#شعر 9
تقدیم به #حضرت_زینب سلام الله علیها:
آن که نه سیراب از آب است و از خوردن نه سیر
باتمام خویش در راه حسینش شد نصیر
آه شد شأن نزول سوره ی انسان چنین
بی حسینش هم یتیم و هم فقیر و هم اسیر
سوره ی فتح علی در خطبه اش با کوفه گفت:
نوشتان باد آتش آن منزلگه «سا ءت مصیر»
ای مراعات نظیر ای کاش می مردی که شد؛
روبه رو ابن زیاد ای وای با «خیر کثیر»
پیرهن را می درید این زن اگر زینب نبود
آن زمانی که حسینش شد کفن پوش حصیر
چون که زیبا دید با کوهی از اندوهی بزرگ
کربلا تا شام راهش شد ولی «سهلاً یسیر»
می شد آری بی اثر سیلی بر آن گوش سمیع
می شد اصلا داغ بی معنا در آن چشم بصیر
گرچه دشوار است این راه و پراست از کوفیان
یک نفر مانند زینب هست خضر این مسیر
#مهدی_رحیمی_زمستان
قم
@adabkhane
#شعر۵۴
رویِ گرفته گرچه از آثار خستگی ست
مهتاب پشت ابر نشان خجستگی ست
چشمت به صلح می کشدم، ابرویت به جنگ
وقتی که بين لشگریانت دو دستگی ست
می سوزد و به عاشق خود رو نمی دهد
راز عروج شمع، همین دل نبستگی ست
مانند کوه های دو زانوی منتظر
گاهی سعادت دو جهان در نشستگی ست
حتی به پاسخ سه سلامت نمی رسم
با اینکه در نمازِ مسافر شکستگی ست
تا لحظه ی ظهور تو شبها برای ما
مهتاب پشت ابر نشان خجستگی ست
#مهدی_رحیمی_زمستان
@adabkhane💌
#شاه_بیت ۱۰۵
می سوزد و به عاشق خود رو نمی دهد
راز عروج شمع، همین دل نبستگی ست
#مهدی_رحیمی_زمستان (معاصر)
@adabkhane