eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
114 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
آیاتُ الْقُرْآنِ خَزائِنُ الْعِلْمِ، كُلَّما فُتِحَتْ خَزانَةٌ، فَیَنْبَغی لَكَ أنْ تَنْظُرَ ما فیها.. آیه‌های قرآن.. هر كدامش خزینه علوم خداوند است! هر گاه خزینه‌ای باز می‌شود شایسته است كه خوب در آن بنگری!! 📕 مستدرك‌الوسائل‌، ج۴، ص۲۳۸ ...♡
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ⛔️ کیفیت همیشه قربان
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ⛔️ کیفیت همیشه قربانی کمیت می‌شود - بخش پنجم ❌ مشركین و آنهایی که زیاد در قید و بند دین و مذهب نیستند، ابن الوقت هستند و از دین استفاده ابزاری می‌کنند، اینها ممکن است که ثروتمند باشند، ولی چون روح پاک و اخلاص در عمل ندارند، انفاقشان هم قابل قبول نیست، این افراد حق ندارند برای ساختن مساجد و حسینیه‌ها پول خرج کنند، اگر هم پولی دادند خداوند از آنها نمی‌پذیرد «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» (مائده/۲۷) خداوند فقط كار افراد با تقوا را می‌پذیرد ❌ در زمان صدر اسلام مشرکین پول دادند كه مسجد الحرام را بسازند، آیه نازل شد که «ما كانَ لِلْمُشْرِكینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ» (توبه/۱۷) مشركین حق ندارند مسجد خدا را تعمیر كنند. 🔸 ممکن است کسی در دهه محرم ۱۰۰۰ نفر را اطعام کند ولی چون نیتش خالص برای خدا نبوده پذیرفته نمی‌شود، تعداد نفرات و مقدار پولی كه خرج می‌شود، مهم نیست. بلكه مهم این این است كه چه مقدار از آن به خاطر خدا بوده است. 🔸 حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در خطبه ۲۳۴ نهج‌البلاغه می‌فرمایند «مَادُّ الْقَامَةِ قَصِیرُ الْهمه» قدش بلند است اما همتش كوتاه... ❌ خداوند برای اعمال انسانها چرتکه‌ نمی‌اندازد، ترازو ندارد که اعمال را وزن کند و كیلویی حساب کند، نزد خداوند فقط تقوا و نیت خالص به حساب می‌آید... وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى این بحث ان شاء الله ادامه دارد
"حیف از آنهمه محبتی که بیهوده خرجِ تو کردم" 💥 × این جمله‌ایست که شاید آن را به زبان نیاوری؛ اما همین که از ذهنت رد شد، بدان که پای شیطان با "توقع" به دارایی‌های قلبت باز شده، و به تو فرصت داده تا بنشینی و چرتکه بیندازی و شبیه یک حساب پس‌انداز، برداشت‌ها و واریزی‌های قلبت را حساب کتاب کنی، و در نهایت شبیه یک انسان ورشکسته، کم بیاوری و پشیمان شوی از محبتی که به قول خودت، خرج کسانی کردی که دوستشان داشتی... ✨ اگر می‌دانستی صاحبِ قلب تو، [ خدایی است که بخشش مدام، از خزائنش کم نمی‌کند؛ ] هر روز دست در جیب قلبت میکردی و بدون هیچ هراسی از "دیده نشدن" محبتت را خرجِ همان کسانی می‌نمودی که گمان می‌کنی خرج کردن برایشان بیهوده است ... از امـــروز تمرین کن؛ جوری محبت کنی؛ که دیگران نبینند، نفهمند و به رویت نیاورند... ممنوع🚫 ‌
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #سرزمین_زیبای_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅قسمت #ششم:
📚 💌 📝 📅 قسمت : دست_کثیف روپوش رو پوشیدم و دستکش دستم کردم ... همه با تعجب بهمون نگاه می کردن ... و سارا بدون توجه به اونها برام توضیح می داد باید چکار کنم ... کنارش ایستادم و مشغول کار شدم ... سنگینی نگاه ها رو حس می کردم ... یه بومی سیاه داشت به غذاشون دست می زد ... چند نفر با تردید و مکث، سینی شون رو بهم دادن ... بقیه هم از قسمت من صرف نظر کردن ... دلشون نمی خواست حتی با دستکش به ظرف هاشون دست بزنم ... هنوز دلهره داشتم که اون پسرها وارد غذاخوری شدن ... - هی سیاه ... کی به تو اجازه داده دست های کثیفت رو به غذای ما بزنی؟ ... - من بهش گفتم ... اگر غذا می خواید توی صف بایستید و الا از سالن برید بیرون ... ما خیلی کار داریم، سرمون شلوغه ... زیر چشمی یه نگاه به سارا انداختم ... یه نگاه به اونها ... خیلی محکم و جدی توی صورت اونها زل زده بود ... یکی شون با خنده طعنه آمیزی سمت من اومد و یقه ام رو کشید ... مثل اینکه دوباره کتک می خوای سیاه؟ ... هر چند با این رنگ پوستت، جای کتک ها استتار میشه ... و مشتش رو آورد بالا ... که یهو سارا هلش داد ... . - کیسه بکس می خوای برو سالن ورزشی ... اینجا غذاخوریه ... - همه اش تقصیر توئه ... تو وسط سالن غذا خوری کثافت ریختی ... حالا هم خودت رو قاطی نکن ... و هلش داد ... از ضرب دست اون، سارا تعادلش رو از دست داد ... و محکم خورد به میز فلزی غذا ... ساعدش پاره شد ... چشمم که به خون دستش افتاد دیگه نفهمیدم چی شد ... به خودم که اومدم ... ناظم و معلم ها داشتن ماها رو از هم جدا می کردن ... سارا رو بردن اتاق پرستاری دبیرستان ... ماها رو دفتر ... از در که رفتیم تو، مدیر محکم زد توی گوشم ... می دونستم بالاخره یه شری درست می کنی ... . تا اومدم یه چیزی بگم، سرم داد زد ... دهن کثیفت رو ببند ... و اونها شروع کردن به دروغ گفتن ... هر چی دلشون می خواست گفتن ... و کسی بهم اجازه دفاع کردن از خودم رو نمی داد ... حرف شون که تموم شد ... مدیر با عصبانیت به منشیش نگاه کرد ... زود باش ... سریع زنگ بزن پلیس بیاد... .
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #سرزمین_زیبای_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #هفتم:
📚 💌 📝 📅 قسمت : خشونت دبیرستانی با گفتن این جمله صورت اونها غرق شادی شد ... و نفس من بند اومد ... پلیس همیشه با بومی ها رفتار خشنی داشت ... مغزم دیگه کار نمی کرد ... گریه ام گرفته بود ... - غلط کردم آقای مدیر ... خواهش می کنم من رو ببخشید... قسم می خورم دیگه با کسی درگیر نشم ... هر اتفاقی هم که بیوفته دیگه با کسی درگیر نمیشم ... . التماس های من و پا در میانی منشی مدیر فایده ای نداشت... یه عده از بچه ها، دم دفتر جمع شده بودن ... با اومدن پلیس، تعدادشون بیشتر شد ... سارا هم تا اون موقع خودش رو رسوند ... اما توضیحات اون و دفاعش از من، هیچ فایده ای نداشت ... علی رغم اصرارهای اون بر بی گناهی من ... پلیس به جرم خشونت دبیرستانی و صدمه زدن به بقیه دانش آموزها ... من رو بازداشت کرد و به دست هام دستبتد زد ... . با تمام وجود گریه می کردم ... قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... 9 سال تمام، با وجود فشارها و دریایی از مشکلات به درسم ادامه داده بودم ... چهره پدرم و زجرهاش جلوی چشم هام بود ... درد و غم و تحقیر رو تا مغز استخوانم حس می کردم ... دو تا از پلیس ها دستم رو گرفتن ... و با خشونت از دفتر، دنبال خودشون بیرون کشیدن ... من هم با صورتی خیس از اشک فقط التماس می کردم ... دیگه نمی گفتم بی گناهم ... فقط التماس می کردم همین یه بار، من رو ببخشن و بهم رحم کنن ... . بچه ها توی راهرو جمع شده بودن ... با دیدن این صحنه، جو دبیرستان بهم ریخت ... یه عده از بچه ها رفتن سمت در خروجی و جلوی در ایستادن ... و دست هاشون رو توی هم گره کردن ... یه عده دیگه هم در حالی که با ریتم خاصی دست می زدن ... همزمان پاشون رو با همون ضرب، می کوبیدن کف سالن ... . همه تعجب کرده بودن ... چنان جا خورده بودم که اشک توی چشم هام خشک شد ... اول، تعدادشون زیاد نبود ... اما با اصرار پلیس برای خارج کردنم از دبیرستان ... یه عده دیگه هم اومدن جلو ... حالا دیگه حدود ۵۰ نفر می شدن ... صدای محکم ضرب دست و پاشون کل فضا رو پر کرده بود ... هر چند، پلیس بالاخره من رو با خودش برد ... اما احساس عجیبی در من شکل گرفته بود ... احساسی که تا اون لحظه برام ناشناخته بود ...
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی 💌 #سرزمین_زیبای_من 📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی 📅 قسمت #هشتم:
📚 💌 📝 📅 قسمت : برگرد کوین توی اداره پلیس به شدت با من برخورد می شد ... اما کسی برای شکایت نیومد ... و چون شاکی خصوصی نداشتم چند روز بعد ولم کردن ... . پدرم جلوی در منتظرم بود ... بدون اینکه چیزی ازم بپرسه با هم برگشتیم ... مادرم با دیدن من، گریه اش گرفت... من رو در آغوش گرفته بود ... هر چند لحظات و زمان سختی رو پشت سر گذاشته بودم اما سعی می کردم قوی و محکم باشم ... شب، بالاخره مهر سکوت هم شکست ... مادرم خیلی محکم توی چشم هام نگاه کرد ... . - کوین، دیگه حق نداری برگردی مدرسه ... آخر این همه زجر کشیدن و درس خوندن چیه؟ ... محاله بتونی بری دانشگاه... محاله جایی بتونی یه شغل درست و حسابی پیدا کنی... برگرد کوین ... الان بچه های هم سن تو دارن دنبال کار می گردن ... حتی اگر نخوای توی مزرعه کار کنی ... با این استعدادت حتما می تونی توی یه کارخونه، کار پیدا کنی ... . مادرم بی وقفه نصیحتم می کرد ... و پدرم ساکت بود ... هیچی نمی گفت ... چشم ازش برنداشتم ... اونقدر بهش نگاه کردم تا بالاخره حرف زد ... تو دیگه شونزده سالت شده ... من می خواستم زندگی خوبی داشته باشی اما انتخاب با توئه... اینکه ادامه بدی یا ولش کنی ... اون شب تا صبح خوابم نبرد ... غم، ترس، زجر و اندوهی رو که توی تمام این سال ها تحمل کرده بودم ... جلوی چشم هام رژه می رفت ... بی عدالتی و یاسی رو که بارها تا مغز استخوانم حس کرده بودم ... فردا صبح، با بقیه رفتم سر زمین ... مادرم خیلی خوشحال شده بود ... چند روز به همین منوال گذشت ...تا روز یکشنبه از راه رسید ... توی زمین، حسابی مشغول کار بودم که ... یهو سارا از پشت سر، صدام کرد ... . با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلاوت فوق العاده احساسی سوره حمد استاد محمود شحات انور تلاوت قبل اذان عاشقان اهل بیت علیه السلام
rahim_moazenzadeh.mp3
267.7K
❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧ 🎙 بسیار زیبا و شنیدنی با صدای رحیم موذن زاده 🔺غذای روحتان سرد نشود بشتابید به سوی نماز. التماس دعا🤲 عاشقان اهل بیت علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 رونمایی از کتاب آیین رونمایی از کتاب «دلباخته پرواز» ویژه معرفی شهید والامقام «علی صادقی کبیر» از شهدای قشر قم که توسط علی نقی صادقی کوهستانی به رشته تحریر درآمده است، با حضور «محمدرضا موحد» جانشین فرمانده سپاه امام علی بن ابی طالب (ع)برگزار شد. 🌷 شهید علی صادقی کبیر سال ۱۳۹۵ به عنوان بسیج کارگری استان قم معرفی شد. وی آذر سال ۱۳۲۰ در خانواده‌ای متدین و مذهبی در قم به دنیا آمد. این شهید بزرگوار کارگر کارخانه ایران ترمه و دارای هفت فرزند بود و در لبیک به ندای حضرت امام (ره) به جبهه اعزام شد و در گردان امام سجاد (ع) لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) به نبرد با دشمن بعثی پرداخت و سرانجام روز ۲۵ مرداد ۶۴، در منطقه چنگوله به خیل شهدا پیوست و پیکر مطهرش پس از ۹ سال مفقودی، تفحص و سال ۱۳۷۰ در قم خاکسپاری شد.
مهارتهای کلامی_25.mp3
12.44M
۲۵ ⚠️ تمایل به دانستن زیر و بَم زندگی، شغل، مشکلات، روابط و علاقه‌مندی‌های دیگران، یک بیماری بزرگ روحی است! روح و ، مانع بزرگ ماست؛ در حرکت به سمت کسب باطن انسانی.. تا دیر نشده، به داد خودمان برسیم. 🎤 عاشقان اهل بیت علیه السلام
😍 درباره زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکلی. کتابی که رهبر انقلاب فرمودند که باید ماجرای قهرمانان آن در تاریخ ثبت شود قیمت پشت جلد ۴۰۰۰۰ تومان قیمت ما : ۳۰۰۰۰ تومان😍 🔺جهت سفارش کتاب : @esmaeeil_313 🔺شماره تماس ۰۹۱۶۰۰۱۲۰۸۲
rahim_moazenzadeh.mp3
267.7K
❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧ 🎙 بسیار زیبا و شنیدنی با صدای رحیم موذن زاده 🔺غذای روحتان سرد نشود بشتابید به سوی نماز. التماس دعا🤲 عاشقان اهل بیت علیه السلام
🌹🍃 💕خطرناکترین جمله دنیا چیست؟ گفته میشود خطرناکترین جمله این است: «من همینم که هستم.» در این جمله کوتاه میتوانیم غرور ، لجاجت ، خودرایی، خودخواهی ، درجا زدن و به‌ تدریج راندن آدمها از اطراف خود را حس کنیم پس مراقب باشیم ، هر روز فرصتی هست برای یه قدم بهتر شدن . با تغییرات کوچک روز بروز حالمون بهتر میشه... @achegan🌴
عصر۱۰۳.pdf
84.7K
👆👆👆 📚 موضوع: تأويلات سوره عصر 📖 تعداد صفحات :2⃣
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🍂🍃 🌸 روزه بر همه كسانى كه شرايط لازم را دارند، 👌 است؛ مگر بر كسانى ‏كه عذرهايى همچون 🤕 و ... دارند كه البته آنها نيز بايد حرمت اين 🌙 را نگه دارند. در اين بين عذرهاى بى ‏اساسى وجود دارد كه پذيرفته نيست، مانند: 1⃣👈زمان امتحان‏ 2⃣👈شغل‏ هاى سخت‏ 3⃣👈زمان‏ كشاورزى 4⃣👈سحرى نخوردن‏ 5⃣👈ضعيف بودن 6⃣👈عدم رضايت پدر يا شوهر 7⃣👈مسافر بودن تا قبل از حد ترخص و ... اگر كسى به بهانه‏ هاى فوق روزه خود را بخورد دارد. 📗 : ۱. استفتائات امام ج ۱ ص ۳۲۱ س ۵۲
سلام امام زمانم ✋🌸 دل آمده از غمت به جان ادرکنی جان آمده بر لب الأمان ادرکنی ترسـم کـه بمیـرم و نبینـم رویـت یا مهدی صاحب الزمان ادرکنی