eitaa logo
موسسه اَبرار
1.9هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
258 ویدیو
37 فایل
💠 موسسه قرآنی فرهنگی ابرار ✅️ مشکات ابرار ( تدبر در قرآن نوجوان) @Meshkat_abrar ✅️مُحسنات (هنری) @mohsenat_abrar ✅️نسل توحیدی https://eitaa.com/nasletohidi_ahvaz ادمین پاسخ‌گو @abrar_313_admin 🔺آدرس : اهواز، پاداد‌شهر خیابان 11 غربی، پلاک 65
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻 غروبِ پاییزهای ایذه خیلی دیدنی می‌شود؛ ویژه وقتی خدا آسمانش  را با ابرها غلیظ می‌کند و کشاورزان را منتظرِ فرود قطرات باران می‌گذارد. این موقع‌ها توی شهرمان، فصل کاشت محصولاتِ گندم و جو است. شغل اصلی‌شان کشاورزی و دام‌داری هست. ایذه مردمانی دارد ساده و با صفا عینِ خودِ آسمانِ صافِ روز ۲۵ آبان. چهارشنبه آفتاب غروب کرده بود. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت. مردم سرشان توی لاک خودشان، داشتند زندگی‌شان را می‌کردند. شهر شلوغ شده بود. بچه در دست مادر  قدم‌زنان می‌رفت. یک‌هو گروه‌های چهل پنجاه نفری آمدند توی دلِ شهر. دست می‌زدند و فحش می‌دادند. سنگ‌های تیز پرت می‌کردند. ۱۷:۴۵ دقیقه بود صدایی آمد... تَق تَق بوی خون و باروت با صدای ویراژِ موتور و جیغ در هم پیچید. خون‌‌های گرم، کفِ خیابانِ خنکِ شهرم ریخته شد. بوی دود و آتش رفت آسمان. دل‌ها پر از غم شد و صورت‌ها با اشک‌ خیس و پیج‌های معاند هلهله کنان و شاد از این کشتارها. این‌بار با وحشت و صدای تَق تَق قطرات باران از خواب پریدم. مثل این‌که قطره‌ها به کمک نیروهای امداد آمده بودند برای خاموش کردن آتش و پاک‌سازی شهر. نفس عمیق کشیدم و دستم را محکم به پیشانی‌ام زدم و زمزمه می‌کردم: «لعنت بر چهارشنبه‌های ترور لعنت بر چهارشنبه‌های سیاه لعنت بر ساعت ۱۷:۴۵ لعنت بر ساعت ۱۷:۴۵ » ما مثل گنگ خواب دیده‌ایم وحشت‌زده از خواب پریده‌ایم ولی زبانی نداریم که بگوییم چه بر دل ما گذشته... پ.ن. شب جمعه یادی کنیم از شهدای حادثه تروریستی شهرستان ایذه🖤 💠 @abrar_313