eitaa logo
آب وآجر.الهه بیات مختاری
236 دنبال‌کننده
355 عکس
129 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دستخط شهید مصطفی صدرزاده پیرامون مراقبه بر اعمالشون! عملیات نظم و برنامه ریزی در خانواده! ۱_با اعضای خانواده تمام احترام رعایت شود (در اوج محبت) ۲_باید حدقل هفته یک مرتبه برای همسر گل خریده شود ۳_ساعت خوابیدن و بیدار شدن همیشه باید یکی باشد ۴_لباس‌های شخصی خود را حدقل بشورم ۵_ظرف‌های داخل آشپزخانه به محض رویت باید شسته شود ۶_هرگونه ریخته و پاش در منزل باید به سرعت جمع آوری شود ۷_باید در خانه همیشه نان تازه باشد ۸_وضعیت لباس فرزند وهمسر باید کنترل شود و زمانی برای خرید ماهانه یا سالانه مشخص شود ۹_بخشی از حقوق به خود همسر داده شود ۱۰_به هیچ وجه سر همسر و فرزند نباید داد کشید ۱۱_دیدار پدر و مادر و فامیل بسیار حساب شده و طی زمان بندی باشد ۱۲_باید برنامه‌های منزل از یک هفته قبل تنظیم شود ۱۳_باید زمان تفریح همسر و فرزند کامل منظم و مشخص شده باشد @aboajor
مصطفی صدرزاده شهیدی که در تاسوعا شهید شد فرازی از کلام حضرت آقا درباره ی او (گاهی اوقات شما می‌بینید از یک روستا یک شخصیّت منوّر و نورانی برمی‌خیزد؛ از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود می‌آید.... @aboajor
سر جدا افتاده اینجا مشک آنجا ریخته این چنین خون از سر سردار تنها ریخته خون داغ تازه ی شعریست قطعه قطعه یا اشک خورشید است از مغرب به صحرا ریخته شور دریا را در آوردن در این حد ساده نیست موج مویت روی پیشانی چه زیبا ریخته سوره ها نازل شده درباره ی پیراهنت در لباست آیه ی انا فتحنا ریخته سر جدا افتاده است وتن جدا افتاده است عطرخونت از گلوی گل به دریا ریخته ما ندیدیم آنچه را زینب به چشم دل شنید عشق این را بر دل چشمان بینا ریخته جای بوسه روی لب بود آه اما دختری بوسه را با اشک بر رگ های بابا ریخته تا ابد پایین نمی گیرد سرش را روی نی آنکه خون حلق اصغر را به بالا ریخته هر که را دیدم خطی از عشق تو بر روی داشت ای گلوی تازه خونت تا کجاها ریخته نیست از طوفان هراسی تا که کشتی بان تویی کربلایت طرح مصباح الهدی را ریخته @aboajor
یک زن رسول لشگر هفتاد و دو تن و یک زن امیر قافله ی سربدارها @aboajor
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
به هر گلشن که با آن قدّ رعنا جلوه‌گر گردی به تعظیم تو سرو از جای خود آزاد می‌خیزد
امید وصل تو جانم به رقص می‌آرد چو باد صبح که در گردش آورد ریحان @aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر گَه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست @aboajor
به معنی (لن تنالوا البر حتی تنفقوا) یعنی که از (مما تحبون) بهترین را وا گذارد عشق... @aboajor
ره آسمان درون است پر عشق را بجنبان پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند @aboajor
ای که به عشقت اسیر خیل بنی‌آدم‌اند سوختگان غمت، با غم دل خرم‌اند @aboajor
تا حالا خودت و تو این قاب تصور کردی ؟....هولناکه مگه نه بگذار هرچه داری و بگذر که هیچ نیست این پنج روز عمر که مرگ از قفای اوست @aboajor
آب وآجر.الهه بیات مختاری
تا حالا خودت و تو این قاب تصور کردی ؟....هولناکه مگه نه بگذار هرچه داری و بگذر که هیچ نیست این پنج
چون چشم اجل که تا ابد هیچ نخفت یک عمر زدیم با یقین حرف از مفت یک عمر به گور زندگی خندیدیم با مرگ ولی چنین سخن نتوان گفت @aboajor
آب وآجر.الهه بیات مختاری
تا حالا خودت و تو این قاب تصور کردی ؟....هولناکه مگه نه بگذار هرچه داری و بگذر که هیچ نیست این پنج
اون قدر میت روی هم خوابوند گورستون تا مرده ها یک شب باهم زاد و ولد کردن اونقدر گورستون و بوی زندگی ور داشت تا حکم شون و قاضیا مرگ ابد کردن تو استخونام سردی کافور پاشیدم با اسم کوچیک ش یه شب مرگ و صدا کردم اون شب به گور زندگی صدبار خندیدم اون قدر مردم جای مرگ و جابجا کردم @aboajor
با تو این گریه را عوض کردم خون این جرعه را عوض کردم مرگ سهم است من است میبینی رگ به رگ خودکشی شدم در خود نعش آدم کشی شدم در خود زندگی مردن است می بینی تو کجای شکستن ام هستی تکیه گاه نشستن ام هستی خسته ام استکان سم برسان دور از پاره ی تنم شده ام سخت درگیر مردنم شده ام حال این خسته را به هم برسان این جنون مدام ادواری زندگی مردنی به دشواری حال من را بفهم آسان نیست کاش من را رها کنی بروم رفتنم را دعا کنی بروم ماندنم (ابتدای ویرانیست) شب به شب دار میزنم خود را با دهان تو میدرم خود را ریخته خون من در آیینه عکس من چرک دست های تو شد صورتم زخم بوسه های تو‌شد لب پرخون من بر آیینه بگذار این مرا ورق بزنم مست باشم کمی عرق بزنم در میخانه را نبند به روم یا که دیوانه خانه ات بشوم غم بین ترانه ات بشوم با صدای تو بسته است گلوم آه ای عشق بی سرانجامم چقدر تلخ بود فرجامم کاش من را پس آوری از خود آی چاقوی دسته آهنی ام گوشت تکه های ناتنی ام تازه کن زخم دیگری از خود من ویار غریب مادری ام گریه ای توی لهجه ی دری ام کاش من را به حرف کم بکشی مرگ بالا گرفته در خونم به تو ای سم ناب مدیونم آخرین جرعه در برم بکشی @aboajor
دگر به منطق منسوخ مرگ میخندم مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید