کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #شصت_و_چهارم: ج
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #بدون_تو_هرگز
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #شصت_و_پنجم: برو دایسون
یکی از بچه ها موقع خوردن نهار ... رسما من رو خطاب قرار داد ...
- واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی... اون یه مرد جذاب و نابغه است ... و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه ...
همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد ... و من فقط نگاه می کردم ... واقعا نمی دونستم چی باید بگم ... یا دیگه به چی فکر کنم ... برنامه فشرده و سنگین بیمارستان ... فشار دو برابر عمل های جراحی ... تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه ... حالا هم که ...
چند لحظه بهش نگاه کردم ... با دیدن نگاه خسته من ساکت شد ...از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون ... خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم ...
سرمای سختی خورده بودم ... با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن ...
تب بالا، سر درد و سرگیجه ... حالم خیلی خراب بود ... توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد ...
چشم هام می سوخت و به سختی باز شد ... پرده اشک جلوی چشمم ... نگذاشت اسم رو درست ببینم ... فکر کردم شاید از بیمارستانه ... اما دایسون بود ... تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن ...
- چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست ...
گریه ام گرفت ... حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم ... با اون حال ... حالا باید ...
حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم ...
- حتی اگر در حال مرگ هم باشم ... اصلا به شما مربوط نیست ...
و تلفن رو قطع کردم ... به زحمت صدام در می اومد ... صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #شصت_و_پنجم: بر
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #بدون_تو_هرگز
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #شصت_و_ششم: با پدرم حرف بزن
پشت سر هم زنگ می زد ... توان جواب دادن نداشتم ... اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... توی حال خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد ...
- چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... برو پی کارت ...
- در رو باز کن زینب ... من پشت در خونه ات هستم ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه ...
- دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان...
یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم ... حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم ...
- دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟...
اشک می ریختم و سرش داد می زدم ...
- واقعا ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعا بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ ...
پریدم توی حرفش ...
- باشه ... واقعا بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسم ماست ... رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم ...
چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود ...
- توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ ...
آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توان حرف زدن نداشتم ...
- باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم ...
- پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ... به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو ...
و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار 💌 #بدون_تو_هرگز 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #شصت_و_ششم: با
📚 #داستان_دنباله_دار
💌 #بدون_تو_هرگز
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #شصت_و_هفتم: 46 تماس بی پاسخ
نزدیک نیمه شب بود که به حال اومدم ... سرگیجه ام قطع شده بود ... تبم هم خیلی پایین اومده بود ... اما هنوز به شدت بی حس و جون بودم ...
از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپ ساده درست کنم ... بلند که شدم ... دیدم تلفنم روی زمین افتاده ... باورم نمی شد ... 46 تماس بی پاسخ از دکتر دایسون ...
با همون بی حس و حالی ... رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم ... تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگ در بلند شد ...
پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود ... مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین ... از حال گذشتم و تا به در ورودی رسیدم ... انگار نصف جونم پریده بود ...
در رو باز کردم ... باورم نمی شد ... یان دایسون پشت در بود... در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد ... با حالت خاصی بهم نگاه کرد ... اومد جلو و یه پلاستیک بزرگ رو گذاشت جلوی پام ...
- با پدرت حرف زدم ... گفت از صبح چیزی نخوردی ... مطمئن شو تا آخرش رو می خوری ...
این رو گفت و بی معطلی رفت ...
خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل ... توش رو که نگاه کردم ... چند تا ظرف غذا بود ... با یه کاغذ ... روش نوشته بود ...
- از یه رستوران اسلامی گرفتم ... کلی گشتم تا پیداش کردم ... دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری ...
نشستم روی مبل ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚💚دلاباید که هر دم یا علی گفت
نه هر دم٬ بل دمادم یا علی گفت💖💖
یا علی.علی علی علی🌸🌸🌸
عاشقان اهل بیت ع
🍃💜🇮🇷ایرانِزیبا🇮🇷💜🍃
🍃🌸📸تصویر آرامگاه دانیال نبی؛ شهرستان شوش ؛ استان خوزستان.
🍃🌸دانیال نبی از نوادگان پسر چهارم حضرت یعقوب بود که در قرن هفتم قبل از میلاد در بابل زندگی میکرد.
🍃🌸 او که از پیامبران بنیاسرائیل بود مدتی بعد به همراه عده ای از ساکنان قوم یهود به ایران آمد و شهر شوش را برای زندگی انتخاب کرد.
🍃🌸در سال ۱۲۴۹ شمسی پس از سیلی که بنای آرامگاه دانیال نبی را تخریب کرد، فردی روحانی به اسم جعفر شوشتری دستور دارد تا برای این پیامبر آرامگاهی جدید ساخته شود.
🍃🌸حاج ملاحسین معمار شروع به ساخت بنای جدید کرد و در مرکز آن ضرحی گذاشت .
🍃🌸شهر شوش در استان خوزستان یکی از قدیمی ترین شهرهای دنیاست و قدمتش به حدود ۴ هزار سال قبل از میلاد مسیح برمی گردد.
🍃🌸بعد از اینکه سلسله هخامنشی در سال ۳۳۲ قبل از میلاد سقوط کرد رونق شهر کم کم از بین رفت و تبدیل به شهری کوچک شد.
عصرتون زیبا
#با_ایران_بیشتر_آشنا_شویم
عاشقان اهل بیت ع
🔰اهمّیّت غدیر فقط این نیست که امیرالمؤمنین را معیّن کردند؛ این هم مهم است امّا از این مهمتر این است که ضابطه را معیّن کردند، قاعده را معیّن کردند؛ معلوم شد که در جامعهی اسلامی، حکومت سلطنتی معنا ندارد، حکومت شخصی معنا ندارد، حکومت زَر و زور معنا ندارد، حکومت اشرافی معنا ندارد، حکومت تکبّر بر مردم معنا ندارد، حکومت امتیازخواهی و زیادهخواهی و برای خود جمع کردن و افزودن معنا ندارد، حکومت شهوترانی معنا ندارد؛ معلوم شد که در اسلام اینجوری است. این قاعده در غدیر وضع شد. وقتی این قاعده وضع شد، آنوقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمنها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند؛ چون مسیر دین آنوقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطهی اصلی، آن هستهی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هستهی قدرت، هستهی مدیریّت، هستهی ریاست.
۱۳۹۵/۰۶/۳۰
#غدیر
#دهه_امامت
موانع استجابت_28.mp3
14.56M
#موانع_استجابت_دعا ۲۸
🔥 محاله #اخبات ( ادب و فروتنی بی چون و چرا)
در ارتباط با؛
۱ـ پدر و مادرت ،
۲ـ با استاد و ولیّ ات، نداشته باشی ،
و بتونی ارتباطت رو با امام زمانت، و بعد ارتباطت رو با خدا تنظیم کنی!
چنگ زدن به مکتب دعا، به #اخبات تو کمک میکنه.
عاشقان اهل بیت ع
IRANEZIBAalieyhomayrahmat.mp3
2.9M
علی ای همای رحمت
عاشقان اهل بیت ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥🕊
🕊
بنام آنکه
جان را فکرت آموخت
چراغ دل بنور جان برافروخت
زفضلش
هر دو عالم گشت روشن
زفیضش خاک آدم گشت گلشن
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
🌸 قرار روزانه
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🌴کانال 👈 عاشقان اهل بیت ع
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_265388460171329759.mp3
1.95M
زیارت عاشورا
🌴کانال 👈 عاشقان اهل بیت ع
1-تأویلات سوره انفال.pdf
122.1K
👆👆👆
📚 موضوع: تأويلات سوره انفال
💠بخش اول
📖 تعداد صفحات :3⃣
#تلنگر💫
وقتی خدا آن طور نیست
که تو دوسـت داری!!
یعنی تو
آن طور زندگی نمی کنی؛
که خدا
دوسـت دارد...!
.
.
.
امام حسن عليه السلام:
مَن عَبَدَ اللّه َ عَبَّدَ اللّه ُ لَهُ كُلَّ شَىءٍ
هر كس خدا را بنـدگى كند؛
خداوند همه چيز را بنده او گرداند.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍁 تـلنـگــــــــــر 🍁
🌴 کسی آمدمحضرآیت الله میلانی در مشهد
در اطـراف حرم امام رضا (علیه السلام) مغازه
داشت، عرض کرد: مغـازه دارم در اطراف حرم
درایامی که شهر شلوغ است وزائر زیاد، قیمت
اجنــاس را مقـداری بالا میبـرم و بیشتر از نرخ
متعـارف میفروشم. حکم این کار من چیست؟
💐 آیت الله میلانی فرمود:اینکار"بی انصافی"
است. مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه
آقا نفـرمـود حـرام است، کفشهــایش را زیر بغل
گذاشت ودست برسینه عقب عقب خارج میشد.
آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد!
🌿 برگشت! آقـا دهـانش را گذاشت کنـار گوش
مغـازه دار و گفت: داستـان کربلا را شنیـده ای؟
گفت:بله! گفت:میدانی سیدالشهدا(علیه السلام)
تشنه بود و تقاضای آب کرد وعمر سعد آب را از
اودریغ کرد؟گفت:بله آقا شنیده ام. آقای میلانی
فرمود: آن کار عمـر سعـد هم "بی انصافی" بود!
انصاف داشته باشیم درکاهایمان🌺🌸🌺🌸
روزشمار غدیر
4️⃣ چهار روز تا عیدالله الاکبر، عید ولایتعهدی مولایمان، عید غدیر خم باقی مانده است...
🎁مهمان سفره ی پر نعمت کلام نورانی وصی به حق پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام خواهیم بود...
✳️کلام چهل و ششم:
امیرالمؤمنین عليه السلام:
ایّاک و العجلة بالأمور قبل اوانها و التّساقط فیها عند زمانها
از شتاب کردن در کارها پیش از فرارسیدن زمان آنها، و کوتاهی کردن در آنها وقتی زمانشان فرا رسید دوری کن
📚تحف العقول، ص147
💠تمام اهـل قیـامت نـدا دهنـد علی
خوشا کسی که تو امروز محشرش باشی
برای ظهور کار کنیم...
📘کتاب #برادر_قاسم
کتاب برادر قاسم که جستاری در
اندیشه های راهبردی #حاج_قاسم_سلیمانی در زمینه های #ولایت ، #انقلاب ، #دفاع_مقدس ، #شهادت ، #مدافعان_حرم ، #فرهنگ و هنر را شامل می شود . در این کتاب مجموعه ای از سخنان سردار بی کم و کاست به مخاطب عرضه و به رمزگشایی این سخنان پرداخته شده است . نیازی به تعریف از #برادر_قاسم نیست . صحبت از جهاد و شهادت از زبان او برادر قاسم را به خوبی برای همه به تصویر خواهد کشید .
قیمت کتاب | 30000 تومان
🔺توضیحات بیشتر و خرید آنلاین :
@esmaeeil_313