زبانه مي كشد آتش ز هر سو
به دور بستر تب كرده بيمار
امام و لشگرش در خون شناور
زنان و كودكان ، آواره و زار
*
چو دستان عمو از تن جدا شد
عطش معنا به دشت كربلا شد
زدشمن انتظار ياوري نيست
ز سوی دوستان ، بیحد جفا شد
همه عالم طفيل تار مويش
چه مهماني به دشت كربلا شد!؟
زمين و آسمان اندر تلاطم
بساط كائنات از هم جدا شد
دو دست كودكي در گاهواره
براي عالمي مشگل گشا شد
جوان و كودك و پير و زن و مرد
به اشك ديده اي حاجت روا شد
*
چه گويم واژه ها پيچيد درهم
خجل شد جمله ها از شدت غم
چو بر دامان طفلي آتش افتاد
گرفته عالمي را سوگ و ماتم
چه مي بينم به زير پاي اسبان
تن زيباترين زيباي عالم
و واويلا به حال خواهر زار
كه از اين ماجرا شد قامتش خم
و حال مادري مظلوم و بيكس
كه گويد زير لب ، نجواي مبهم
سه ساله دختر شيرين زباني
براي زخم بابا ، فكر مرهم
شعر از : #عباس_دمیرچی
التماس دعا
@abbasdamirchi
هدایت شده از 🍀 به رنگ روشن چشمت 🍀
22.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جان ، متاعی نیست در سودای عشق
سر ، چه ارزد تا نهی بر پای عشق
ای خوشا روزی که ناپیدا شود
قطره ای در دامن دریای عشق
بوسه تیزی به رگهای گلو
رقص دست و پا و تن ، همپای عشق
چشم ابراهیم بر چشم پسر
گردن و تیغ و تبِ فتوای عشق
بوی عطر ناب کاشان میدهد
خون سرخ کشته در صحرای عشق
آتشی انداخته بر ملک جان
چشمهای روشن و شهلای عشق
می رسد روزی که دل رسوا شود
در میانجمع ناپیدای عشق
در مقام دوست ، فانی میشود
هر که گردد پیرو مولای عشق
هستی ام چون کاه از آغوش باد
کاش افتد بر کف دنیای عشق
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
نوحه ای بر وزن شعر معروف :
" این دل تنگم عقده ها دارد
گوئیا میل کربلا دارد "
_______
دل پریشانم ، دیده گریانم
درغمت جانا ، سینه سوزانم
کربلایت را کعبه می دانم
نینوا را دشت صفا خوانم
ای حسین جانم ، ای حسین جانم
مادرم چون زاد ، عشق یادم داد
نام زیبایت بر لبم بنهاد
داغ تو بر یاد ، می زنم فریاد
این سر و این تن ، هرچه باداباد
ای حسین جانم ، ای حسین جانم
بر دلم جز مهر تو ، آقا ، نیست
سخنم ، جز نام تو ، مولا ، نیست
غم عشق تو ، غم بیجا نیست
که جنان بهتر ز تَوَلّا نیست
ای حسین جانم ، ای حسین جانم
چه کنم ، مشتاق رخ یارم
به سر زلف تو گرفتارم
نظری ، دل خسته و بیمارم
به گنه آوازه بازارم
ای حسین جانم ، ای حسین جانم
دست و بازوی اکبرت نازم
نازنین جسم اصغرت نازم
پیکر پاک بی سرت نازم
خطبه شام آخرت نازم
ای حسین جانم ، ای حسین جانم
هرکه را دیدم سینه سوزان ست
یاحسین جان گو ، اشک باران ست
هر که را دیدم دل پریشان ست
قبر شش گوشه راحت جان است
ای حسین جانم ، ای حسین جانم
هرکه را دیدم ، تربتی دارد
از فرات تو شربتی دارد
زائرت ، بَه ، چه عزتی دارد
خاک پایش هم حرمتی دارد
ای حسین جانم ، ای حسین جانم
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
15.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاه شهید
🌾🌾🌾🌾🌾
تويي كه در دل و جانم هميشه مهماني
به جان عاشق عالم تو حكم مي راني
تو ماه مطلق عشقي كه در مقام رضا
سرود فتح و ظفر را به نيزه ميخواني
تو شهره دو جهاني به لطف و جود و كرم
در آسمان كرامت به ماه مي ماني
چنان فدايي جانان شدي كه در عالم
تو شاخص درجات يقين و ايماني
چه گويمت زجمال و كمال و مهر و وفا
بر آسمان بلند كمال انساني
منم فتاده به دام دلي كه حيران است
كه حال و روز دلم را ، تو خوب مي داني
بيا و دست من روسياه و عاصي گير
به يك نظر دل ما را شفا و درماني
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
مرگ بر مرگ آفرینان جهان
مرگ بر شمر و یزیدان زمان
مرگ بر گرگان خوناشام پست
لعن و نفرین بر وجود نحسشان
مرگ بر آدم کشان بی وجود
جانیان و حامیان قبض جان
ای که می گویی نگو از مرگشان !!!
بنگر اینک یک ورق از داستان
#عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
آمدی ، تا دختری از زیر خاک
گُل کند ، بیرون بر آرد جانِ پاک
آمدی ، تا نورْ مستولی شود
جهل و ظلم و تیرگی گردد هلاک
با حضورت ، مهربانی جان گرفت
با طلوعت ، از شب و سرما چه باک
هر که بویی از حقیقت برده است
یک مسلمان گشته آن هم سینه چاک
ای محمد(ص) ای امین عالمین
جان و مال و هستی عالم فداک
شعر از : #عباس_دمیرچی
عرض تبریک به مناسبت میلاد سراسر نور نبی مکرم اسلام
@abbasdamirchi
فصل عاشقی
یاد یاران کن به فصل عاشقی
چهره خندان کن به فصل عاشقی
تا که روید در دلت بذر امید
نذر باران کن به فصل عاشقی
مهربانی را به مهر آغاز کن
یار ، مهمان کن به فصل عاشقی
بارش پاییز را فرصت شمار
صیقل جان کن به فصل عاشقی
تا رسد پایت به بام آسمان
ختم قرآن کن به فصل عاشقی
عاشقان ، پاییز شاعر می شوند
قصد دیوان کن به فصل عاشقی
تا که بگشایی گره از کار ما
موی افشان کن به فصل عاشقی
از کمند و حلقه ی رنگین کمان
طوق ایمان کن به فصل عاشقی
گفتگو کن با درخت و کوه و دشت
کار مستان کن به فصل عاشقی
خش خش برگ درختان دلرباست
سیر بستان کن به فصل عاشقی
چون درخت سیب بر هر رهگذر
بذل و احسان کن به فصل عاشقی
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
تا که خون جاری است ، میدان را چه غم ؟!
تا که جان باقی است ، شیران را چه غم ؟!
با وجود کوههای استوار
گرد و خاک و باد و طوفان را چه غم ؟!
چونکه لشگر هریکی ، یک رستم است .
یک به یک پرواز میران را چه غم ؟!
آنکه می رقصد به ساز رعد و برق
گر که چتری نیست ، باران را چه غم ؟!
تا که سر باشد سپر در راه دين
قلعه و باروی ایمان را چه غم ؟!
جبهه حق چون که یکدل گشته است
غزه و لبنان و ایران را چه غم ؟
گرچه نصرالله و یحیی نیستند
با ولیِّ امر ، فرمان را چه غم ؟!
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
ز شوق فصل تابستان ، بهاری را فنا کردم
به قصد سایه بیدی ، گلستان را رها کردم
به غفلت آمدم تا انتهای راه شهریور
کنار روضه رضوان ، به سیبی اکتفا کردم !
گذشتم از کنار خوشه انگور یاقوتی
ننوشیدم ز خونش ، می ، ادایم را قضا کردم
شدم در قید فردا و از امروزم ندیدم هیچ
همان فردا شد امروزم ، مکرر این خطا کردم
رسیدم تا به پاییز و در اندوه زمستانم
وَ من اینگونه عمرم را به دست خود فدا کردم
شعر از #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
می رسد پاییز و میریزد دلم
بر کدامین برگ ، آویزد دلم
لرزشی افتاده بر اندام باغ
برگ سبزی کو ؟! که برخیزد دلم
بلبل از گل میشود دیگر جدا
سنگ او برسینه ی غم زد دلم
زوزه بادی به دنبال نسیم
با فغان باغ می آمیزد دلم
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
برگی رهایم
🍁🍂🍁🍂
گم کرده ام چیزی میان فصلهایم
گویی بهاری گم شده در زیر پایم
رنجیده ام از سوز و جور باد پاییز
این سو و آن سو می روم ، برگی رهایم
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
شوق خزان
از سردی پاییز ، اگر گل نگران است
صد جلوه به رخسار دل انگیر خزان است
امروز اگر پیر شده قامت مجنون
عشقی است که در سینه او تازه جوان است
از چشم خطابین خودت پرده برانداز
هر برگ رها گشته یکی صورت جان است
این فرصت خواب است برای گل و بلبل
فردا که رسد باز زمین در هیجان است
غافل مشو از رنگ خوش برگ درختان
صد قصه ناگفته در این دور زمان است
نوروز اگر دل بَرَد از عالم و آدم
محصول زمستان و یخ و شوق نهان است
با لطف نسیمی خنک از دامن صحرا
عشق است که چون خون به رگی در جریان است
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاییز خاطره ها
پاییز ، پر از خاطره ی فصل بهار است
فرسودگی و خستگی از گشت و گذار است
این سردی و افسردگی و زردی رخسار
تفسیر دل غمزده از دوری یار است
افتاده چنین لرزه به اندام درختان
این دلهره ی عشق به هنگام قرار است
عاشق چو رسد بر در منزلگه معشوق
غافل ز خود و دغدغه ی دار و ندار است
ابر است به غرش که دگر حوصله ام نیست
رعدی که زند ، چرخش چشمان نگار است
چون یار نباشد ، چه اثر جامه ی رنگین
بی وقفه در افکندن آن ، بید و چنار است
این عمر گران است که در منزل پاییز
هشدار دهد مرحله ی آخر کار است
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
آتش عشقت بجان
آذر آمد ، آتش عشقت به جان
گر چه تن می لرزد از سرمای آن
یک نگاهت گرمی صدآفتاب
می شود دل فارغ از قید زمان
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
ماه آذر
ماه آذر ، ماه جشن رنگهاست
صفحه ، صفحه ، شهرت ارژنگهاست
رعد و برق و سایه ابر و خزان
باد و باران ، زینت آهنگهاست
ماه عشق است و وصال است و قرار
ماه شرح سینه دلتنگهاست
ماه صلح است و صلاح و آشتی
ماه پایان جدال و جنگهاست
ماه جاری گشتن رود زلال
در میانش رقص غَلت سنگهاست
آذر است و ماه پایان فراغ
رفتن یک روزه فرسنگهاست
چیدن انگور آویزان به تیر
ماه محصول خوش *آونگهاست
شعر از : #عباس_دمیرچی
*آونگ : نخی که با آن انگور یا میوه دیگر را جهت نگهداری تا فصل پاییز از تیر سقف آویزان میکنند .
@abbasdamirchi
هدایت شده از Kolanjiniha
هراسی نیست افعیها اگر جمعند در میدان
تماشا کن هنرهای عصای دست موسی را
@kolanjiniha
شب خرداد هم ، یلداست بی تو
تب مرداد ، در سرماست بی تو
چه فرقی میکند شب یا که روز است
رخ خورشید ، ناپیداست بی تو
بیا و رخ نما ای آفتابم
گلستان نیز نازیباست بی تو
کنار مردمِ بسیارم ، امّا
دلم تنهاترین ، تنهاست بی تو
شعر از : #عباس_دمیرچی
اللهم عجل لولیک الفرج
@abbasdamirchi
چیلله گجه سی گّل بیزه تا عومروم اوجالسون
خوشلوق چکلیب صبحه کیمی، غملر آزالسون
قیش گَلدی و قار یاقدی ، سویوق چاتدی اتاقه
گَل قویما وفا ایستیسی بیر لحظه آزالسون
بلبل ایوینی باد خزان ییخدی ، یوموردی
قویما قاناتی برگخزان گونه ، سارالسون
نوروز اولاجاق ، بهمن و اسفند ، گدندی
بیچاره زغالین اوزی قوی قالسی قارالسون
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
بیا به خانه ما ، هندوانه قسمت کن
ز شعر حضرت حافظ ، ترانه قسمت کن
دلم گرفته بیا ، شوق دیدنت دارم
برای بارش باران ، بهانه قسمت کن
به روی کُنده زانو ، سرم به درد آمد
برای گریه ام اینک ، تو شانه قسمت کن
در این بلندی یلدا ، گره ز مو بگشا
مسیر مبهم شب را ، نشانه قسمت کن
بساط و نقل و نباتی اگر نبوده و نیست
بیا و شهد حضورت شبانه قسمت کن
به دور کرسی مهرت ، بگیر فال مرا
صفای صحبت خود ، عاشقانه قسمت کن
انار مهر و محبت ، بیار و در این جمع
تعلّلی نکن و دانه دانه قسمت کن
در این سراچه غمها ، بیا و از سَرِ لطف
بپاش بذر امید و جوانه قسمت کن
بگیر دلهره و اضطراب و تشویشم
سرور و شور و شعف ، جاودانه قسمت کن
خزان رسید وزمستان دمید و برف آمد
بر این تلاطم دریا ، کرانه قسمت کن
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توفیقی حاصل شد تا در اجتماع میلیونی و بی نظیر مردم تهران برای تشییع سردار سلیمانی عزیز ، ابیاتی از سروده ام در این خصوص را در میدان آزادی بخوانم .
فیلم تهیه شده از طریق دستگاه گوشی همراه توسط دوست عزیزم حاج محمدآقای دمیرچی در میان ازدحام جمعیت است که از کیفیت مناسبی برخوردار نیست .
سلیماندی ؛ بوجور قانه بویاندی
بو سلطاندی که مظلومانه یاندی
سالوب میخانه عشقه هیاهو
شراب نابیدی ، دوشدی جالاندی
توکوپدور قانینی دشت بلایه
دییب لَر عاشقین ، امضاسی قاندی
پراکنده اولوب صحرایه جسمی
آدی قاسم دی و اکبر نشاندی
اولوبدی حضرت زینب (س) فداسی
سینوب قامت ، عَلَم یاتدی ، اماندی
چکردی حسرت فیض شهادت
که قرخ ایل اشتیاقی ، داستاندی
شهید اولدی سرافرازانه سردار
شهید کربلایه میهماندی
یاتوب آرام ، عباس علمدار
نه اولدی ، گوئیا ختم جهاندی
جگرلر قان اولوب ، هجران غمینده
قَلَمدَه یازماقا چوخ ناتواندی
قاچوب پنهان اولوب روباه مکار
گورور کی سینه میز آتش فشاندی
شاعر : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
شعر سروده شده در زمان دریافت نشان ذوالفقار توسط سردار سلیمانی
_____
ای تیزی ذوالفقار ، سردار
فرمانده بی قرار ، سردار
جان برکفِ خطِ جنگ و پیکار
سرلشگر باوقار ، سردار
ای تشنه شربت شهادت
ای در صف انتظار ، سردار
از سفره انقلاب ، سهمی !
بر چهره ات آشکار ، سردار
تکفیری و داعشی مزدور
از دلهره ، در فرار ، سردار
از قامت سبز تو ، قیامت...
برپا شده ای سوار ، سردار
لبخند تو در کنار یاران
دل میبَرَد ای نگار ، سردار
آزاد شده بصره و بغداد
از فتنه بی شمار ، سردار
نازم به مدال ذوالفقارت
ای مایه افتخار ، سردار
شاعر : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi