eitaa logo
ادبخانه 🏴
2.2هزار دنبال‌کننده
709 عکس
257 ویدیو
54 فایل
🌍ادبخانه موسسه فرهنگی هنری ایلیا ترنج 🔶ادبخانه، دانشخانه مجازی ادبیات و آیین است. در این سرای دانش، بُن مایه های شعر وادبیات ، پژوهش های ادبی، آیینی و....را می توان یافت. 🔷آیدی مدیر (صادق خیری) جهت تبلیغات: @Sadeghkheyri
مشاهده در ایتا
دانلود
۴۹ کویر مشدد مکتب- با نغمه‌های پر شده در گوش‌ات... دل بسته‌ام به آنچه نشاید من از قصه‌های زندگی با تو...گفتم هرآنچه را که نباید من دیوانه‌وار عاشق دنیاییم...غافل ز بی‌ثباتی خوشبختی بخت سعید، سوده شده بر تو...نحسیِ زندگانی بی‌حد من بذری ز عشق زیر قدم‌هایت، پاشیدم و به وقت درو دیدم گل‌میوه‌های چیده، از آن تو...اما کسی که هیچ بچیند من آری! تو آن اقاقی جاویدی...سرسخت و استواری و پابرجا ترجیعی از اقامه‌ی باران،تو...ترکیبی از کویر مشدّد من سرگشته در حوالی نومیدی...آواره از تزلزل جان‌فرسا شیرازه‌بند دفتر عرفان،تو...صدپاره برگه‌های مُردّد من در بیکران آینه می‌بینم...تصویری از تجسم باورها سرخیِ دلبرانه، از آن تو...زردی غم‌فزای زبانزد من جاریِ آبشار بهارانی...مرداب کوچکم که ندارد جان بالا بلند زلف چلیپا تو...در خود تنیده زلف مجعّد من در کوچه‌سار ظلمت تنهایی...در این خزان مبهمِ جان‌فرسا لبریز از نشاط بهاران، تو...آکنده از مصائب ممتد من در انحنای آمد و رفتن‌ها...در پیچ و تاب بغض گره خورده خالی شدی ز گفتن و ،آزادی...درمانده و اسیر چه گوید من یک پرسش بدون جوابم که...حیران میان این همه اضدادم رَستم ز قید آنچه که می‌دانی...هستم اگرچه نیز مقیّد من مستأصلم میان دوراهی‌ها...در بین این سپید و سیاهی‌ها تو گشته‌ای رها ز تباهی‌ها...وامانده‌ای که داده ز غم رد من سر می‌رسد اجل ز فراسوها...ناخوانده، ناگهانی و ناهنگام آسوده از گذاره‌ی گردون،تو... درمانده‌ی نباید و باید من ماییم و برزخ و غم بعد از آن...تا روز حشر شیهه کشد بر ما سرمست جام (ساقی) محشر تو...آنکس که از خمار برنجد من 🦋@adabkhane
۸۹💌 «مَتیٰ تَرانا وَ نَراكَ یابنَ الحسَن» (حضرت دریا) بر من بتاب، ای مَهِ زیبا ببینمت! تا از ثریٰ، به عرش ثریا ببینمت! در انتظار ماه رخت، با دلی پر آه... هرشب نشسته‌ام به تماشا، ببینمت چشمم سپید شد همه شب در غیاب تو ای ماه شب ‌فروز، بیا تا ببینمت! بس بیت‌ها به شوق غزال نگاه تو گفتم که تا میان غزل‌ ها ببینمت در این کویر تب‌زده عمرم به سر رسید کی می‌شود که حضرت دریا، ببینمت!؟ هر جمعه بی‌تو آمد و بی‌تو غروب کرد آیا شود به جمعه‌ی فردا ببینمت ؟ لب‌‌ تشنه‌ی وصالم و در ساغر خیال می‌خواهم ای شراب گوارا ببینمت! هرچند شد خزان گل عمرم درین فراق خواهم که تا همیشه شکوفا ببینمت (ساقی)! بریز باده‌ای از ساغر وصال تا مِی کشان و مست، به دنیا ببینمت شاید که نیست دیدن رویت نصیب من پس لااقل بیا که به عقبا ببینمت. ✍سید محمدرضا شمس 1392 @adabkhane💌 https://eitaa.com/arozghafie💌
بیچاره شاعری که به تشویق ابلهان/ غَرّه به خویش گشته و گردیده شادمان/ فهم سخن کجا کند آن ره نیافته.../ بر رهگذار شعر و معانی و بر بیان؟/ ✍سید محمدرضا شمس 💌 @adabkhane🔓