eitaa logo
قطعه‌ای از بهشت
432 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
181 فایل
امام على عليه السلام: اَلنّاسُ نيامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهوا؛ مردم در خوابند، چون بميرند بيدار میشوند ارتباط با مدیر👈 @K_ali_h_69
مشاهده در ایتا
دانلود
دهه شصت...نسل سوخته هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته ما نسلی بودیم که هر چند کوچیک اما تو هوایی نفس کشیدیم که شهدا هنوز توش نفس می کشیدن ما نسل جنگ بودیم آتش جنگ شاید شهرها رو سوزوند دل خانواده ها رو سوزوند جان عزیزان مون رو سوزوند اما انسان هایی توش نفس کشیدن که وجودشون بیش از تمام آسمان و زمین ارزش داشت بی ریا، مخلص، با اخلاق، متواضع،جسور، شجاع، پاک انسان هایی که برای توصیف عظمت وجودشون تمام لغات زیبا و عمیق این زبان کوچیکه و کم میاره و من یک دهه شصتی هستم یکی که توی اون هوا به دنیا اومد توی کوچه هایی که هنوز شهدا توش راه می رفتن و نفس می کشیدن کسی که زندگیش پای یه تصویر ساده شهید رقم خورد من از نسل سوخته ام اما سوختن من از آتش جنگ نبود داشتم از پله ها می اومدم بالا که چشمم بهش افتاد غرق خون با چهره ای آرام 'بعد از شهدا چه کردیم؟ شهدا شرمنده ایم' زیرش نوشته بودن چه مدت پای اون تصویر ایستادم و بهش نگاه کردم؟ نمی دونم اما زمان برای من ایستاد محو تصویر شهیدی شدم که حتی اسمش رو هم نمی دونستم مادرم فرزند شهیده همیشه می گفت روزهای بارداری من از خدا یه بچه می خواسته مثل شهدا  دست روی سرم می کشید و اینها رو کنار گوشم می گفت اون روزها کی می دونست نفس مادر  چقدر روی جنین تاثیرگذاره حسش،فکرش، آرزوهاش و جنین همه رو احساس می کنه ایستاده بودم و به اون تصویر نگاه می کردم مثل شهدا اون روز فقط۹ سالم بود اون روز پای اون تصویر احساس عجیبی داشت که بعد از گذشت 19 سال هنوز برای من زنده است مدام به اون جمله فکر می کردم منم دلم می خواست مثل اون شهید باشم اما بیشتر از هر چیزی قسمت دوم جمله اذیتم می کرد بعضی ها می گفتن مهران خیلی مغروره مادرم می گفت عزت نفس داره غرور یا عزت نفس...کاری نمی کردم که مجبور بشم سرم رو جلوی کسی خم کنم و بگم - ببخشید، عذرمی خوام، شرمنده ام... هر بچه ای شیطنت های خودش رو داره منم همین طور اما هر کسی با دو تا برخورد می تونست این خصلت رو توی وجود من ببینه خصلتی که اون شب خواب رو از چشمم گرفت صبح، تصمیمم رو گرفته بودم - من هرگز کاری نمی کنم که شرمنده شهدا بشم دفتر برداشتم و شروع کردم به لیست درست کردن به هر کی می رسیدم ازش می پرسیدم - دوست شهید داشتید؟ شهیدی رو می شناختید؟ شهدا چطور بودن؟ یه دفتر شد پر از خصلت های اخلاقی شهدا خاطرات کوچیک یا بزرگ رفتارها و منش شون بیشتر از همه مادرم کمکم کرد می نشستم و ازش می خواستم از پدربزرگ برام بگه اخلاقش، خصوصیاتش،رفتارش، برخوردش با بقیه.. و مادرم ساعت ها برام تعریف می کرد خیلی ها بهم می خندیدن مسخره ام می کردن ولی برام مهم نبود گاهی بدجور دلم می سوخت اما من برای خودم هدف داشتم هدفی که بهم یاد داد توی رفتارها دقت کنم شهدا، خودم،اطرافیانم، بچه های مدرسه و ... پدرم.
مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم خوب و بد می کردم و با اون عقل 9 ساله سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها شدم آقا مهران این تحسین برام واقعا ارزشمند بود اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد از مهمونی برمی گشتیم، مهمونی مردونه چهره پدرم به شدت گرفته بود به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم خیلی عصبانی بود تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که - چی شده؟ یعنی من کار اشتباهی کردم؟ مهمونی که خوب بود و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود از در که رفتیم تو مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون اما با دیدن چهره پدرم خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد - سلام اتفاقی افتاده؟ پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من - مهران برو توی اتاقت نفهمیدم چطوری با عجله دویدم توی اتاق قلبم تند تند می زد هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد چرا؟ نمی دونم لای در رو باز کردم آروم و چهار دست و پا اومدم سمت حال - مرتیکه عوضی دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که من رو با این سن و هیکل به خاطر یه الف بچه دعوت کردن قدش تازه به کمر من رسیده اون وقت به خاطر آقا باباش رو دعوت می کنن وسط حرف ها یهو چشمش افتاد بهم با عصبانیت نیم خیزحمله کرد سمت قندون و با ضرب پرت کرد سمتم - گوساله مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ دویدم داخل اتاق و در رو بستم تپش قلبم شدید تر شده بود دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم الهام و سعید زیاد از بابا کتک می خوردن اما من نه این، اولین بار بود دست بزن داشت زود عصبی می شدو از کوره در می رفت ولی دستش روی من بلند نشده بود مادرم همیشه می گفت - خیالم از تو راحته همیشه دل نگران دنبال سعید و الهام بود منم کمکش می کردم مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن حوصله شون رو نداشت مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه سخت بود هم خودم درس بخونم هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم و آخر شب هم بریز و بپاش ها روجمع کنم سخت بود اما کاری که می کردم برام مهمتر بود هر چند هیچ وقت کسی نمی دید این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم از اون شب باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم حسادت پدرم نسبت به خودم، حسادتی که نقطه آغازش بود و کم کم شعله هاش زبانه می کشید فردا صبح هنوز چهره اش گرفته بود عبوس و غضب کرده الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون سعید هم عین همیشه بیخیال و توی عالم بچگی  و من دل نگران... زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم می ترسیدم بچه ها کاری بکنن بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه و مثل آتشفشان یهو فوران کنه از طرفی هم نگران مادرم بودم بلاخره هر طور بود اون لحظات تمام شد من و سعید راهی مدرسه شدیم دوید سمت در و سوار ماشین شد منم پشت سرش به در ماشین که نزدیک شدم پدرم در رو بست - تو دیگه بچه نیستی که برسونمت خودت برو مدرسه سوار ماشین شد و رفت و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم من و سعید هر دو به یک مدرسه می رفتیم مسیر هر دومون یکی بود...
🌱🌱🌱🌱 . 🔘وقتی ڪه واست فراهم شد،ولی ازش ... یه سلامی هم به ارباب بده...😊✋🏼 چون وقتۍ ڪه از گناه گذشتۍ، آقا اومده ...💔🙃 . 📚سندشم این حدیث امیرالمومنین"ع" که میگن:❤️ مجاهد در راه خدا، پاداش او بزرگتر از پاداش عفیف نیسٺ ڪه قدرٺ برگناه داࢪد و آلوده ،🌱 همانا عفیف پاڪدامن، ای از فرشته هاست...🌸🕊 . +آقا بالاسر شهدا میرن دیگه...😞☝️🏼
🌿 خدا گاهی به ما نشون میده به ما که + ببین، هیچکس دوستت نداره اما یواشکی میاد دَر گوشت میگه + جز من! :) یاالله
اهالےنمازشب,سـلام😍✋️ طاعات‌و‌عباداٺ‌مقبول‌درگاه‌‌حضرٺ‌یاࢪ🙂🦋 . -دعـ🤲ـا‌فراموش‌نشہ✨ ↫|اوّل‌دعا‌برا‌سلامتےو‌ظهور‌صاحب‌و‌ولےما‌آقا امام‌زمان[عج], وطول‌عمر‌باعزت‌براےنائب‌‌بر‌حقشون‌آقا‌سید‌علے‌خامنہ‌اے:) . ↫|دوّم‌دعا‌برا‌طلب‌شفاعٺ‌از‌شہیدبزرگوار‌حاج‌ قآسم‌سلیمآنے‌عزیز:)💚 ° 『🤲』 ↫اسٺغفار‌ودعا‌بر‌ا‌همہ‌‌مردم‌دنیا] -بہ‌قول‌بزرگمون‌ڪہ‌میگہ: -دعاخوبہ‌امّابرا‌همہ! شاید‌دعاے‌ڪوچیڪ‌ما‌روزنہ‌امیدے‌شہ‌تو‌قیامت‌و‌برزخ‌براےڪسے:) 🌸استغفاربراے‌اقاے‌مجیدسارایے 🌸استغفاربراے‌خانم‌مریم‌ اسماعیلے 🌸استغفاربراے‌اقاےامیرحسین ڪلانتری 🌸استغفاربراےخانم‌مائده‌شیر مہنجے 🌸استغفاربراےخانم‌فائزه‌نظرے 🌸استغفاربراے‌خانم‌حنانه‌جعفرنیا 🌸استغفاربراےاقاےمحمداحمدے 🌸استغفاربراےخانم‌زهراقمرے 🌸استغفاربراے‌خانم‌طاهره‌هادے 🌸استغفاربراے‌خانم‌تارا‌مزبانے 🌸استغفاربراےاقاےمحمددلیران 🌸استغفاربراے‌خانم‌یااقاے‌هاشمے 🌸استغفاربراےنام‌مستعار سربازمهدے 🌸استغفاربراے‌خانم‌برزویے 🌸استغفاربراےخانم‌موسےزاده 🌸استغفاربراے‌خانم‌‌عطابیگے 🌸استغفاربراے‌امیرمحمدے 🌸استغفاربراےمهدی‌نکویے 🌸استغفاربراےنام‌مستعار بنت الزهرا 🌸استغفاربراےنام‌مستعارمجاهد 🌸استغفاربراےخانم‌مریم‌موحد 🌸استغفاربراےنام‌مستعار نرگس‌بانو 🌸استغفاربراےنام‌مستعار سربازمقاومت 🌸استغفاربراےنام‌مستعاریامہدی 🌸استغفاربراے‌نام‌مستعار جوان‌انقلابے 🌸استغفاربراےخانم‌سلماگلے 🌸استغفاربراے‌خانم‌فاطمہ ‌رمضانے 🌸استغفاربراےخانم‌لیلاجوڪار 🌸استغفاربراے‌خانم‌مہدیہ‌ حسینی 🌸استغفاربراےخانم‌ڪوثرحزبایے 🌸استغفاربراےخانم‌زهرا‌روحی 🌸استغفاربراے‌نام‌مستعار ‌بنت‌الحسین 🌸استغفاربراےخانم‌هانا... 🌸استغفاربراےخانم‌ریحانه‌... 🌸استغفاربراے‌خانم‌مالمیری 🌸استغفاربراےنام‌مستعارسرباز سیدعلے 🌸استغفاربراےخانم‌فاطمھ... 🌸استغفاربراےنام‌مستعار از تبارعشقاق‌مهدے[‌عج] 🌸استغفارودعابراےسلامتے ‌اقای‌یزدانی‌به‌دلیل‌بیماری‌‌شون 🌸استغفاࢪودعابࢪای‌آقاے اصغࢪنصࢪے به‌دلیݪ‌بیمارےشون 🌸استغفاࢪبࢪاےحاج‌اقا مسعود‌مهرابے ←°`در‌آخر‌دعاے‌عاقبت‌بخیرے‌و‌ان شاءالله‌شہادت براے‌ادمیناے‌این‌ڪانال. -آمین‌بگینا📢:)! • 『🎁:)』 اگه‌تمایل‌داریداسمتون‌جزء لیستمون‌‌هرشبمون‌باشه،به‌این‌ایدی ‌مراجعه‌کنین⇦ @Sarbare_yar
…بھ‌نام‌زیبای‌همیشگی…😍
❤️ صـُبح‌است‌ودلم‌در‌تَپـش‌لـَحظهـ‌دیدار بـٰازاین‌دل‌من‌‌‌گـَشتهـ‌بـهـ‌امیـدتـو‌بیدار:)💚!' ✋🏻 🌱 قطعہ اۍ از بہشت
Final Master2_Narimani.mp3
12.77M
من حقمه که لایق نشدم من حقمه چون نشدم:))) سدرضا بشنو!