چه می کردی تو در کوه و بیابان !
چه می کردی میان باد و طوفان !
رئیسی ، جای تو در پشت میز است !
اتاق و خادم و میز تمیز است !
میان سیل و سنگ و خار و خاشاک
چه می کردی لباس آلوده در خاک !
به دنبال چه می گشتی تو ای مرد !
به تابستان گرم و بهمن سرد
چرا هرگز نیاسودی ز زحمت !
چرا هرگز ننازیدی به قدرت !
چرا در پاسخ صدها اهانت
شکیبا بودی و کوه متانت
امید و عشق را سرمایه بودی
برای بیکسان همسایه بودی
به لبهای تو جز خنده ندیدیم
کلام دلنشین از تو شنیدیم
تو محبوب دل هر بینوایی
تو عبد صالح و پاک خدایی
اگرچه بر مراد خود رسیدی
چرا داغ دل ما را ندیدی ؟
غمی سنگین به جان ما نشسته
که مجرای نفس را بغض ، بسته
چه سازد رهبرم با این غم تو
که سنگین است بر او ماتم تو
شعر از : #عباس_دمیرچی
#سیدالشهدای_خدمت
#خادم_مردم
#خادم_رضا
@abbasdamirchi