#شعر ۶۷
#امام_باقر (علیه السلام)
خطبهها بغضهای کودکی ات،
قصه را باز هم روایت کن
کربلا گوشه گوشه نینامه است
یکسر از نینوا حکایت کن
پنجمین خطبه خوان آتش و خون
پدر و مادرم فدایت باد
واژهها را به قتلگاه ببر
شعرِ گمراه را هدایت کن
علقمه روبرویت آماده ست
با دواتی مرکب از خوناب
چشم در چشم؛ التماس دعا!
همه را راهی زیارت کن
خط به خط، شعر خطبۀ خون است
شاعر! این خطبه اوج مضمون است
گرچه رنج قوافی ات باقی است
نظم نینامه را رعایت کن
بغض مانده است در گلوی امام
بنشین باز روبهروی امام
علقمه! از زیارتت بنویس
باز هم خطبه را روایت کن
#علی_اصغر_شیری
@adabkhane🏴
هدایت شده از گلواژههاے اهلبیت (؏)
✅ به یاد چهار سالهی کربلا
#امام_باقر (علیهالسلام) 🏴
ظهر بود و لب از عطش لبریز،
تشنهای حرفهای سوزان داشت
مادری پای گریهای میسوخت
کودکی، آرزوی باران داشت
کودکی چارساله با شوری
پا به پایِ سه سالهای شیرین
همصدا با نوای شش ماهه
مثل یک ابر، چشمِ گریان داشت
مردی از روی ماه، زیباتر،
قامتش از کمال، بالاتر،
رفت سوی فرات و بر دوشش
پرچمی بر فراز ایمان داشت
آب را تا به مَشک نوشانید
رفت و دستانش از نفس افتاد
مَشک هم در کنار بارِشِ دست
گریهای سرخ و آه جوشان داشت
مَردی از نسل «ایلیا» برخاست
خواهرش گریه پشت پایش ریخت
تا که دریا، رسید بر گودال
هستی آشفت و قصد توفان داشت
عصر آن روز، هیزم آوردند
شعله در قلب خیمه ها بُردند
کودکی پابرهنه در آتش
میدوید و دلی پریشان داشت
کودک چارساله دید آن روز
آسمان، بی هوا زمین افتاد
روی صحرا، شریفه خاتون ماند
زخم بر پیکرش، فراوان داشت
کاروان تا به پای شام رسید
شام با آهِ او سراپا سوخت
کاخ را آن خرابه، ویران کرد
کاخ بی پایه، پای لرزان داشت
قصهی او به سر رسید، ولی
این سرآغازِ غصهای ابدی است
قصه ها هرچه بوده، جز غم عشق
یک سرآغازِ رو به پایان داشت.
✍ دکتر محمدی مبارز (ایلیا)
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌در صورت نشر مطالب ڪانال در دیگر ڪانالها و گروههای مرتبط،حذف نام شاعر و منبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع) نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇