eitaa logo
احادیث الطلاب
6.3هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
14 فایل
کپی برداری آزاد است ،نقل احادیث با ذکر کتاب (احادیث الطلاب) بلا مانع است آیدی مدیر کانال👇👇👇 @ahadis_tollab
مشاهده در ایتا
دانلود
🚫 گناهان کبیره چیست؟ ✅ خدای فرموده: اگر از كبيره‏اى که نهى شده اید، اجتناب كنيد، ( صغیره) شما را پاک می کنیم و شما را به جايگاهى ارجمند وارد می کنیم. 📖 إنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً (نساء، 31) 🚫 لیست کبیره بر اساس کتاب تحریر الوسیله امام خمینی (ره) 1. ناميدى از رحمت خدا 2. ايمن دانستن خود از مكر و عقاب خدا 3. دروغ بستن به خدا يا رسول خدا (ص) يا اوصياء ایشان 4. كشتن كسى كه خداي تعالى كشتن او را تحريم كرده و خونش را محترم دانسته مگر آن كه جنبه قصاص و اجراء حدود الهى داشته باشد 5. عاق پدر و مادر شدن 6. خوردن مال يتيم به ستم 7. نسبت زنا دادن به زنان پاكدامن 8. فرار از جنگ 9. قطع رحم (قهر کردن با ارحام) 10. سِحر 11. زنا 12. لواط 13. سرقت 14. قَسَم دروغ 15. كتمان شهادت 16. شهادت به ناحق دادن 17. عهد شكستن 18. ظلم در اجرای وصيت نامه 19. نوشيدن شراب 20. ربا خوردن 21. سُحت (بهاى چيزهاى حرام و مزد كارهاى حرام) 22. قماربازى 23. خوردن گوشت مردار و گوشت خوك و خون و گوشت هرحيوانى كه هنگام ذبح نام غير خدا بر آن برده باشند، مگر آن كه ضرورت، خوردن اين چند چيز را ايجاب كند. 24. خيانت كردن در كيل و وزن 25. مهاجرت به مكانى كه در آنجا انجام واجبات دينى ميسر نيست . 26. ظالم را در ظلمش كمك كردن 27. به كمك و پشتيبانى ظالم اعتماد داشتن 28. حقوق ديگران را بدون هيچ عذرى نگه داشتن 29. دروغ 30. تكبر 31. اسراف و ريخت و پاش كردن 32. خيانت به امانات 33. غيبت 34. سخن چينى 35. سرگرمى به لهو و لعب 36. سبك شمردن حج و بى اعتنائى به آن 37. ترك نماز 38. ندادن زكات 39. اصرار بر صغیره (تکرار گناهان صغیره بدون آن که بین آن توبه کند) * اينها كبيره بود و اما شرك ورزيدن به خداى تعالى و انكار آنچه او بر پيامبرش نازل كرده و محاربه با اولياء خدا از همه آن بزرگتر است و لكن شمردن آنها در شمار كه اجتناب از آنها در عدالت معتبر است، نوعى مسامحه است (زيرا در حد كفر است). @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه 🌹 ، جوان و زیبا می شوند پیرزنی به حضور پیامبر اکرم (ص) رسید. او علاقه مند بود که اهل بهشت باشد .اما پیامبر اکرم (ص) به او فرمود: پیرزن به بهشت نمی رود. او گریان از محضر پیامبر خارج شد. بلال حبشی او را در حال گریه دید و پرسید: چرا گریه می کنی؟ گفت: گریه ام به خاطر این است که پیغمبر فرمود: پیرزن به بهشت نمی رود. بلال به محضر پیامبر وارد شد و حال پیرزن را بیان نمود. حضرت فرمود: انسان سیاه نیز به بهشت نمی رود. بلال هم غمگین شد و هر دو نشستند و گریستند. عباس عموی پیامبر، آنها را در حال گریه دید و پرسید: چرا گریه می کنید؟ آنان فرمایش پیامبر را نقل کردند. عباس ماجرا را به پیامبر عرض کرد. حضرت به عمویش که پیرمرد بود، فرمود: پیرمرد هم به بهشت نمی رود. عباس هم سخت پریشان و ناراحت گشت. سپس رسول اکرم هر سه نفر را به حضورش خواست و آنها را خوشحال نمود و فرمود: خداوند اهل بهشت را در سیمای جوانی نورانی در حالی که تاجی به سر دارند، وارد بهشت می کند، نه به صورت پیر و سیاه چهره. 📚 منبع: داستانهای بحارالانوار @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه 📖 عبرتهای تاریخ ◀️ توهین رسمی به امام (ع) معاویه قدرت را که به دست گرفت. دستور داد در منبرها امام علی (ع) لعن کنند. عبدالله بن عباس سخت اعتراض کرد که چرا چنین دستوری صادر می کنی؟ معاویه گفت: دسـتور لعن بر علی یکی از برنامه هاي دین اسـلام است! ترکش به هیـچ وجه جایز نیست، باید انجام گیرد، علی سزاوار لعن است. زیرا او نسبت به پیامبر (ص) کینه داشت و به ابوبکر دشنام می داد و به عمر ایراد می گرفت و در آخر هم عثمان را ذلیل کرد. ابن عباس گفت: آیا جایز است کسی را در منبرها لعن کنید که در سایه شمشیر، همین منبرها را بنا نهاده است؟ معاویه گفت: هرگز این فرمان لغو شـدنی نیست. بایـد مردم مطابق با این روش تربیت شونـد و به همین صورت، پیران بمیرند و کودکان بزرگ شوند. این فرمان، کار خود را کرد تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز تقریباً 69 سال در سراسر شهرهاي اسلامی به شخص دوم اسلام، علی (ع) لعن گفته و دشنام می دادند. عمر بن عبـدالعزیز که به خلافت رسـید، این بـدعت سـنگین را برداشت و فرمـان داد در خطبه هاي نماز جمعه به جاي لعن علی (ع) آیه «إن االله یأمر بالعدل و الاحسان...» خوانده شود و با این اقدام شایسته، خدمت بزرگی به جهان انسانیت نمود. جاي تأمل است که پس از لغو بدعت لعنِ امام علی (ع)، فریاد عمرو بن شـعیب بلند شد که: واي به حال امت اسلامی! برنامه نماز جمعه به هم خورد و با برداشتن لعن علی، اسلام از بین رفت. هدیه به امام علی (ع) صلوات. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 9، ص 73 @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه (142) 🌷 وسعت علم امام (ع) رسول خدا (ص) در بستر رحلت بود که به حاضران فرمود: أدعو إلی خلیلی: دوستم را نزد من حاضر کنید. دو همسر پیامبر (عایشه و حفصه) کسانی را به دنبال پدران خود یعنی ابوبکر و عمر فرستادند. آن دو هم آمدند. هنگامی که نگاه پیامبر به آنها افتاد، رو برگرداند و بار دیگر فرمود: دوستم را حاضر کنید. این بار کسی را به دنبال علی (ع) فرستادند. وقتی علی (ع) وارد شد، پیامبر سخنانی به او فرمود. هنگامی که علی (ع) از نزد پیامبر بیرون آمد، ابوبکر و عمر به او گفتند: دوستت به تو چه سخنی گفت؟ علی (ع) فرمود: پیغمـبر (ص) هزار باب علـم به من یـاد داد که از هر باب آن، هزار باب دیگر گشـوده می شـود و هزار حرف به من آموخت که از هر حرف آن، هزار حرف گشوده می شود. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 9، ص 81 @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه 🌷 من یتق الله یجعل له مخرجا دانیال پیامبر، پسر یتیمی بود که نه پدر داشت و نه مادر. پیرزنی از بنی اسرائیل سرپرستی او را به عهده گرفت و تربیتش نمود. در آن زمـان مرد صالحی زنـدگی می کرد که داراي زنی زیبا و خوش قامت بود. وي با پادشاه وقت رابطه اي نزدیک داشت و گاه و بیگاه نزد شاه می رفت. روزي پادشاه به شخصـی مورد اعتماد نیازمند شد که به مأموریتی بفرسـتد. به دو نفر از قاضی ها دستور داد چنین فردي را پیدا کنند. هر دو قاضی، آن مرد صالح را به شاه معرفی کردند. پادشاه هم وي را به مأموریت فرستاد. آن مرد هنگام حرکت نزد آن دو قاضـی رفت و همسـر خود را که زنی بسیار پاکدامن و بود، به آنان سپرد و تقاضا کرد از احوال همسرش با خبر شوند. روزي هر دو قاضی براي احوالپرسی به خانه آن زن رفتند . چشمان ناپاکشان به آن زن افتاد و آنچنان دل باختند که در همان حال درخواست گناه نمودند. زن به شدت امتناع ورزید و هر چه کوشیدند زن را راضی کنند، سودي نبخشید. لذا به او گفتند: اگر خواسته ما را برطرف نکنی، نزد پادشاه علیه تو شهادت به زنا می دهیم و سنگسارت خواهند کرد. زن باز هم زیر بار نرفت. و گفت: هرچه می خواهید انجام دهید. آن دو نزد پادشاه آمده، گفتند: زن آن مرد صالح زنا کرده و ما شاهد عمل زشت او هستیم. شاه بسیار ناراحت شد و گفت: شهادت شما پذیرفته است. ولی سه روز صبر کنید، روز سوم سنگسارش خواهیم کرد. به دنبـال آن، جـارچی ها در شـهر اعلام کردنـد که فلان روز، زن فلانی به جرم عمل زشت زنا سـنگسار خواهد شـد. و همه از قضیه مطلع گشتند. پادشاه پنهانی به وزیرش گفت: در این ماجرا تو چه فکري میکنی؟ من خیال نمی کنم این زن خلافی مرتکب شده باشد. وزیر نیز گفته ي شاه را تأیید کرد. روز سوم وزیر از منزل بیرون آمـد، در کوچه قدم می زد. دانیال پیامبر، کودکی خردسال بود و با عده اي از کودکان بازي میکرد. وزیر او را نمی شناخت. چشم دانیال که به وزیر افتاد، بچه ها را دور خود جمع کرد و گفت: بچه ها! من به جاي پادشاه هسـتم. سـپس یکی را به جای آن زن قرار داد و دو نفر دیگر را به جاي آن دو قاضـی تعیین نمود. آنگـاه مقـداري خـاك روي هم ریخت و بالاي آن خـاكهـا به عنوان تخت پادشاهی نشـست و شمشـیري از نی به دسـت گرفت و به بچه ها گفت: این دو مرد را از هم جدا کنید. یکی را در فلان محل و دیگري را در محل دیگر نگه دارید. آنگاه یکی از آن دو را به حضور خواست و گفت: درباره این زن چه میدانی؟ راست بگو اگر دروغ بگویی، تو را با این شمشیر می کشم. او گفت: من شهادت می دهم که گناه کرده. دانیال گفت: چه روزي؟ مرد گفت: فلان روز. دانیال نبی پرسید: با چه کسی؟ گفت: با فلان پسر فلان. پرسید: در کجا؟ گفت: در فلان محل. بعد دانیال نبی دستور داد او را به محل خود برده و دومی را آوردند. دانیال پرسید: بگو بدانم درباره این زن چه می دانی؟ باید راستش را بگویی و اگر دروغ بگویی، با این شمشیر سرت را از بدن جدا می کنم. هر چه پرسید، دومی بر خلاف اولی جواب داد. آن گاه رو به بچه ها کرد و گفت: الله اکبر! این دو دروغ می گویند. باید هر دو کشته شوند. وزیر که تماشاگر صحنه بازی بچه ها بود و چگونگی قضاوت دانیال را دید، با شتاب نزد پادشاه رفت، آنچه را که دیده بود شرح داد. پادشـاه، فوري آن دو قاضـی را حاضـر کرده و هر دو را از هم جـدا کرد. از آنهـا توضـیح خواست. هر کـدام مخالف دیگري سخن گفتند و حقیقت آشکار شد. پادشاه دسـتور داد مردم جمع شدنـد و هر دو قاضـی را به جرم خیانت اعدام کردند. این گونه دانیال نبی، روش کشـف حقیقت را در برخی موارد به مردم آموخت و زن نجات یافت. خائن نیز به کیفر اعمال خود رسید. این است ثمره یک انسان ظاهرا بی کس و نتیجه مقاومتش در مقابل . خدا پشتیبان است. و من یتق الله یجعل له مخرجا. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 9، ص 21 @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه 📖 عبرتهای تاریخ ◀️ توهین رسمی به امام (ع) معاویه قدرت را که به دست گرفت. دستور داد در منبرها امام علی (ع) لعن کنند. عبدالله بن عباس سخت اعتراض کرد که چرا چنین دستوری صادر می کنی؟ معاویه گفت: دسـتور لعن بر علی یکی از برنامه هاي دین اسـلام است! ترکش به هیـچ وجه جایز نیست، باید انجام گیرد، علی سزاوار لعن است. زیرا او نسبت به پیامبر (ص) کینه داشت و به ابوبکر دشنام می داد و به عمر ایراد می گرفت و در آخر هم عثمان را ذلیل کرد. ابن عباس گفت: آیا جایز است کسی را در منبرها لعن کنید که در سایه شمشیر، همین منبرها را بنا نهاده است؟ معاویه گفت: هرگز این فرمان لغو شـدنی نیست. بایـد مردم مطابق با این روش تربیت شونـد و به همین صورت، پیران بمیرند و کودکان بزرگ شوند. این فرمان، کار خود را کرد تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز تقریباً 69 سال در سراسر شهرهاي اسلامی به شخص دوم اسلام، علی (ع) لعن گفته و دشنام می دادند. عمر بن عبـدالعزیز که به خلافت رسـید، این بـدعت سـنگین را برداشت و فرمـان داد در خطبه هاي نماز جمعه به جاي لعن علی (ع) آیه «إن االله یأمر بالعدل و الاحسان...» خوانده شود و با این اقدام شایسته، خدمت بزرگی به جهان انسانیت نمود. جاي تأمل است که پس از لغو بدعت لعنِ امام علی (ع)، فریاد عمرو بن شـعیب بلند شد که: واي به حال امت اسلامی! برنامه نماز جمعه به هم خورد و با برداشتن لعن علی، اسلام از بین رفت. هدیه به امام علی (ع) صلوات. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 9، ص 73 @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه (105) 🌺 امام زمان (ع) حامی ابوراجح حلّی از شیعیان شهر حلّه در عراق، سرپرست یکی از حمامهاي عمومی آن شهر بود. به این جهت، بسیاري از مردم او را می شناختند. در آن زمان، فرماندار حلّه شخصی از دشمنان اهل بیت به نام مرجان صغیر بود. به او گزارش دادند که ابو راجح حمامی از بعضی از اصحاب منافق رسول خدا (ص) بدگویی می کند. فرماندار شهر دستور داد او را آوردند و آن قدر به صورت وي مشت و لگد زدند که دندانهایش کنده شد. زبانش را هم بیرون آوردند و با جوالدوز سوراخ کردند. بینی اش را نیز بریدند و او را با وضع بسیار دلخراشی به عده اي از اوباش سپردند. آنها ریسمان بر گردن او انداخته و در کوچه و خیابانهاي شهر حله می گرداندند. به قدري از بدنش خون رفت و به او صدمه وارد شد که دیگر نمی توانست حرکت کند و کسی شک نداشت که او می میرد. فرماندار تصمیم گرفت او را بکشد، ولی جمعی از حاضران گفتند: او پیرمرد فرتوتی است و به اندازه ي کافی مجازات شده و خواه ناخواه به زودي می میرد. شما از کشتن او صرف نظر کنید! به خاطر اصرار زیاد مردم، فرماندار او را آزاد کرد. اما فرداي همان روز، مردم با کمال تعجب دیدند که او مشغول نماز است و از هر لحاظ سالم است و دندانهایش در جاي خود قرار گرفته و زخمهاي بدنش خوب شده و هیچ گونه اثري از آن همه زخم نیست! همه حیران شدند و با تعجب از او پرسیدند: چطور شد که این گونه نجات یافتی و گویی اصلاً تو را کتک نزده اند؟! ابو راجح گفت: من وقتی که در بستر مرگ افتادم، حتی با زبان نتوانستم دعا و تقاضاي کمک از مولایم حضرت ولی عصر (عج) نمایم؛ لذا در قلبم متوسل به آن حضرت شدم و از آن حضرت درخواست عنایت کردم. وقتی که شب کاملا تاریک شد، ناگهان خانه ام نورانی شد. در همان لحظه، چشمم به جمال مولایم امام زمان (عج) افتاد. ایشان جلو آمد و دست شریفش را بر صورتم کشید و فرمود: «برخیز و براي تأمین معاش خانواده ات بیرون برو! خداوند تو را شفا داد!» اکنون می بینید که سلامتی کامل خود را باز یافته ام. خبر سلامتی و تغییر عجیب وضع و حال او در همه جا پیچید و همگان فهمیدند. فرماندار حله به مأمورانش دسـتور داد ابو راجح را نزد وي حاضر کنند. وقتی او را آوردند، فرماندار مشاهده نمود که قیافه ابو راجح عوض شده و کوچکترین اثري از آن همه زخم در صورت و بدنش دیده نمی شود! ابو راجحِ دیروز با ابو راجحِ امروز قابل مقایسه نبود! رعب و وحشتی تکان دهنده بر قلب فرماندار افتاد. او آن چنان تحت تأثیر قرار گرفت که از آن پس، رفتارش با مردم حله که اکثراً شیعه بودند، عوض شد. او قبل از این جریان، وقتی که در حله به جایگاه معروف به «مقام امام زمان» می آمد، به طور مسخره آمیزي پشت به قبله می نشست تا به آن مکان شریف توهین کرده باشد؛ ولی بعد از این جریان، به آن مکان مقدس می آمد و با دو زانوي ادب، در آنجا رو به قبله می نشست و به مردم حله احترام می گذاشت و لغزش هاي آنها را نادیده می گرفت و به نیکوکاران نیکی می کرد. در عین حال، عمرش چندان به درازا نکشید. 📚 بحار الانوار، ج 52 ، ص 70 @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🚫 گناهان کبیره چیست؟ ✅ خدای فرموده: اگر از كبيره‏ اى که نهى شده اید، اجتناب كنيد، ( صغیره) شما را پاک می کنیم و شما را به جايگاهى ارجمند وارد می کنیم. 📖 إنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً (نساء، 31) 🚫 لیست کبیره بر اساس کتاب تحریر الوسیله امام خمینی (ره) 1. ناميدى از رحمت خدا 2. ايمن دانستن خود از مكر و عقاب خدا 3. دروغ بستن به خدا يا رسول خدا (ص) يا اوصياء ایشان 4. كشتن كسى كه خداي تعالى كشتن او را تحريم كرده و خونش را محترم دانسته مگر آن كه جنبه قصاص و اجراء حدود الهى داشته باشد 5. عاق پدر و مادر شدن 6. خوردن مال يتيم به ستم 7. نسبت زنا دادن به زنان پاكدامن 8. فرار از جنگ 9. قطع رحم (قهر کردن با ارحام) 10. سِحر 11. زنا 12. لواط 13. سرقت 14. قَسَم دروغ 15. كتمان شهادت 16. شهادت به ناحق دادن 17. عهد شكستن 18. ظلم در اجرای وصيت نامه 19. نوشيدن شراب 20. ربا خوردن 21. سُحت (بهاى چيزهاى حرام و مزد كارهاى حرام) 22. قماربازى 23. خوردن گوشت مردار و گوشت خوك و خون و گوشت هرحيوانى كه هنگام ذبح نام غير خدا بر آن برده باشند، مگر آن كه ضرورت، خوردن اين چند چيز را ايجاب كند. 24. خيانت كردن در كيل و وزن 25. مهاجرت به مكانى كه در آنجا انجام واجبات دينى ميسر نيست . 26. ظالم را در ظلمش كمك كردن 27. به كمك و پشتيبانى ظالم اعتماد داشتن 28. حقوق ديگران را بدون هيچ عذرى نگه داشتن 29. دروغ 30. تكبر 31. اسراف و ريخت و پاش كردن 32. خيانت به امانات 33. غيبت 34. سخن چينى 35. سرگرمى به لهو و لعب 36. سبك شمردن حج و بى اعتنائى به آن 37. ترك نماز 38. ندادن زكات 39. اصرار بر صغیره (تکرار گناهان صغیره بدون آن که بین آن توبه کند) * اينها كبيره بود و اما شرك ورزيدن به خداى تعالى و انكار آنچه او بر پيامبرش نازل كرده و محاربه با اولياء خدا از همه آن بزرگتر است و لكن شمردن آنها در شمار كه اجتناب از آنها در عدالت معتبر است، نوعى مسامحه است (زيرا در حد كفر است). @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه 🌹 ، جوان و زیبا می شوند پیرزنی به حضور پیامبر اکرم (ص) رسید. او علاقه مند بود که اهل بهشت باشد .اما پیامبر اکرم (ص) به او فرمود: پیرزن به بهشت نمی رود. او گریان از محضر پیامبر خارج شد. بلال حبشی او را در حال گریه دید و پرسید: چرا گریه می کنی؟ گفت: گریه ام به خاطر این است که پیغمبر فرمود: پیرزن به بهشت نمی رود. بلال به محضر پیامبر وارد شد و حال پیرزن را بیان نمود. حضرت فرمود: انسان سیاه نیز به بهشت نمی رود. بلال هم غمگین شد و هر دو نشستند و گریستند. عباس عموی پیامبر، آنها را در حال گریه دید و پرسید: چرا گریه می کنید؟ آنان فرمایش پیامبر را نقل کردند. عباس ماجرا را به پیامبر عرض کرد. حضرت به عمویش که پیرمرد بود، فرمود: پیرمرد هم به بهشت نمی رود. عباس هم سخت پریشان و ناراحت گشت. سپس رسول اکرم هر سه نفر را به حضورش خواست و آنها را خوشحال نمود و فرمود: خداوند اهل بهشت را در سیمای جوانی نورانی در حالی که تاجی به سر دارند، وارد بهشت می کند، نه به صورت پیر و سیاه چهره. 📚 منبع: داستانهای بحارالانوار @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه 🌷 من یتق الله یجعل له مخرجا دانیال پیامبر، پسر یتیمی بود که نه پدر داشت و نه مادر. پیرزنی از بنی اسرائیل سرپرستی او را به عهده گرفت و تربیتش نمود. در آن زمـان مرد صالحی زنـدگی می کرد که داراي زنی زیبا و خوش قامت بود. وي با پادشاه وقت رابطه اي نزدیک داشت و گاه و بیگاه نزد شاه می رفت. روزي پادشاه به شخصـی مورد اعتماد نیازمند شد که به مأموریتی بفرسـتد. به دو نفر از قاضی ها دستور داد چنین فردي را پیدا کنند. هر دو قاضی، آن مرد صالح را به شاه معرفی کردند. پادشاه هم وي را به مأموریت فرستاد. آن مرد هنگام حرکت نزد آن دو قاضـی رفت و همسـر خود را که زنی بسیار پاکدامن و بود، به آنان سپرد و تقاضا کرد از احوال همسرش با خبر شوند. روزي هر دو قاضی براي احوالپرسی به خانه آن زن رفتند . چشمان ناپاکشان به آن زن افتاد و آنچنان دل باختند که در همان حال درخواست گناه نمودند. زن به شدت امتناع ورزید و هر چه کوشیدند زن را راضی کنند، سودي نبخشید. لذا به او گفتند: اگر خواسته ما را برطرف نکنی، نزد پادشاه علیه تو شهادت به زنا می دهیم و سنگسارت خواهند کرد. زن باز هم زیر بار نرفت. و گفت: هرچه می خواهید انجام دهید. آن دو نزد پادشاه آمده، گفتند: زن آن مرد صالح زنا کرده و ما شاهد عمل زشت او هستیم. شاه بسیار ناراحت شد و گفت: شهادت شما پذیرفته است. ولی سه روز صبر کنید، روز سوم سنگسارش خواهیم کرد. به دنبـال آن، جـارچی ها در شـهر اعلام کردنـد که فلان روز، زن فلانی به جرم عمل زشت زنا سـنگسار خواهد شـد. و همه از قضیه مطلع گشتند. پادشاه پنهانی به وزیرش گفت: در این ماجرا تو چه فکري میکنی؟ من خیال نمی کنم این زن خلافی مرتکب شده باشد. وزیر نیز گفته ي شاه را تأیید کرد. روز سوم وزیر از منزل بیرون آمـد، در کوچه قدم می زد. دانیال پیامبر، کودکی خردسال بود و با عده اي از کودکان بازي میکرد. وزیر او را نمی شناخت. چشم دانیال که به وزیر افتاد، بچه ها را دور خود جمع کرد و گفت: بچه ها! من به جاي پادشاه هسـتم. سـپس یکی را به جای آن زن قرار داد و دو نفر دیگر را به جاي آن دو قاضـی تعیین نمود. آنگـاه مقـداري خـاك روي هم ریخت و بالاي آن خـاكهـا به عنوان تخت پادشاهی نشـست و شمشـیري از نی به دسـت گرفت و به بچه ها گفت: این دو مرد را از هم جدا کنید. یکی را در فلان محل و دیگري را در محل دیگر نگه دارید. آنگاه یکی از آن دو را به حضور خواست و گفت: درباره این زن چه میدانی؟ راست بگو اگر دروغ بگویی، تو را با این شمشیر می کشم. او گفت: من شهادت می دهم که گناه کرده. دانیال گفت: چه روزي؟ مرد گفت: فلان روز. دانیال نبی پرسید: با چه کسی؟ گفت: با فلان پسر فلان. پرسید: در کجا؟ گفت: در فلان محل. بعد دانیال نبی دستور داد او را به محل خود برده و دومی را آوردند. دانیال پرسید: بگو بدانم درباره این زن چه می دانی؟ باید راستش را بگویی و اگر دروغ بگویی، با این شمشیر سرت را از بدن جدا می کنم. هر چه پرسید، دومی بر خلاف اولی جواب داد. آن گاه رو به بچه ها کرد و گفت: الله اکبر! این دو دروغ می گویند. باید هر دو کشته شوند. وزیر که تماشاگر صحنه بازی بچه ها بود و چگونگی قضاوت دانیال را دید، با شتاب نزد پادشاه رفت، آنچه را که دیده بود شرح داد. پادشـاه، فوري آن دو قاضـی را حاضـر کرده و هر دو را از هم جـدا کرد. از آنهـا توضـیح خواست. هر کـدام مخالف دیگري سخن گفتند و حقیقت آشکار شد. پادشاه دسـتور داد مردم جمع شدنـد و هر دو قاضـی را به جرم خیانت اعدام کردند. این گونه دانیال نبی، روش کشـف حقیقت را در برخی موارد به مردم آموخت و زن نجات یافت. خائن نیز به کیفر اعمال خود رسید. این است ثمره یک انسان ظاهرا بی کس و نتیجه مقاومتش در مقابل . خدا پشتیبان است. و من یتق الله یجعل له مخرجا. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 9، ص 218 @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🚫 گناهان کبیره چیست؟ ✅ خدای فرموده: اگر از كبيره‏ اى که نهى شده اید، اجتناب كنيد، ( صغیره) شما را پاک می کنیم و شما را به جايگاهى ارجمند وارد می کنیم. 📖 إنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً (نساء، 31) 🚫 لیست کبیره بر اساس کتاب تحریر الوسیله امام خمینی (ره) 1. ناميدى از رحمت خدا 2. ايمن دانستن خود از مكر و عقاب خدا 3. دروغ بستن به خدا يا رسول خدا (ص) يا اوصياء ایشان 4. كشتن كسى كه خداي تعالى كشتن او را تحريم كرده و خونش را محترم دانسته مگر آن كه جنبه قصاص و اجراء حدود الهى داشته باشد 5. عاق پدر و مادر شدن 6. خوردن مال يتيم به ستم 7. نسبت زنا دادن به زنان پاكدامن 8. فرار از جنگ 9. قطع رحم (قهر کردن با ارحام) 10. سِحر 11. زنا 12. لواط 13. سرقت 14. قَسَم دروغ 15. كتمان شهادت 16. شهادت به ناحق دادن 17. عهد شكستن 18. ظلم در اجرای وصيت نامه 19. نوشيدن شراب 20. ربا خوردن 21. سُحت (بهاى چيزهاى حرام و مزد كارهاى حرام) 22. قماربازى 23. خوردن گوشت مردار و گوشت خوك و خون و گوشت هرحيوانى كه هنگام ذبح نام غير خدا بر آن برده باشند، مگر آن كه ضرورت، خوردن اين چند چيز را ايجاب كند. 24. خيانت كردن در كيل و وزن 25. مهاجرت به مكانى كه در آنجا انجام واجبات دينى ميسر نيست . 26. ظالم را در ظلمش كمك كردن 27. به كمك و پشتيبانى ظالم اعتماد داشتن 28. حقوق ديگران را بدون هيچ عذرى نگه داشتن 29. دروغ 30. تكبر 31. اسراف و ريخت و پاش كردن 32. خيانت به امانات 33. غيبت 34. سخن چينى 35. سرگرمى به لهو و لعب 36. سبك شمردن حج و بى اعتنائى به آن 37. ترك نماز 38. ندادن زكات 39. اصرار بر صغیره (تکرار گناهان صغیره بدون آن که بین آن توبه کند) * اينها كبيره بود و اما شرك ورزيدن به خداى تعالى و انكار آنچه او بر پيامبرش نازل كرده و محاربه با اولياء خدا از همه آن بزرگتر است و لكن شمردن آنها در شمار كه اجتناب از آنها در عدالت معتبر است، نوعى مسامحه است (زيرا در حد كفر است). @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ چه کنیم که خدا معلّم ما شود؟ 🌺 خدای فرموده: اهل شوید. در این صورت خدا معلّم شما خواهد شد. خدا بر همه چیز اشراف علمی دارد. ✍️ ؛ یعنی انجام و ترک در امور فردی و اجتماعی. 📖 و اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ (بقره، 282) آیه شماره 23 @ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب