eitaa logo
موسسه اَبرار
1.9هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
258 ویدیو
37 فایل
💠 موسسه قرآنی فرهنگی ابرار ✅️ مشکات ابرار ( تدبر در قرآن نوجوان) @Meshkat_abrar ✅️مُحسنات (هنری) @mohsenat_abrar ✅️نسل توحیدی https://eitaa.com/nasletohidi_ahvaz ادمین پاسخ‌گو @abrar_313_admin 🔺آدرس : اهواز، پاداد‌شهر خیابان 11 غربی، پلاک 65
مشاهده در ایتا
دانلود
Screenshot_20210701-225249.png
931.3K
💎شهید والا مقام سردارعلی چیت سازیان 💠لباس‌های خیس به تنشان سنگینی می‌كرد؛ ستون گردان دمِ ارتفاع قامیش و زیر پای عراقی‌ها بود. همهمه‌ی بسیجی ها میان رعد و برق و شِق شِق باران گم شده بود؛ حالا گونی‌هایی هم كه عراقی‌ها پله‌وار زیر كوه چیده بودند، از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر...🌨 💠بچه‌ها از كَت و كول هم بالامی‌رفتند كه از شر باران خلاصی یابند و خودشان را داخل غار بزرگ زیر قله برسانند. انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت، لیز و سُر نبود. بسیجی‌ها پا روش می‌ذاشتند، می‌پریدند اون‌ور آب و بعد داخل غار... اما گونی هر از گاهی تكان می‌خورد! 💖 شاید اون شب هیچ کدام از بسیجی‌‌ها نفهمید كه پله شده بود برای بقیه... یكی دو نفر هم كه متوجه شدند دم غار اشكهاشون با باران قاطی شده بود. «علی آقابه معنای واقعی كلمه مالك نفسش بود» باشهداگم نمی شویم ... یاد عزیز شهید چیت سازیان که از سیم خاردار نفسش گذشته بود، صلوات 💠@abrar_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 حاج قاسم: هروقت در سختی‌های جنگ فشارها بر ما حادث میشد، هیچ پناهگاهی جز حضرت زهرا(س) نداشتیم... اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ. 🏴 💠 @abrar_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ خوشحالی‌شان را بر پایداری غم‌ِ ما بنا کرده‌اند و خدا اینطور می‌خواهد که نه غم پایدار باشد و نه شادی‌ ... 💠 @abrar_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشحالی‌شان را بر پایداری غمِ ما بنا کرده‌اند و خدا اینطور میخواهد که نه غم پایدار باشد و نه شادی 💠 @abrar_313
غروبِ حرم آیینه جز به آه مکدّر نمی‌کنم لب را به‌جز به خونِ جگر، تر نمی‌کنم.. صدبار خوانده‌ام خبر داغ و تازه را جانم به لب رسیده و باور نمی‌کنم حافظ کجاست تا غزلی تازه رو کند من بی‌مرور روضه، شبی سر نمی‌کنم شیراز... قتلگاه... غروب حرم... اذان... «گفتم کنایتی و مکرّر نمی‌کنم» دور ضریح، خون... دم در، خون... مسیر، خون! چشمم به خون نِشسته و سر بر نمی‌کنم می‌گفت حافظانه، شهیدی به شاه شهر: «من ترک خاک‌بوسی این در نمی‌کنم» در حیرت، آه می‌کشم، آه از غمی چنین شیراز را مباد دگر ماتمی چنین در شهر راز، روضه‌ای آوازه کرده است این زخم، داغ فاطمه را تازه کرده است شیراز، نه! صدای اذان در افق شکست در های‌وهوی فتنه، حرامی، قُرُق شکست الله اکبر... از تو چه پنهان، محرّم است «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» آیینه‌ها به خاک، پر و بال دیده‌اند شاه‌ِ چراغ را ته گودال دیده‌اند... الله اکبر... ای دل غافل! اذان ماست این های‌و‌هوی فتنه، همه، امتحان ماست آشوب خام بی‌جگران، خوان داغ شد بی‌حرمتی به خیمۀ‌ شاهِ چراغ شد.. نام علی به مأذنه آمد، شفق گرفت خیرالعمل، شهادت خون داد و حق گرفت دارد اذان به ساعت دیدار می‌رسد دل، بد مکن که یار به اصرار می‌رسد حیّ علی الفلاح! گلوله شتاب کرد «با ما به جام بادۀ صافی خطاب» کرد با داغ روی داغ، چه سازم که سر شود «ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود» عریان شود که فتنه و تکفیر یکدلند «آری شود ولیک به خون جگر شود» در غربتیم و آه پی آه می‌کشیم «باشد کز آن میانه یکی کارگر شود» شاهِ چراغ! جان مرا هم قبول کن... «آری به یُمن لطف شما خاک زر شود» من شک نمی‌کنم که فقط مُردنی چنین «مقبول طبع مردم صاحب‌نظر شود» ما اصلاً آمدیم بگوییم واجب است «سرها بر آستانۀ او خاک در شود» ای جان زخم‌خوردۀ‌ ما! مرهم توایم شیراز! شهر راز! شریک غم توایم جانا! قسم به خون شهید و به داغ تو سوگند می‌خوریم به شاهِ چراغ تو مُردارِ فتنه مانده به هر کرکسی که هست باید تقاص پس بدهد هر کسی که هست ✍🏻 🏷 ایران تسلیت🖤🇮🇷 💠 @abrar_313
✍🏻 غروبِ پاییزهای ایذه خیلی دیدنی می‌شود؛ ویژه وقتی خدا آسمانش  را با ابرها غلیظ می‌کند و کشاورزان را منتظرِ فرود قطرات باران می‌گذارد. این موقع‌ها توی شهرمان، فصل کاشت محصولاتِ گندم و جو است. شغل اصلی‌شان کشاورزی و دام‌داری هست. ایذه مردمانی دارد ساده و با صفا عینِ خودِ آسمانِ صافِ روز ۲۵ آبان. چهارشنبه آفتاب غروب کرده بود. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت. مردم سرشان توی لاک خودشان، داشتند زندگی‌شان را می‌کردند. شهر شلوغ شده بود. بچه در دست مادر  قدم‌زنان می‌رفت. یک‌هو گروه‌های چهل پنجاه نفری آمدند توی دلِ شهر. دست می‌زدند و فحش می‌دادند. سنگ‌های تیز پرت می‌کردند. ۱۷:۴۵ دقیقه بود صدایی آمد... تَق تَق بوی خون و باروت با صدای ویراژِ موتور و جیغ در هم پیچید. خون‌‌های گرم، کفِ خیابانِ خنکِ شهرم ریخته شد. بوی دود و آتش رفت آسمان. دل‌ها پر از غم شد و صورت‌ها با اشک‌ خیس و پیج‌های معاند هلهله کنان و شاد از این کشتارها. این‌بار با وحشت و صدای تَق تَق قطرات باران از خواب پریدم. مثل این‌که قطره‌ها به کمک نیروهای امداد آمده بودند برای خاموش کردن آتش و پاک‌سازی شهر. نفس عمیق کشیدم و دستم را محکم به پیشانی‌ام زدم و زمزمه می‌کردم: «لعنت بر چهارشنبه‌های ترور لعنت بر چهارشنبه‌های سیاه لعنت بر ساعت ۱۷:۴۵ لعنت بر ساعت ۱۷:۴۵ » ما مثل گنگ خواب دیده‌ایم وحشت‌زده از خواب پریده‌ایم ولی زبانی نداریم که بگوییم چه بر دل ما گذشته... پ.ن. شب جمعه یادی کنیم از شهدای حادثه تروریستی شهرستان ایذه🖤 💠 @abrar_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ💚 اَلسّلامُ علی مَنِ الاِجابَةُ تَحتَ قُبَّةِ💚 اَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى💔 🍃فراز هایی از زیارت ناحیه مقدسه🍃 💠eitaa.com/abrar_313