برشانه ی سکوت غمی خم نشسته بود
آهی به روی سینه ی عالم نشسته بود
یک شهر با تمام غم و مرگ و تنگنا
یک شهر ظاهراً که رسیده به انتها
مردان چنان زنان به غم از گریه زار زار
با کودکان مرده و اجساد بی شمار
باریکه ای که پهنه ی مظلومیت شده است
غزه نماد مردم با حریت شده است
هفتاد سال رد شکنجه است بر دلش
هفتاد سال آینه ی دق مقابلش
با این وجود همدل و همپا و هم صدا
شهری که هیچ مانده برایش به جز خدا
محکم شبیه سوره ی مرصاد مانده است
موعودآشناست به میعاد مانده است
هرقدر زخم و داغ عیان تر دلیرتر
هرروز بین معرکه ها بی نظیر تر
از جان و تن گذشته که عشق آوری کند
یک جا پدر و جای دگر مادری کند
گاهی بغل کند تن خونین دختری
یه جا مواظب است نمیرد برادری
هی تکه های هم وطنان را جدا کند
در اوج صبر و درد خدا را صدا کند
داغ خودش کم است مگر بین داغ ها
او هم شهید داده سر سبز باغ ها
او هم تنش لباس عزای برادر است
او هم شکست خورده ی در بغض خواهر است
او هم پسر ...پدر ...همه از دست داده است
اما کنار شهر چو کوه ایستاده است
------
بر شانه های شهر فقط غیرت است و بس
چیزی شبیه مردم پر طاقت است و بس
بر شانه های شهر پریشان اگر سر است
اما ظفر برای فلسطین مقدر است
بر شانه های شهر شب ماه روشن است
پایان داستان دل و آه روشن است
نزدیک میشود نفس صاحب الزمان
روشن شود به آمدنش صورت جهان
#الهه_بیات_مختاری
#شب_شعر_غزه
#حوزه_هنری_انقلاب_اسلامی
#روزنامه_خراسان#صفحه_ادب_و_هنر
@aboajor