سبو به خون زده عطر شراب ناب گرفته
چنان شکفته که مرگ از تنش گلاب گرفته
جزیره ای شده مجنون در عاشقانه ی پیکار
که گرد پیکر او خون به جای آب گرفته
سپرده تشنگی اش را به دست ساقی بی دست
بدون دست سرش را بر آفتاب گرفته
چه قطعه قطعه سروده است عاشقانه تنش را
و این مغازله از حی مستطاب گرفته
شبیه قاسم ( احلی من العسل) شده انگار
به کام مرگ چه شیرین لبش جواب گرفته
چگونه یک نفر از مرگ زنده میشود این قدر
که تا شهید شده زنده تر خطاب گرفته
به روی شانه ی خورشید ها سوار شده است و
به دست جمعیت رودها شتاب گرفته
جهان هرآینه بیدار از شهادت مردیست
که شب نخفته و از چشم مرگ خواب گرفته
قسم به سوره ی صبح و اذا تنفس آخر
که آیه آیه به والفجر بازتاب گرفته
نمی شناخت کسی سر ز پای آن بدن آن شب
سری که پای امام زمان رکاب گرفته
شبیه حضرت شق القمر شده است سری که
به روی خاک مدد از ابوتراب گرفته
#الهه_بیات_مختاری
#شهید_جمهور
#شهید_سید_ابراهیم_رییسی
#ابراهیم_محروق
@aboajor
🏴 گفتند مراسم روز تدفین خیلی تاریخش قشنگه ۳/۳/۳
در خطبه ی ۳۳۳ نهجالبلاغه حضرت علی (ع) میخوانیم
وَ قَالَ (عليه السلام) فِي صِفَةِ الْمُؤْمِنِ: الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَيْءٍ نَفْساً، يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ، طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ، كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ، شَكُورٌ، صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ، نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.
در صفت مؤمن چنين فرمود: مؤمن را شادمانى در چهره است و اندوه در دل حوصله اش از همه بيش است و نفسش از همه خوارتر. برترى جويى را خوش ندارد و از خودنمايى بيزار است.
اندوهش بسيار و همتش بلند و خاموشيش دراز و وقتش مشغول است. مؤمن صبور و شكرگزار است، همواره در انديشه است و در اظهار نياز امساك كند. نرمخوى و نرم رفتار است. نفسش از صخره سخت تر است، در عين حال، خود را از بردگان كمتر مى گيرد.
رئیسی فقط یک رئیس جمهور نبود.
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#شهید_رئیسی
#رئیسی_عزیز
#سید_محرومان
#خادم_الرضا
@aboajor
سخت است بغضی در دل آیینه ات باشد
سنگینی دنیا به روی سینه ات باشد
هی رد شوی هی باز برگردی به اندوهت
افتاده باشد بالگردی در دل کوهت
افتاده باشد گریه ای در شیب کوهستان
برگشته باشد دست خالی بغض از باران
ما منتظر بودیم برگردی زمان رد شد
حال زمین و آسمان هر لحظه هی بد شد
یعقوب وار عطر تو را در کوه ها جستیم
تا صبح خط گریه را با گریه ها شستیم
یوسف به چاه این بار نه تا آسمان رفته است
جان در جمال روی جانان از جهان رفته است
حالا ببین یک شهر دنبال تو میگردند
دنبال رد زخمی بال تو میگردند
حالا ببین دنیا شده درگیر چشمانت
تیتر خبرهای جهان تصویر چشمانت
با پای درد مردمت تا کوه ها رفتی
از دره ها بی رد پا سمت خدا رفتی
قامت به قدقامت پی خیر العمل بستی
باور ندارم رفته ای... تو زنده ای هستی!
اینجا کنار مردمی در روستاهایی
در نقطه های مرزی تا ناکجاهایی
بین عشایر با گل و لبخند می آیی
با افتتاح چند سد و بند می آیی
جایی کنار کارگرهای زغال سنگ
با مردمان روستا با دردشان یک رنگ
در قریه های خشک سالی آب می آری
زخم زبان ها میخوری و... تاب می آری
با دردهایت آمدی مثل پدر باشی
کم را خودت برداشتی تا بیشتر باشی
در راه خدمت سابقون السابقون بودی
توآیه ی انا الیه الراجعون بودی
هرگز نبوده پرچمت بر خستگی تسلیم
تو خستگی را خسته کردی سیدابراهیم
پیدا تویی و ما میان مه گرفتاریم
ما داغ سنگین نبودت را به دل داریم
دنیا پریشان تر شده انگار بعد از تو
دریا خروشان تر شده بسیار بعد از تو
حالا مقیم حضرت خورشید روح تو
روح بلند و روح پاک و پر فتوح تو
شعر تنت منظومه ی پاک سیاوش شد
آیات نورانی ابراهیم و آتش شد
اخلاص پای ثابت مردان میدان است
آری حماسه قصه ی بگذشتن از جان است
ما کم نداریم از سیاوش ها و رستم ها
مردان مرد عرصه ی مرصاد ...محکم ها
هر برهه از تاریخ را ما امتحان دادیم
در کربلا ها ایستادیم و جوان دادیم
خیبر به خیبر یا علی گفتیم و جنگیدیم
در لحظه ی والفجرها در خون درخشیدیم
شد یک نفر کم ، ما ولی صدها نفر گشتیم
کشتند ما را ما ولی هی بیشتر گشتیم
ما ملت راه حسینیم و رشادت ها
انگشتر خونین در وقت شهادت ها
نصر من الله شب پیکارهای سخت
فتح قریب عنقریب کارهای سخت
حاشا اگر پرچم به دست ناکسان باشد
هر انتخاب ما خودش یک امتحان باشد
هر چند پر پیچ و خم و هر چند تاریک است
با نور «مصباح الهدی » این قله نزدیک است
#الهه_بیات_مختاری
#مثنوی_شعر_ادبیات
#شهدای_خدمت
#شهید_جمهور
#سید_ابراهیم