eitaa logo
ادبخانه
1.5هزار دنبال‌کننده
465 عکس
128 ویدیو
46 فایل
🌍ادبخانه موسسه فرهنگی هنری ایلیا ترنج 🔶ادبخانه، دانشخانه مجازی ادبیات و آیین است. در این سرای دانش، بُن مایه های شعر وادبیات ، پژوهش های ادبی، آیینی و....را می توان یافت. 🔷آیدی مدیر (صادق خیری): @Sadeghkheyri
مشاهده در ایتا
دانلود
۹ عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل که تو‌ ای عشق همان پرسش بی زیرایی (معاصر) @adabkhane
ادبخانه
آب خنک – 3 🔑بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم 🔑 💧💦 ⛄️درزمان قديم که يخچال نبود، خنك‌ترين آب قنات در تهران، قناتى بود كه بعدها زندان قصر در آن ساخته و بنا شد. ⛓⚖ بعد از آن، هركس به زندان می‌افتاد، می‌گفتند رفته آب خنك بخوره. ⚖و اين اصطلاح بعدها شامل همه زندانی‌هایی شد كه به زندان می‌افتادند!! شرح کامل: با ایجاد حکومت رضا شاه، سرتیپ درگاهی، رییس نظمیه تقاضای یک محل وسیع برای ایجاد زندان تهران را کرد. محلی که برای این کار در نظر گرفته شد، قصر قاجار (حدفاصل سه راه زندان، پل سیدخندان، خیابان شریعتی و خیابان پلیس کنونی) بود که دارای ساختمان‌های قدیمی و وسیع و متروکه بود. این مجموعه محل مناسبی برای ایجاد زندان تشخیص داده شد، به‌خاطر همین مارکوف معمار مشهور روسی را به ایران آوردند تا طراحی زندان قصر را انجام دهد؛ زندان مارکوف دارای 192 اتاق و گنجایش 700 زندانی بود که 96 اتاق آن پنج نفری و بقیه انفرادی بودند. مریضخانه‌ای هم مشتمل بر شش اتاق شش تخته و 16 اتاق یک تخته به‌همراه باغ و حمام ساخته شده بود و بعد از ساخته شدن زندان، این محل در آذر ماه 1308 به دست رضا شاه افتتاح شد. ‌این زندان در دهه 30 از لحاظ خدمات و امکانات بسیار فقیر و ابتدایی بود. امکاناتی همچون آب شرب، حمام، امکانات درمانی قابل قبول، وسایل روشنایی و خنک‌کننده و حرارتی آن بسیار نازل بوده است. بر اساس سندی که در این موزه دیده می‌شود، نقل است که زندانیان سیاسی که در داخل حفره‌ها و سلول‌های قصر محبوس بودند، از آب خنک قنات مبارک‌آباد و مخلص‌آباد که از این زندان عبور می‌کرد، می‌نوشیدند و ریشه ضرب‌المثل «آب خنک خوردن» نیز از آن روزگار به روزگار ما رسیده است؛ بنابراین به کسی که زندانی‌ می‌شود، می‌گویند: «رفته آب خنک بخورد»‌. ✍️گردآوری: @adabkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ خنده رسوا می‌نماید پسته بی‌مغز را چون نداری مایه از لاف سخن خاموش باش (یازدهم ه. ق) @adabkhane
homayoun_shajarian_man_koja baran koja 128.mp3
9.84M
من، کجــا…؟ باران، کجــــا…؟●♪♫ 🎶 ۴ @adabkhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
5 تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند هرکه تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هرکه تعریف کند خواب خوشایندش را مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد مادرم تاب ندارد غم فرزندش را عشق با اینکه مرا تجزیه کرده ست به تو به تو اصرار نکرده ست فرآیندش را قلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را : «منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گم کرد خداوندش را » ✍️ @adabkhane
۱۲ نام + پسوند اسب 🦋بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم🦋 واکاوی واژگان نام+ پسوند اسب 🟨: (دارنده اسب لاغر) گرشاسب از پهلوانان مقدم شاهنامه بوده و در زمان فریدون از او در کنار معدود پهلوانانی چون شاپور، سام‌نریمان و قارن‌رزم‌زن یاد می‌گردد. ⬛️ /: (دارنده اسب قوی) یکی از معدود نام‌ها در حماسه شاهنامه است که توسط یک سلسلهٔ اسلامی مستقر در ایران استفاده شده‌است. در شاهنامه، تهماسب پدرِ زو، شاه ماقبل آخر دودمان اساطیری پیشدادیان است. 🟪 : (دارنده اسب تندرو) لهراسب در اساطیر ایران، از پادشاهان کیانی است و کیخسرو پیش از مرگ، او را به پادشاهی ایران برگزید. 🟦 : (دارنده اسب با ارزش و پر بها) اَرجاسب یکی از شاهان توران است. در شاهنامه پادشاه خیون تبار توران است. 🟩 : (دارنده اسب درخشان) جاماسب، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسب و گرشاسب 📚منابع: ۱.لغت شهنامه، عبدالقادر بغدادی، ترجمه دکتر منصور ثروت، چ1، تهران: علمی. ۲.لغت نامه دهخدا. @adabkhane
۱۱ دانی چرا کنند نهان گنج زیر خاک ؟ یعنی که خاک بر سر اسباب دنیوی (معاصر) @adabkhane
ادبخانه
جنگِ زرگری 5 بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم 👊👊 💎در روزگاران قدیم، هر گاه مشتریِ توانگری وارد بعضی از دکان‌های زرگری می‌شد و از کم و کیف و عیار و بهای جواهر پرسشی می‌کرد، زرگر، بی درنگ بهای جواهر مورد پرسش را چند برابر بهای واقعی آن اعلام می‌کرد و به شکلی (مانند علامت یا چشمک و فرستادن شاگردش)، زرگر مغازه همسایه را خبر می‌کرد تا وارد معرکه شود. 🔨💎🔪زرگر دوم به بهانه‌ای خود را به مشتری می رساند و بیان می کرد که همان جواهر را در مغازه‌اش دارد و با بهای کمتری آن را می‌فروشد. بهای پیشنهادی زرگر همسایه، کمتر از بهای زرگر اولی به نظر می‌رسید. اما هنوز بسیار بالاتر از بهای اصلی جواهر بود. 💣 ⚔در این حال زرگر اولی، جنگ و جدلی با زرگر دومی آغاز می‌کرد و به او دشنام می‌داد که: «داری مشتری مرا از چنگم در می‌آوری» و از این گونه ادعاها. ✨🌟زرگر دوم هم به او تهمت می‌زد که: «می‌خواهی چیزی را که این قدر می‌ارزد به چند برابر بفروشی و سر مشتری بیچاره، کلاه بگذاری.» 🔥خلاصه چنان قشقرقی به راه می‌افتاد و جنگی در می‌گرفت که مشتری ساده‌لوح این صحنه را حقیقی تلقی می‌کرد و بی‌اعتنا به سر و صدای زرگر اول،به مغازه زرگردوم می‌ رفت و جواهر موردنظر را بدون کمترین پرسش و چانه‌ای از او می‌خرید. نتیجه آن بود که مشتری ضرر می‌کرد و آن دو زرگر نیز ، سود به دست آمده را میان خود تقسیم می‌کردند. این جنگ که یکی از حیله‌های برخی زرگران برای فریفتن مشتری و فروختن زیورآلات به او بوده است، رفته رفته از بازار طلافروشان فراتر رفته و در ادبیات فارسی به صورت اصطلاح👊” جنگ زرگری “👊درآمده است. 🟥جنگ زرگری کنایه از مخالفت و جنگی ساختگی و ظاهری و جدال و نزاعی دروغین است که میان دو یا چند تن برای فریفتن شخص سوم یا دیگران درمی‌گیرد. جنگ زرگری پایه و اساسی جز فریب و زیاده‌طلبی ندارد، در واقع دونفری که به نظر دشمن می‌آیند یک هدف مشترک دارند و جهت پیشبرد آن جنگ زرگری می‌کنند. ✍️گردآوری: @adabkhane
گروه فعلی.pdf
1.35M
🟧 ۴ 🟩 🟩 🟥گروه های فعلی: 🟨 (گذشته) 🟦 (حال) 🟪 (آینده) @adabkhane