🔷لُبّ ِلُباب قبض و بسط (۱۹)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
🔹مجموعهی معارف بشری (از جمله معرفت دینی) از مجاری و سطوح زیر با یکدیگر مرتبطاند و یکدیگر را تغذیه مینمایند:
0⃣2⃣-1⃣ ربط منطقی–تولیدی:
🔹منظور از ارتباط «منطقی-تولیدی» در میان معارف آن است که قضایای موجود در یک علم، قضایای را در علم دیگر منطقاً تولید کنند. به بیان دیگر ممکن است مقدماتی که در یک شاخه از شاخههای علوم فراهم میآیند، منطقاً به نتیجهای بینجامند که آن نتیجه، موضوع جدیدی برای علم دیگر محسوب گردد، یا پارهای از مقبولات آن شاخهی علمیرا منطقاً ابطال نماید و از مسند مقبولیت فرود آورد.
🔹این نوع از ارتباط در میان معارف کم است و در میان بسیاری از معارف نیز یافت نمیشود. مثلاً بین فلسفه و علم تجربی، ارتباط «تولیدی-منطقی» وجود ندارد، یعنی از قضایای خالص فلسفی هرگز نمیتوان منطقاً به نتیجهای مربوط به علم تجربی رسید و بر عکس. همچنین بین ادراکات اعتباری و حقیقی، یعنی بین اخلاق و فلسفه و علم، نیز رابطهی تولیدی وجود ندارد. به عنوان مثالی دیگر، در منطق هرگز نمیتوان از قضایای جزئیه به قضایای کلیه رسید و یا از ترکیب قضایای خالص کلّی، قضایای جزئی نتیجه گرفت.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
@abdolkarimsoroush
🔷لُبّ ِلُباب قبض و بسط (۲۰)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-2⃣ ربط روششناختی:
🔹الف. قبول یا ردّ یک نکته در یک علم، بیدلیل و بیمبنا و بیروش صورت نمیپذیرد. بنابراین هر تصدیق و تکذیبی مبتنی بر مبادی و پیش فرضهای معرفتی و روششناختی بسیار است. این پیش فرضها به علم واحد و خاصی اختصاص ندارند و اگر در علم الف نکتهی الف را میآموزند و تحکیم میکنند، در علم کاف هم نکتهی کاف را اثبات یا رد میکنند. به این ترتیب نکتهی الف و نکتهی کاف با یکدیگر نسبت و ارتباط روششناختی پیدا میکنند. لذا کشف ارتباط تولّد غزّالی در قرن پنجم با قبول حقانیت قرآن (که بسیار بیگانه به نظر میرسند) آسان میگردد. روشی که وجود تاریخی غزّالی و قرن تولّد وی را برای ما محرز میسازد، همان روشی است که وجود تاریخی پیامبر اسلام، و عرضهی قرآن به دست ایشان را برای ما مسلّم میدارد (یعنی روش نقلهای متواتر).
🔹ج. معرفتشناسی پسینی، علوم را در مقام تحقق و اثبات مورد ملاحظه قرار میدهد. از این منظر، مجموعهی علوم حقیقی (نه اعتباری) را میتوان از حیث روش به سه دستهی بزرگ تقسیم نمود:
۱. علوم نقلی/تاریخی
۲. علوم استقرایی/تجربی
۳. علوم عقلی
🔹در این معارف، نقل و استقرا (تجربه) و قیاس، روشهای اثبات و ابطال و مبنای ردّ و قبول مسائل و قضایای مربوط میباشند. از این رو علوم متفاوتی همچون فیزیک، زیستشناسی، بلورشناسی و... علی رغم تمایز موضوعات، نوعی وحدت و پیوند مییابند. این وحدت نه به دلیل تقارب موضوعات آن علوم که به دلیل وحدت روش ردّ و قبول آنهاست. همچنین است در علوم نقلی و علوم عقلی.
🔹علوم نقلی و تجربی و عقلی خود با یکدیگر نیز در داد و ستد مستمرند، و قضایای یکی میتواند مقدمهی استدلالات دیگری قرار گیرد. برای مثال، حکیمان، مجربات را مقدمهای از مقدمات قیاسات برهانی محسوب میکردهاند، و مجربات البته از استقرا (به علاوهی قیاس خفی) به دست میآید. در علم کلام از نظم طبیعت (به منزلهی یک مقدمهی تجربی) برای اثبات وجود خداوند استفاده کردهاند. یا در فلسفه برای حلّ مسئلهی دشوار ربط حادث و قدیم از حرکت دوری افلاک مدد جستهاند، و یا چگونگی ساختمان بدن و افعال آن را دالّ بر وجود نفس گرفتهاند، یا حوادث تاریخی و ذکر حوادث غریبه را ب تصرّف عالم غیب در عالم شهادت شمردهاند و رؤیاهای صادقه را کاشف از عالمیورای عالم مادّه. از سوی دیگر علوم عقلی نیز، کثیری از مقدمات خود را به علوم تجربی و نقلی وام میدهند و بواقع وام دادهاند. برای مثال دکارت صحت ۴=۲×۲ را از صادق بودن و معتمد بودن خداوند نتیجه میگرفت. بوعلی کیمیاگری را از آن رو ناممکن میشمرد که معتقد بود کیمیاگری به افزایش کمیت طلا در جهان میانجامد و این امر، اقتصاد و نظم معیشت را به هم خواهد زد و خداوند نمیخواهد نظم عالم به هم بخورد.
🔹ممکن است این داد و ستد نادرست و نابجا تلقی شوند. باری حتّی اگر این داد و ستدها خطا باشند، باز هم جزو معرفت محسوباند، چرا که معرفت در مقام تحقّق چیزی نیست به جز مجموعهای از فرآوردههای روشمند و مضبوط (اعم از صواب و خطا – هویت جاری و جمعی علم) (نگاه کنید به بند ۵-۴).
🔹و. روش عقل و تجربه و نقل، سه روش بسیار بزرگ و فراگیرند. اجمالاً اشاره میکنیم که در درون هر یک از این سه دستهی فراگیر و مهمتر، خرده روشها و شیوههای کهتر نیز وجود دارند که هر کدام مسائل و قضایای حوزههای کوچکتری را به یکدیگر ربط روششناختی میدهند. برای مثال در عرصهی علوم تجربی، این شیوههای کهتر، بسط بسیار یافتهاند، و در آلات و ابزار نظری و مادّی مجسم گردیدهاند. میکروسکوپ ابزاری مادّی است که چون ترازویی، ما را به سنجش اموری توانا و به قبولشان ملزم میگرداند و از این راه میان یک دستهی خاص از قضایا ربط و نسبت وثیقتری میافکند. تئوریها نیز خود در مواردی جنبهی ابزارهای نظری به خود میگیرند.
🔹ھ. حاصل آنکه یک نوع از انواع ارتباطات منطقی میان معارف، ربط روششناختی است. این ربط اگرچه منطقی است، امّا ربط «قیاسی- منطقی» و ربط میان محتوای قضایا (یعنی ربط در مقام ثبوت) نیست.
🔹کشف این ارتباط منوط به نگاه معرفتشناسانه به عرصهی معرفت بشری است. در واقع این گونه ارتباطات درونی و بیرونی که میان شاخههای بزرگ معارف وجود دارد، خود فرزند آرای معرفت شناسانهی خاصی است که استقرار یا تواتر یا قیاس را (و یا شیوههای کهتر را) حجیت و اعتبار میبخشد. و آن آرای معرفتشناسانه مقدم بر فلسفه و تجربه و نقل هستند، و تا از آن مقام، اطمینان بخش بودن روشی تصدیق نشود، بر دستاوردهای آن روش اعتماد جایز نخواهد بود.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۱)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-3⃣ربط معرفت شناختی(به معنای خاص):
🔹در میان علوم و معارف مختلف، نوعی اتحاد و تلائم دامن گستر دیگر نیز وجود دارد كه عبارت است از «اتحاد معرفت شناختی» (به معنای اخص كلمه). این ربط و اتحاد اجمالاً به این معناست كه در میان معرفتهای مختلف و مضبوط بشری، علی رغم تنوع و تنافر موضوعاتشان، نوعی هماهنگی و سازگاری وجود دارد به طوری كه هیچ یك علیه دیگری فتوا نمیدهند و یا دست كم وجود چنین هماهنگیای مطلوب است، و عالمان و حكیمان میكوشند تا به آن دست یابند. هیچ حكیم جامعی نمیپسندد كه علم و حكمت و كلام و عرفانش اخبارشان ناسازگار باشد. یعنی در حكمت، انسانی چهره بنماید كه علم از او میگریزد، امّا كلام در او چنگ میزند و عرفان با وی بی مهر است. توقع این نیست كه معرفتی زایندهی یا مؤید معرفت دیگر و یا هم روش با آن یا وام دهنده به آن باشد. توقع این است كه، دست كم، هیچ كدام با دیگری در نیفتد و یا آن را سست نكند. و این توقع كوچكی نیست. در بن این خواسته، یك نظریهی واحد معرفتشناسی نهفته است.
🔹چه بگوییم شاخههای بزرگ معرفت به دلیل تباعد روشها و غایات و موضوعاتشان هیچ گاه در هم نمیپیچند و تصادف و تصادمشان مطلقاً ناشدنی است، و چه بگوییم بعضاً یا كلاً احتمال تلاقی و تنافی دارند و باید در سازگار كردن آنها كوشید، در هر دو حال حكمیمعرفت شناسانه راندهایم. و معنایاندراج و تلائم معارف بشری تحت نظریهی واحد معرفت شناختی، همین است.
البته خوب است در اینجا این نكته را نیز متذكر شویم كه معرفتشناسی یكسره پیشین و خاتمت یافته نیست، بلكه پسینی هم هست، و خود به تبع رشد معارف و علوم بشری، تصحیح و تكمیل میگردد، یعنی احكام زبان و منطق و ادراك و... تماماً قابل كشف پیشینی نیستند و تنها پس از بسط تاریخی شان آشكار میشوند و همین جاست كه آن پیوند خفی و ظریف معارف روی مینماید.
0⃣2⃣-4⃣ربط تولیدی – مصرفی:
🔹علوم تولید كننده از سه طریق با علوم مصرف كننده پیوند مییابند و آنها را تعین ویژه میبخشند:
1⃣دادن زاویهی دید و القای پرسش.
2⃣توسعه و تضییق معنا و هدایت فهم از متون – به طوری كه آن فهم با مبانی و مناهج قبول آنها ناسازگار نیفتد.
3⃣اعمال محدودیت از طریق مغفول نهادن پارهای از احتمالات.
🔹برای مثال در خصوص علم تاریخ بیان كردیم كه علوم تولید كننده به علم تاریخ زاویهی دید میدهند و به آن میآموزند كه از كدام منظر در پهنهی تاریخ بنگرد و از آن چه بپرسد، حوادث را چگونه به رشته بكشد، و نسبت علّی و معلولی را میان كدام حوادث برقرار كند. مثلاً اگر امروز در روان شناسی نظریه ای درآید كه نوع تغذیه را در تصمیمات سیاسی در باب قدرت مؤثر بداند، همهی مورخان از آن پس در بارهی نوع تغذیهی رجال سیاسی پژوهش خواهند كرد و تاریخ صامت را به سخن در خواهند آورد و از او چیزهایی را خواهند پرسید كه پیش از آن نمیپرسیدهاند و به این ترتیب دانش تاریخ را صورت و مضمون تازه خواهند بخشید.
🔹در فهم متون دینی نیز چنین است. آدمی برحسب تنگی و فراخی دایرهی معلوماتش، پارهای از احتمالات را در درك آیهای یا روایتی در میان میآورد یا نمیآورد. و این البته، علاوه بر آنكه به میزان برخورداری فرد از دانشهای عصر بستگی دارد، به پیش فرضهای وی در باب علم باری و انتظاراتش از دین و موازینش در پذیرش دین نیز متكی میباشد. لذا بیخبر بودن از پارهای علوم، بعضی مدلولات و معانی كلام و یا سعه و ضیق دایرهی مصادیق آن را گاه به طور كامل از نظر دور میدارد. همچنین داشتن زاویهی دید و پرسشی خاص (كه خود از داشتن نظریهای خاص بر میخیزد) گاه آدمیرا به دنبال تحقیق در مسئلهای و رابطهای میفرستد كه با نداشتن آن، چنان تحقیقی صورت نمیبندد.
🔹علوم خریدار، تابع علوم زایندهاند. و اگر در علوم تولید كننده تحولّی پیدا شود، مصرف كنندگان نیز دستخوش تحّول خواهند گردید.
🔹فهم ما از كتاب و سنّت (نه خود آنها) متناسب با دانشهای ماست و آدمی به قدری كه میداند از آنها میپرسد و نیز به اندازهای كه میداند پاسخ پرسشها را فهم میكند. روییدن پرسشها و فهمیدن پاسخها نیز تحت ضوابط و احكام معینی صورت میپذیرند. این امر بخصوص در باب شریعت اسلام صادق و جاری است، چرا كه این شریعت آدمیان را به بررسی تاریخ، سیر در جهان، و تحقیق در طبیعت و تعقل و تفكر در آفرینش دعوت و توصیه میكند. شریعتی كه چنین توصیههایی دارد، نمیتواند محصولات آن تحقیقات و مطالعات را نپذیرد و یا با آنها سازگار و متناسب نیفتد.
🔹باری بنابر آنچه گذشت، ربط میان علوم تولید كننده و مصرف كننده نیز یكی از انحای مهم ارتباط و داد و ستد در میان معارف بشری است.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۲)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-5⃣ربط مبتنی بر اصل رفع تعارض:
🔹الف. مطابق این اصل، هرگاه در قلمرو یك علم خاص تعارضی آشكار شود، دورترین مبادی و مسائل و نتایج نیز(خواه در آن علم و خواه در علوم دیگر) در ایجاد آن تعارض متهم میگردند و یا از وجود آن آسیب میبینند. یعنی وقوع یك ابطال ساده، منطقاً قدرت دارد تا استوارترین و نهاییترین لایههای علم نفوذ كند و آن را ویران سازد. از این رو برای رفع یك تعارض ناگزیر باید تمام سطوح معرفت مورد وارسی قرار گیرد تا مقصر اصلی پیدا شود.
🔹از این منظر تفاوتی میان علوم نقلی و عقلی و تجربی باقی نمیماند. همه به یكاندازه متهم به تقصیر و مشمول تحقیق واقع میشوند. هنگامی كه دو پاره از یك علم با یكدیگر در میافتند(برای مثال وقتی شواهدی تجربی هم در تأیید نظریهی خورشید، مركزی و هم در تأیید نظریهی زمین، مركزی به دست میافتد) برای رفع این ناسازگاری، تفاوتی نمیكند كه از نقل كمك بگیریم یا از عقل، از كلام مدد بجوییم یا از ریاضی و فیزیك و فلسفه. حس را خطا كار بشماریم یا خرد را، عیب را بر آلات علمیبنهیم یا بر صاحب آلات. تاریخ علم آشكار میكند كه جامعهی عالمان عملاً از تمامی این راهها رفتهاند تا بلكه آن تعارض بنیان افکن را رفع نمایند.
🔹این امر در تعارض علم و دین نیز صادق است. یعنی عالمان فقط در مقام رفع تعارض علم و علم، یا علم و فلسفه نیست که جمیع معارف را زیر و رو میکنند، بلکه تعارض معرفت دینی و معارف بشری دیگر نیز صاحبان معرفت را به تلاطم خواهند افکند. کلید فهم و قبول این مدعا همانا بررسی تاریخ علم(بویژه انقلابهای علمی) و فرهنگ بشری است.
🔹ب. لازمهی این اصل آن نیست که هر مورد نقضی، همهی بنای علم و فلسفه را بالفعل ویران کند. بلکه مراد این است که آن مورد نقض، بالقوه چنین توانی دارد، و همین امر بالقوه امکان ارتباط متقابل و متعاکس پارههای مختلف معرفت بشری را آشکار میکند.
🔹ج. همچنین عالمان و حکیمان، به مبانی و مناهج فن خویش پایبند و دلبستهاند، از این رو اغلب در مقام حلّ و رفع مشکلات و شبهات، به مبادی دست نمیزنند و بحق محافظه کاری مینمایند. عالمان در غالب موارد انقلاب همه جانبه را روا نمیدارند، بلکه میکوشند تا آنجا که میتوانند، با حفظ مبانی، مشکل پیش آمده را چاره کنند و برای آنکه کشتی معرفتشان را از غرقه شدن نجات بخشند، ابتدا از کالاهای کم بهاتر دل برکنند، و آن کالاها را به دریا بریزند تا بلکه از این راه کشتی علم از هلاکت رهایی یابد و به بذل کالاهای نفیستر حاجت نیفتد.
🔹همچنین عالمان و حکیمان برای حلّ مشکلات فنّ خویش، کمتر از فنون دیگر مدد میجویند، و یا کمتر گناه را به گردن بیگانگان میاندازند و از همین رو، مبتدیان از ربط واقعی و وثیق پارههای مختلف معرف بشری غافل میمانند و نقش آن پارههای گوناگون را در ایجاد مشکل، یا ربط آنها را با مشکل در نمییابند. امّا هنگامیکه در علم انقلابی رخ میدهد و جمیع مبانی و مناهج معتمد پیشین، مورد سو ء ظن قرار میگیرند، آن گاه است که چشمها بر روی این پیوندهای وثیق و وسیع در میان شاخههای مختلف معارف گشوده میشود.
🔹بنابراین اشتباهی که در یک فنّ رخ میدهد، چه بسا درس خود را در فنّ دیگر به ما بیاموزد. یعنی کشف یک خطای علمیگاه به کشف خطایی فلسفی (و گاه کلامیو تاریخی) میانجامد و بر عکس.
🔹و. برای روشنتر شدن مطلب، برای مثال فرض کنیم که یکی احکام طبیعت شناسی ارسطویی ابطال گردد. این ابطال به هیچ رو در حدّ همان یک حکم محدود نمیماند، زیرا مگر یک حکم باطل در طبیعیات، فرزند روش و مبانی باطل نیست؟ و مگر به شیوهی خاصی و از مبادی خاصی استنتاج نشده است؟ پس چرا باید فقط همان حکم را باطل دانست و از بطلان روش و مبانی خبر نگرفت؟ به علاوه مگر آن مبانی و روش خود مورد تصویب فلسفهی مابعدالطبیعه و معرفتشناسی ارسطویی نیستند، پس اگر در آنها خللی هست، لاجرم به خللی در مابعدالطبیعه و معرفتشناسی ارسطوئی قدرت آن را دارد که مابعدالطبیعهی وی را به لرزه در آورد. و این قدرت البته در آن حکم خاص منحصر نمیباشد.
#پرونده_نخست
#لب_لباب
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#تز_چهارم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۳)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-6⃣ربط از طریق مسئلهزایی:
🔹الف. علوم با مسئله رشد میکنند، و بلکه از مسئله تنفس میکنند. اگر در یک علم مسئلهای پدید نیامد، آن علم حیات و تحرک خود را از دست خواهد داد. مسائل فقط در درون خود علم پدید نمیآیند، بلکه گاه در عرصههایی بس دور دست زاده و پرورده میشوند و در برابر صاحب علم مینشینند و از وی حلّ و تدبیر میطلبند. در اینجا سخن از نیاز یک دانش به دانش دیگر نیست، سخن از پاسخ دادن معضلهای است که در اثر رشد و تحّول دانشهای دیگر، در خود این دانش افتاده است.
🔹ب. پیشینیان نسبت علوم با فلسفه را تنها در این میدانستند که علم میتواند صغرای قیاسات فلسفی واقع شود. امّا نسبت میان علم و فلسفه در این امر خلاصه نمیشود. علم میتواند برای فلسفه مسئله بیافریند و از این راه فلسفه را به تکاپو و پویایی جدید وا دارد.
🔹در تاریخ فرهنگ اسلامیتاکنون عرفان(و گاهی شریعت) برای فلسفه مسئله آفرینی میکردهاند و علم کمتر چنین نقشی ایفا مینموده است. امّا امروز علم نیز به جد در این میدان پا نهاده است.
🔹برای مثال، نظریهی تکامل زیستی داروین که دستاوردی در عرصهی علوم محسوب میگردد، بسی مسائل در عرصهی علوم تجربی، فلسفه، کلام و معرفتشناسی آفریده است. این نظریه پیش از همه، متکلمان و به تبع آنها، معرفت دینی را به تکاپو و واکنش انگیخته است. این نظریه هم تفسیر متون دینی را عوض کرد و هم در تقریر برهان نظم خلل افکند، لکن از این حدّ بسی فراتر رفت و به حوزهی اخلاق نیز وارد شد و «اخلاق تکاملی» را بنیاد نهاد، داروینیسم اجتماعی را پدید آورد، و به این ترتیب پشتوانهی نوینی برای نحلههای قدرت پرست فراهم کرد. حتّی نژادپرستی نیز از آن بیبهره نماند و فلسفهی ترکیبی «هربرت اسپنسر» نیز از آن نصیب وافر یافت. «معرفتشناسی تکاملی» نیز از ثمرات جدید این نظریه است.
🔹همچنین، امروزه بحث از هوش مصنوعی، یا ساختن موجود زنده و نظایر اینها که همگی خاستگاه علمیدارند، بسی مسائل فلسفی و کلامیپدید آوردهاند که هیچ فیلسوف متفکّری نمیتواند از تأمل دربارهی آنها سر باز زند. از سوی دیگر انسان شناسی علوم انسانی نیز از دستاوردهای علمیای است که فیلسوفان را به تأملات تازه در باب انسان وا میدارد. یعنی نه فقط علم به طبیعت که علم به انسان و جامعه و تاریخ نیز به تحدّی آمده و مسائل تازهای را به دنبال خود آفریدهاند. فلسفه ای که به این گونه پرسشهای جدید پاسخ گوید البته به قرار پیشین نخواهد ماند و ترکیب و هیئت تازهای خواهد یافت، و چون علم و فلسفه دیگرگون شوند، بدون تردید معرفت دینی نیز به این دگرگونی پاسخ خواهد داد و برای مثال، انسان شریعت با انسان علوم و فلسفه، تلائم و توازن خواهد یافت.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
#عبدالکریم_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۴)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
0⃣2⃣-6⃣ ربط دیالوگی:
🔹الف. در میان مجموع معارف، دیالوگی مستمر برقرار است. یعنی معارف و علوم مختلف در برابر یکدیگر پرسشهایی مینهند و از یکدیگر پاسخ میطلبند. در ربط از طریق مسئله زایی، رشد و تأثیر معارف، سبب میگردید که در خود یک علم خاص پرسشی پدید آید. امّا در ربط دیالوگی، علم به پرسشهایی پاسخ میدهد که در معارف دیگر پدید آمده است، نه به پرسشهای درونی خود.
🔹ب. پرسشهایی که یک علم در برابر علم دیگر مینهد، منطقاً زایندهی پاسخهای آن علم دوم نیست. به یک پرسش، میتوان پاسخهای مثبت و منفی بسیار متنوعی داد. با این همه البته هر سخنی هم پاسخ هر پرسشی نیست. برای مثال اگر از حال کسی پرسیده شود، میتواند در پاسخ بگوید: تندرستم، بیمارم، ملولم، شادمانم، خستهام، وامدارم، از تفقد شما سپاسگزارم و... امّا هیچ گاه نمیتوان در پاسخ آن پرسش گفت که امروز روز جمعه است! پاسخهای نخستین، علی رغم تنوّع و تفاوتشان، همه با پرسشها متناسباند، امّا آن پاسخ آخرین، با سؤال نامربوط است. این ربط و بیربطی همان است که پیوند دیالوگی خواندهایم. دو مقدمهی یک قیاس معتبر جز یک نتیجه نمیزایند، امّا یک سؤال، دهها پاسخ (متخالف) را میزاید که همه با وی مناسباند.
🔹ج. در عرصهی معارف نیز پارهای از علوم، گویی به پرسشهای پارهای از علوم دیگر پاسخ میگویند، و به عبارت بهتر، نیاز آنها را بر میآورند. در نتیجه رشد یکی با رشد دیگری تناسب تام مییابد.
🔹برای مثال، در تاریخ علم همکاری و دیالوگ ریاضیات و فیزیک نیوتونی از نمونههای روشن محسوب میشود. موّرخان علم نوشتهاند که نیوتون اعلام قانون جاذبهی خود را تا بیست سال پس از کشف آن به تأخیر انداخت. چرا که میخواست ریاضیات مناسب با فیزیک جدید را خود بسازد و بپردازد تا به آن وسیله بتواند زمین را بسان جرمیجمع آمده در یک نقطه در نظر آورد و آن را در محاسبات خود به کار گیرد. آنالیز کلاسیک بینهایت کوچکها دستاوردی در عرصهی ریاضیات بود که به نیاز علم نیوتونی پاسخ گفت. به این ترتیب ظهور نیازی در یک علم، به بسط علم دیگر انجامید و این بسط نیز به نوبهی خود به بسط علم نخستین کمک کرد.
🔹امروزه تحقیقات متوازن و مرتبطی که در علوم مختلف، نظیر زیست شناسی، نجوم، فیزیک، شیمی، ریاضی، اقتصاد، جامعه شناسی و... صورت میپذیرد، گواهان صادقی بر پیوند دیالوگی میان علوم هستند. همچنین سیر تاریخی و متوازن علوم، شهادت میدهد که به راه افتادن یک علم، علوم دیگر را نیز تدریجاً به دنبال خود کشانده است و با خود هم سطح کرده است. داستان دیالوگ در معرفتهای درجهی دوم از این هم واضحتر است: معارف درجهی دوم با معارف درجهی اوّل گفتگویی دوستانه و نزدیک دارند و برهم تأثیر عمیق میگذارند.
🔹د. این دیالوگ، میان معرفت دینی و معارف بشری دیگر نیز برقرار است. یعنی دانشهای بشری به طور سیستماتیک، پرسشهایی در برابر شریعت مینهند و از آن پاسخ میطلبند. این سؤالات منطقاً زایندهی پاسخها نیستند، بلکه محرک کاوش و گزینشاند و به دلیل سیستماتیک بودنشان، سامان بخش و آرایندهی پاسخ هستند. لذا پرسشها دو نقش اساسی ایفا میکنند: نقش زایندگی و آرایندگی. و شریعت با پاسخ دادن (یا ندادن) به آن پرسشها، مضمون و غنای خود را آشکارتر میکند و خود را بهتر مینمایاند. معرفت دینی هم که مجموعهی همین گونه پاسخهاست، به تناسب سؤالات مطروحه، هندسه و سامان ویژهای مییابد. از سوی دیگر سؤالات هر عصر، فرزند دانشهای آن عصرند و تا پیش از بلوغ علمی عصر، ممکن نیست که به خاطر کسی بگذرند. و چون دانشها نوشوندهاند، لذا پرسشها و به تبع آنها پاسخهای شریعت به آن پرسشها نیز نو میشوند. از این رو معرفت دینی در نوشوندگی مستمر خواهد بود. در این دیالوگ، هم پاسخ یافتن پارهای از پرسشها و هم پاسخ نیافتن پارهای از آنها، هر دو نکته آموز و معرفت بخش است. برای معرفت شناسان و معنی دانان، صدا و سکوت شریعت، هر دو معنی دار است، و هرکدام در شناساندن خصلت و هویت دین سهمی وافر دارند.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
#عبدالکریم_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لُبّ ِلُباب قبض و بسط (۲۵)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
1⃣2⃣همانطور که اشاره شد، معارف بشری غیر دینی از راههای زیر به غنای فهم دینی و عمیقتر شدن آن مدد میرسانند:
1⃣2⃣-1⃣ آدمیان با بهتر شناختن جهان متکلم (که در عرصهی دین، خداوند است) کلام وی را نیز بهتر در مییابند.
1⃣2⃣-2⃣ دلایل و پیش فرضهایی که قبول یک مدعا را تجویز میکنند، در فهم آن مدعا نیز مؤثرند. لذا یکی از عوامل فهم بهتر، تعدد طرق اثبات است. برای مثال خدایی که از طریق برهان صدیقین شناخته میشود، با خدایی که از طریق برهان نظم شناخته میگردد، تفاوت دارد. و به تعبیر صحیحتر، این دو برهان دو درک از مدعای«خدایی هست» را به ما افاده میکنند، و روی هم، به فهم بهتر وجود باری کمک میکنند.
🔹آگاهی از تاریخچهی مسائل و بستر تولّد تاریخی آنها نیز از همین مقوله است. مهمترین خدمت تاریخ معرفت، آن است که به درک بهتر مسائل معرفتی مدد میرساند. مطالعهی پیشینهی یک امر و توجه به رشد تاریخی آن مسئله و فهم انگیزههای تولّد آن، در فهم خود مسئله و کشف راه حلهای محتمل آن تأثیر جدّی دارند. تاریخ هر علم پارهای از آن علم و بل عین آن علم است، و هیچ معرفتی در آرای امروزینش محصور نمیشود. بهتر فهمیدن یک موجود تاریخی (اعم از موجود معرفتی یا خارجی) مستلزم بهتر دیدن آن، و بهتر دیدن آن همانا رجوع به سرگذشت آن موجود است.
1⃣2⃣-3⃣معارف بشری غیر دینی به عبارات و مفردات وارد در شریعت معنای تازه میبخشند، و فهم دینداران از آن تصورات و تصدیقات را عمیقتر مینمایند. عبارات و مفردات گرسنهی معانی هستند نه آبستن آنها. و معانی، مسبوق و مصبوغ به تئوری میباشند. بنابراین اگر تئوریها تدریجاً بهتر و عمیقتر و واقع نماتر گردند، درک ما نیز از جملهی واحد یا تصّور واحد عمیقتر و بهتر خواهد شد و بخصوص مفاهیم منتزع و عامیچون «زمان»، «علیت»، «عقل» و... از تئوریهای مربوط به آنها تأثیر بسیار میپذیرند.
🔻معانی الفاظ و عبارات دست کم به دو روش زیر تحّول و عمق مییابند:
🔹الف. تطبیق کلّیهای بیشتر بر موضوع شناخت(مفردات و تصدیقات): اگر موضوع شناخت تحت کلّی دیگر یا تحت کلّی عامتری درآید، نسبت به آن موضوع، شناخت عمیقتری حاصل میشود. به بیان دیگر اگر بتوان بر موضوع شناخت، کلّیهای بیشتری را تطبیق کرد، آن موضوع با موضوعات دیگر (که پیشتر بیگانه به نظر میرسیدند) همنشین میشود، و به این ترتیب فهم عمیقتری از آن به دست میآید.
🔹ب. تحویل: روش تحویل تا حدّی به روش پیشین نزدیک است. در این روش امری را به امر دیگر تحویل میدهند. به بیان دیگر معانی عمیق تازه را به جای معانی قشری پیشین مینشانند. اصولاً جهان جدید از آن حیث با دنیای پیشینیان متفاوت است که دنیای امروز فرد و مصداق کلّیهای دیگری غیر از کلّیهای گذشته است.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۶)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز چهارم: اصل ترابط، تغذیه و تلائم
1⃣2⃣-4⃣ نظریاتی که صاحب نظران عرضه میکنند، وقتی که در قالب زبان تعیّن میپذیرند، و در جامعهی اهل علم مطرح میشوند، وجودی مستقل مییابند و حیاتی تازه را آغاز میکنند. این نظریات هم با نظریات دیگر و هم با حاجات زندگی و معیشت جمعی نسبت و داد و ستد پیدا میکنند و در هر دو عرصه اثر میپذیرند. و از این طریق خود را بهتر و بیشتر نشان میدهند. به بیان دیگر یک نظریه، خود تدریجاً بسط مییابد و آنچه را که در قوّه داشته به فعلیت میرساند و لذا معنی خود را آشکارتر میسازد. امروزه فهم مشرب فلسفی و آرای حکمیدکارت یا کانت یا صدرالدین شیرازی و یا شهاب الدین سهروردی امکان پذیرتر از گذشته است و حتی امروزه جوانب و شؤنی از این آرا و مشارب مکشوف افتاده است که خود بانیان آن آرا از آنها خبر نداشتهاند. این امر از طرق گوناگون حاصل میشود:
الف. توجّه به آثار و پیامدهای نظری و عملی نظریات
🔹برای مثال، پوزیتیویسم و نیز فلسفهی زبانی ویتگنشتاین وارثان یا ادامه دهندگان راه کانت هستند، لذا امروز بهتر میتوان مکنونات و قوّههای مکتب کانت را دریافت. اگزیستانسیالیسم کیرکه گارد نیز ندای خاضع و اسماعیل وار شیفتهی حقّی بود که در بسط تاریخی خود به فریادی رعب آور و ملحدانه بدل گشت و وجدان دینی اروپاییان در قرن حاضر را لرزاند. بواقع امروزه درون مایههای آن بذر نخستین را فقط با ملاحظهی ثمرات تاریخی آن میتوان شناخت.
ب. درآمدن رقبا (تعرف الأشیاء بأضدادها)
🔹یکی از راههای مهّم شناخت بهتر یک نظریه آن است که آن را در مقایسه با نظریات مقابل یا مغایر یا بدیل مورد ملاحظه قرار دهیم. امروزه حکمت مشّا را با توجه به حکمت متعالیه بهتر میتوان شناخت. تا هنگامیکه اصالت وجود صدرایی به میدان نیامده بود، اصالت ماهیت مشّایی معنی و بلکه ظهور آشکاری نداشت. امروزه رشد علم تجربی حتّی درک از فلسفهی متافیزیکی را عمیقتر کرده است. آن کس که معرفت علمی را به درستی نمیشناسد، معرفت فلسفی را نیز آنچنان که باید در نمییابد.
🔹در جوامع دینی، اندیشههای مخالف را «شبهه» مینامند. شبهات اگر به صورت رقیب به میدان آیند، نقش و اثر معرفت شناختی دارند. چرا که به جامعهی دینی میآموزند که میتوان عالم را به گونهی دیگری نیز دید. بسیاری از ملحدین از یک حیث به دین خدمت کردهاند. زیرا نظریات رقیب ایشان سبب شده است که زوایا و اوصاف تفکر دینی بهتر فهم شود.
ج. نقد و جرح
🔹نقد و جرح آرا و نظریات، نه فقط به تشخیص صحیح از سقیم که به فهم بهتر آنها نیز کمک میکنند. نقدها بیش از هر چیز راه ورود را آشکار میکنند. دانستن اینکه یک نظریه از کدام موضع آسیب پذیر است، بسیار مهّم میباشد. این امر وسعت دایرهی معنا و مدلولات آن نظریه را آشکار میکند.
🔹نه فقط راه ابطال که راه احقاق و اثبات یک نظریه نیز در فهم بهتر آن نظریه مؤثر است. برای مثال آدمیوقتی بداند که «نور تاریک» هم وجود دارد و آن از برهم افتادن موجهای نوری حاصل میگردد و موجی بودن نور را تأیید میکند، بهتر معنای موجی بودن نور را درمییابد. بوعلی که میگفت:«عشق هیولا به صورت، سخنی صوفیانه است و من معنی آن را در نمییابم»، یک دلیلش آن بود که راهی برای اثبات و ابطال آن مدعا نمییافت. اگر صوفیان یا حکیمان دلیلی برای آن مدعا آورده بودند و بوعلی آن را تأیید یا تضعیف میکرد، دست کم، به فهم مدعا توفیق مییافت. صدرالدین شیرازی هم که بر آن مدعا برهان اقامه کرد، فهم آن را برای خود و دیگران میسرتر ساخت.
د. به کار گرفتن نظریه در حلّ مسئله
🔹نظریهای را جواب مسئلهای دیدن، فهم بهتری از آن نظریه را نصیب نظریه آموز خواهد کرد. همچنین توفیق در حلّ مسائل، نشانهی آن است که شخص درک عمیقتری از نظریه دارد. کسی که نمیداند در حلّ مسئله از کدام مبانی کمک بگیرد، پیداست که هنوز بر آن مبادی چیره نیست. و کسی که با استفاده از اصول کمتری مسئله ای را حلّ میکند، هم مسئله و هم آن اصول را بهتر میفهمد.
ھ. دانستن نکات بیشتر دربارهی نظریه
🔹فهم بهتر یک نظریه همچنین در گرو دانستن مطالب بیشتر در بارهی آن است. در اینجا دانستن بیشتر به معنای انباشتن ذهن از هرگونه معلومات نیست. بلکه به این معناست که امور بیگانه کنار نهاده شوند و امور مربوط مورد توجه قرار گیرند. البته همان طور که پیشتر بیان شد، «ربط» امری معقول و تئوریک است. بنابراین دانستن بیشتری که به فهم عمیقتر میانجامد، خود از یک نظریه یا نظریات پیشین تغذیه میکند.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_چهارم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۷)
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز پنجم: معرفت دینی، نسبی و عصری است
2⃣2⃣ فهم و معرفت دینی«نسبی» است.
🔹الف: نسبی بودن فهم دینی مانند نسبی بودن یک نتیجه در یک قیاس است. نتیجهی یک قیاس به مقدماتش منسوب است. یعنی از آنها تغذیه میکند و هر تغییر در آن مقدمات، به تغییر در نتیجه میماند. ثبات نتیجه نیز معلول ثبات مقدمات است. لذا نسبی بودن نتیجه، با ثبات آن منافات ندارد. مهّم آن است که هم ثبات نتیجه، و هم تحوّلش منسوب به مقدمات آن میباشد. اگر مقدمات یک قیاس در تمام اعصار ثابت بمانند، نتیجه نیز ثابت میماند، و اگر دستخوش تحّول شوند، نتیجه نیز متحّول میگردد. لذا نتیجهی یک قیاس از لحاظ ثبات و تغییر، و نیز از جهت مادّه و صورت، و هم از حیث صدق و کذب نسبی است. فهم دینی نیز همچنان که گذشت از مبانی معرفتشناسی، انسان شناسی، زبانشناسی و... تغذیه میکند(و نمیتواند نکند) و با فرآوردهها و فروع فلسفی و علمی مقبول هر عصر هماهنگ میشود (و نمیتواند نشود)، و لذا منسوب به آن مبانی و اصول و فروع است. بنابراین اگر آن مبانی عوض شوند، یا اصل دین انکار خواهد شد، یا فهم از دین تغییر خواهد کرد. و همچنین اگر آن مبانی ثابت بمانند، فهم دین نیز ثابت خواهد ماند.
🔹 ب. اکنون میتوان سرّ ثبات و دگرگونی استنباطات دینی را دریافت: پارهای از فهمهای دینی دگرگون میشوند و این دگرگونی معلول آن است که همه یا بعضی از ارکان بیرونی معرفت دینی (یعنی مبانی، اصول و فروع معارف بشری و غیر دینی) تحوّل پذیرفتهاند. پارهای از فهمهای دینی نیز در دورانی کوتاه یا بلند ثابت ماندهاند، و این ثبات دست کم از یک حیث بدان جهت است که مبادی قریب تولیدشان ثابت مانده، یا ثابت انگاشته شده است. لذا معلوم میشود که ثبات فهم پارههایی از معارف دینی را (مثل ضروریات، به اعتقاد برخی کسان) نمیتوان دلیل استغنای آنها از مبانی بیرونی دانست. بنابراین میتوان به نحو شرطی این اصل را بیان کرد که «ثابتات معرفت دینی هم، به فرض تغییر رکن بیرونی معرفت دینی، میتوانند تغییر بپذیرند».
🔹ج. توجّه به این نکته ضروری است که در سراسر این بحث، سخن بر سر نسبیت فهم از دین است، نه نسبیت حقیقت. نسبی بودن فهم دینی خود، حقیقتی است که با نسبی انگاشتن حقیقت تفاوت اساسی دارد.
🔹ھ. از آنچه گذشت، میتوان این اصل مهّم و اساسی را نتیجه گرفت که :«اگر معارف بشری غیر دینی دچار قبض و بسط شوند، فهم ما از شریعت نیز لاجرم دچار قبض و بسط خواهد شد. این قبض و بسط گاه خفیف و خفی و گاه شدید و قوی است».
3⃣2⃣ معرفت دینی«عصری» میشود، و بلکه میباید عصری بشود.
🔹الف. عالمان دینی در هر عصر، فهم خود از دین را -آنچنان که گذشت- با معارف مقبول روزگار خویش تناسب و تلائم میبخشند. هیچ عالمینمیتواند با ذهن خالی و بدون منظر و رأی به سراغ متون دینی برود و به فهم مراد شارع نزدیک گردد. این امر نه شدنی است، و نه مطلوب است.
تفسیر و فهم متنی از متون، فارغ از هرگونه رأی و نظر پیشین علی الاصول امکان پذیر نیست. بنابراین عالمان دینی را نباید به بینظر شدن و به تجرید و تخلیهی ذهن از تمام معلومات پیشین فراخواند. این دعوت، عبث و بلکه زیانمند است. به عوض آن، باید عالمان را به تنقیح و تصحیح مستمر مبادی و دیدگاهها و معلومات پیشین فراخواند، تا بدین وسیله از چشمهی شریعت، جرعههای هرچه زلالتر و خوشگوارتری نصیب شان گردد.
بنابراین نباید محققان را به بی عصری و بی نظری دعوت کرد، بلکه برعکس باید به عصری شدن و نظرورز شدن ترغیب و توصیه نمود. از یک سو عصر باید دینی بشود(یعنی آداب و آمال مردم عصر صورت دین بپوشند و این کاری عملی است)، و از سوی دیگر دین باید عصری شود(یعنی معارف عصر در حفاری معانی شریعت به کار گرفته شود و این کاری نظری است).
🔹ب. اصولاً درک عصری دین، متضمن دست کم چهار معنای مقبول است:
1-23. درکی هماهنگ و سازگار با علوم عصر.
2-23. درکی متأثر و مستمد از علوم عصر در مدلول و مفاد.
3-23. درکی پاسخ گوینده به پرسشهای نظری عصر.
4-23. درکی پاسخ گوینده به مشکلات عملی عصر.
این درکها، هریک پارهای از معرفت دینیاند، و پابه پای پرسشها و دانشهای عصر، متحول و متکامل میگردند.
[ادامه 👇]
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_پنجم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
[ادامه 👆]
🔹ج. در اینجا خوب است چند نکته تذکر داده شود :
۱. عصری بودن فهم دینی، پیش از آنکه توصیه باشد، توصیف است. این مدعا، مجوزی برای«عصری کردن» دین فراهم نمیکند، بلکه از وجود چنین مجوزی (به فرض وجود) خبر میدهد، بعلاوه مجوزی برای تفسیر دلخواهانه و التقاطی دین به دست نمیدهد بلکه فهم روشمند و مضبوط دین را حرمت مینهد.
۲. دادن نحوه و ضوابط فهم صحیح دینی، و بهره جستن از جهان بینی زمان، و پیشگیری از سقوط در درّهی هولناک التقاط، عین معرفت درجهی اوّل دینی و وظیفهی عالمان است. این پیشگیری میسر نمیشود، مگر با داشتن درکی عمیق از نسبت میان معرفت دینی و معرف بشری، و نحوهی داد و ستد آنها، نه انکار این امور.
۳. سوء بهره جستن از امری، مجوز انکار و تقبیح آن امر نیست.
۴. کسانی هم که در عرصهی دیانت التقاط نمیکنند، در فهم دین از مقدمات بیرون مدد میجویند، و بدون این استمداد بهاندک فهمیاز شریعت نائل نمیشوند. عیب در بهره جستن از مبادی بیرونی نیست. عیب، گاهی در خود مبانی بیرونی است.
۵. کتاب و سنّت هر تفسیری را برنمیدارد، و مومی نیست که هر صورتی را بپذیرد، به همین دلیل در خصوص دین و تفسیر آن هر سخنی ممکن و مجاز نمیباشد.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_پنجم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
🔷لب لباب قبض و بسط (۲۸) | بخش پایانی
✍آرش نراقی
🔹فصل دوم: نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت
🔻تز ششم: سیلان معارف بشری
🔹معارف بشری غیر دینی(از جمله شریعت) در سیلان است، و اگر در گوشهای از دریای موّاج معارف بشری تموج و تحوّلی بدیع رخ دهد، گوشههای دیگر را آسوده نخواهد نهاد، و در درک پارههای دیگر و یا در اثبات و تأیید و ابطال آنها کارگر خواهد افتاد. این معنا که همهی دانستههای ما با رشتههایی خفی و نامریی به هم پیوستهاند و انحای روابط منطقی و معرفت شناختی و تصوّری و تصدیقی میانشان برقرار است، از دقایق اکتشافات معرفتشناسی جدید است.
5⃣2⃣ این مدعا خود مشتمل بر دو مدعای مستقل است:
1-25. سیلان فهم یا امکان تحوّل فهم ما از همه چیز
2-25. ترابط فهمها و انعکاسشان در یکدیگر
1-26.«تحّول و تکامل فهم ما از همه چیز» شامل خود این مدعا نیز میگردد. یعنی همین مدعا را نیز میتوان خامتر یا پختهتر فهمید. لذا این سخن با خودش تضادی ندارد. فهم آدمیان حتّی از بدیهیترین بدیهیات یعنی «اصل امتناع تناقض» نیز کمال و نقصان مییابد. آدمیان بی آنکه در صدق آن اصل شبههای کنند، در فهم معنایش از مراتب متفاوت سادگی و پیچیدگی گذشتهاند و کشف پارادوکسهای گوناگون منطقی و گشودن گرههای آنها، عالمان را در درک عمیقتر مفاد و مضمون تناقض یاری رسانده است، توسعهی معلومات بشری، صرفاً توسعهای کمی نبوده است، و تنها حجم و شمارهی اندوختهها فزونی نگرفته است، بلکه در کنار گسترش کمّی، تحول و توسعهی جوهری هم یافته است، و علم آدمیان به جهان، نه فقط بیشتر که بهتر هم شده است؛ و در موارد بسیار، آن علم بیشتر مقدمه و مسبب علم بهتر بوده است.
2-26. تحّول فهم ما از همه چیز، یا «امکان» این تحّول با نسبی بودن حقیقت تفاوت اساسی دارد. نسبیت حقیقت بدان معناست که هر فهمیدر هر مرتبه ای نسبت به هر کسی حقیقت است. یعنی هر که هر چه گفت، درست است، و صحیح و غلط مطلق وجود ندارد. امّا در اینجا سخن این است که هر معرفت مجموعه ای از آرای صحیح و سقیم است. یعنی در اینجا صدق و کذب مقبولاند. اساساً سخن در حق و باطل بودن یک رأی، سخنی متعلق به معرفت درجهی اوّل است، و معرفت شناس در این خصوص موضعی اتخاذ نمیکند.
🔹بنابراین ادعای تحّول و تکامل فهم آدمیاز همه چیز، فهمها را متوجه درک بهتر حقیقت و کشف روشنتر واقعیت میداند. اصل تحّول بدان معنا نیست که همهی ادراکات صائب و محقاند، بلکه بدان معناست که در امر واحد میتوان از روزنههای گوناگون نگریست و از آن درکهای متفاوت و متکامل داشت. و این فهمهای طولی یکدیگر را کامل میکنند، بی آنکه لزوماً در نفی هم بکوشند. یک انسان، یک قطعه سنگ، یک الکترون، یا یک آیه، یا یک حکم فقهی را میتوان بهتر و بهتر شناخت. و این درکها هریک، به امر واحد تعلق میگیرند، نه به امور کثیره و بیگانه و پراکنده. آدمیان که هستی را رفته رفته بهتر فهم کردهاند، این فهم بهتر را همیشه از ویران کردناندیشههای پیشین به دست نیاوردهاند، بلکه در موارد بسیاری بر آنها افزودهاند و بنا کردهاند.
🔹از تغییر معرفت، نباید همیشه رفتن از صدق به کذب یا کذب به صدق را فهمید. آنچه بیشتر رخ میدهد، تحوّل و تکامل درک است. و این تحوّل درک، محصول سفر عالم است از سطح به عمق. عالمان، مسافران وادی معرفتاند، نه آینههایی بی حس و بی حرکت که یکبار و برای همیشه از ماهیات عکس برداری کنند، و از آن پس دلخوش و آسوده و راکد بنشینند، و با ماهیات صید شده نرد عشق ببازند.
🔹باری غرض وصول به حقیقت است. امّا حقیقت دیریاب و توبرتوست.
[ادامه 👇]
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_ششم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush
[ادامه 👆]
3-26. همچنین جستجوی حقیقت و تلاش برای کسب فهمهای عمیقتر و متکاملتر به معنی «شکاکیت» نیست. مقتضای تکامل معرفت آن است که آدمیدر تکمیل و تعمیق درک خود بکوشد، و معرفت را به سان دریایی موّاج بنگرد که هر دم از درون، گوهرهای تازه بیرون میآورد، و باطن خود را بیشتر مینمایاند. آدمیان از امور ثابت نیز میتوانند درکهای متحوّل داشته باشند. و این تحوّل با شکاکیت و نفی حقیقت یا نفی امکان حصول حقیقت متفاوت است.
🔹از سوی دیگر به فرض که کسی در فلسفه و علم تجربی شکاک باشد، و این شکاکیت در فهمش از وحی نیز سرایت کند، این خود دلیل تازه ای است بر مدعای این مقال که معلومات غیر دینی در فهم دینی اثر مینهند و معرفت شاسی آدمی، معرفت دینی او را هم بی نصیب نمیگذارد و آن که شکاک نیست، لاجرم فهم ثابت دینی خود را با فهم ثابت خود در جاهای دیگر هماهنگ میکند، و در هر حال این دو مخزن، تا همسطح نشوند از تبادل با یکدیگر نمیایستند.
🔹ثبات معرفت دینی مستند به ثبات و یا تغییر معارف بیرونی است:
4-26. البته به فرض آنکه جمیع مبادی طبیعت شناسی و انسان شناسی و هستی شناسی درجهی اوّل آدمی، روزی عوض شوند، و جای خود را به مبادی تازه ای بدهند، باز هم پارههایی از معرفت دینی میتوانند ثابت بمانند و این نه به دلیل آن است که فهم آن پارهها مستغنی از معارف بیرونی است، بلکه به دلیل آن است که دستگاههای مختلف فکری، در عین اختلاف مبانی و آکسیومها، همواره میتوانند برخی نتایج مشابه به بار آورند. رسیدن به یک نتیجهی خاص چنین نیست که همواره راهی منحصر به فرد داشته باشد. به عنوان مثالی ناقص، بوعلی سینا میپنداشت که خلاء محال است، و آب هنگام یخ زدن منقبض میشود، لذا شیشه ای که آب در آن یخ ببندد میترکد، و فیزیکدانان امروز، برعکس، برآنند که خلاء محال نیست، و آب هم هنگام انجماد به جای انقباض، انبساط مییابد. لذا باز هم شیشهی پر آب یخ زده میترکد.
🔹بنابراین باید از این گمان واهی حذر کرد که در میان تحّولی فراگیر نمیتوان ثابتاتی در معرفت دینی داشت. ثبات معرفت دینی گاهی مستند به ثبات معارف بیرونی است و گاهی مستند به تغییرشان و در هر حال مستند به بیرون است. اما جوجهها را آخر پاییز میشمارند. و ثابتات را هم در پایان تاریخ معلوم میکنند.
27. مکانیسم تحوّل فهم و نحوهی ترابط فهمها و انعکاسشان در یکدیگر نیز از مسائل مهم معرفتشناسی است که شرحشان گذشت.
#پرونده_نخست
#قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت
#لب_لباب
#فصل_دوم_نظریه
#تز_ششم
#دکتر_سروش
@abdolkarimsoroush