eitaa logo
اهل قلم
123 دنبال‌کننده
146 عکس
3 ویدیو
0 فایل
محفلی برای خواندن از نوشته های نویسندگان و فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی که دل در گرو اهل بیت علیه السلام و معارف دین دارند ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/Jr14710
مشاهده در ایتا
دانلود
کدام فرمانده پای درس رهبر انقلاب بزرگ شد؟! 🔹رهبر انقلاب: من شهید محمود کاوه را از بچگى‌اش مى‌شناختم. پدر اين شهيد جزو اصحاب و ملازمين هميشگى مسجد امام حسن بود - كه بنده آن‌جا نماز مى‌خواندم و سخنرانى مى‌كردم - دست اين بچه را هم مى‌گرفت با خودش مى‌آورد، و من مى‌دانستم همين يك پسر را دارد، گاهى حرفهاى تندى هم مى‌زد كه در دوران اختناق آنجور حرفى كسى نمى‌زد. 🔹اين بچه آنجور توى اين محيط خانوادگى پرشور و پرهيجان تربيت شد و خوراك فكرى او از دوران نوجوانيش عبارت بود از مطالب مسجد امام حسن. كه از نوارها و آثار آن مسجد [مى‌شد فهميد ]كه چه نوع مطالبى بود. در يك چنين محيط فكرى اين جوان تربيت شد، و جزو عناصر كم‌نظيرى بود كه من او را در صدد خودسازى يافتم؛ هم خودسازى معنوى و اخلاقى و تقوايى، هم خودسازى رزمى. 🔹در يكى از عمليات اخير دستش مجروح شده بود تهران آمد سراغ من؛ من ديدم دستش متورم است. بنده نسبت به اين كسانى كه دستهايشان آسيب ديده يك حساسيتى دارم، فورى مى‌پرسم دستت درد مى‌كند. پرسيدم دستت درد مى‌كند گفت كه نه. بعد من اطلاع پيدا كردم، برادرهاى مشهدى‌اى كه آن‌جا هستند، گفتند دستش شديد درد مى‌كند، اين همه درد را كتمان مى‌كرد و نمى‌گفت - كه اين مستحب است، كه انسان حتى‌المقدور درد را كتمان كند و به ديگران نگويد - يك چنين حالت خودسازى ايشان داشت. 🔹یک فرمانده‌ى بسيار خوب بود، از لحاظ اداره‌ى واحد خودش در تيپ ویژه‌ شهدا. این تیپ یک واحد خوب بود جزو واحدهاى كارآمد ما محسوب مى‌شد. خود او هم در عمليات گوناگونى شركت داشت، و كارآزموده‌ى ميدان جنگ شده بود؛ از لحاظ نظم اداره‌ى واحد، مديريت قوى، دوستى و رفاقت با عناصر لشگر و از لحاظ معنوى، اخلاق، ادب، تربيت توجه و ذكر یک انسان جوان اما برجسته بود. 🔹اين هم يكى از خصوصيات دوران ماست، كه برجستگان هميشه از پيرها نيستند، آدم جوانها و بچه‌ها را مى‌بيند كه جزو چهره‌هاى برجسته مى‌شوند. رهبان الليل و اسدالنهار غالبا توى همين بچه‌هايند، توى همين جوانهايند. ۶۶/۵/۲۷ ۱۱شهریور، سالگرد شهادت شهید محمود کاوه فرمانده لشکر۵۵ ویژه شهدا @ahalieghalam
پیام آور رحمت ✍️ حاج منصور ارضی گدایی را ندیدم از درت نومید برگردد به هرکس میرسد بی شک و شُبهه لطف و احسانت من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت گفت:سلمان!...جانم آقا!...گفت: این کوچه ای که رد می شدم هر روز بر سرم یه جوانی از بالا زباله می ریخت، دو سه روزِ نیستش،پیداش کن، برو ببین چی شده،اومد گفت: یارسول الله! مریض شده...گفت:سلمان! بریم عیادتش...آی رحمةالله!...به جوان خبر دادن پیغمبرِ اسلام داره میاد تو خونه ات وارد میشه...روپوشی که داشت کشید رو صورتش،گفت: من خجالت می کشم،چند وقتِ آشغال میریزم رو سرش...پیغمبر اومد گفت: چطوری،چرا مریض شدی؟ گفت: یا رسول الله باهات حرف نمیزنم،مگر اینکه شهادتینی که به همه گفتی به منم بگی،بعد روپوش از صورتم بر میدارم.... من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت *گفتم یهودی مسلمان شد...یاد یه جایِ دیگه هم افتادم...یهو وسط کوچه بنی هاشم یکی داد زد: " أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّه"و" أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّه" یکی گفت: آی یهودی! این حرفا چیه میزنی؟ گفت: من این دست بسته رو می شناسم...یه روزی این آقا دَرِ خیبر رو از جا تنهایی در آوُرد، اما امروز...* چه اُنسی با حَسن داری که باهم سفره وا کردید میان عرش غوغا کرده آوای حسن جانت @ahalieghalam
تأملی در علل قیام سیدالشهدا (ع) از منظر فلسفۀ سیاسی تشیع ✍️ دکتر قائمی نیک معاون پژوهش دانشگاه رضوی وی در یادداشتی با عنوان تأملی در علل قیام سیدالشهدا (ع) از منظر فلسفۀ سیاسی تشیع ابتدا به عدم قیام امام حسن علیه السلام و سپس علل قیام امام حسین علیه السلام پرداخت. متن این یادداشت از قرار زیر است: 1. در توضیح عدم قیام امام حسن (ع) علیه معاویه بن‌ ابوسفیان و قیام حضرت امام حسین (ع) اغلب به این نکته اشاره می‌شود که یزید بن ‌معاویه، برخلاف پدرش که ظاهر شریعت را رعایت می‌کرد، به ظواهر شریعت تقید نداشت؛ به‌صورت علنی، شراب می‌نوشید و اهل میون‌بازی بود. به همین دلیل، حضرت سیدالشهدا (ع)، دست به قیام زد و به مصداق «إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی» حاضر به بیعت با یزیدبن‌معاویه نشد. این گزارۀ عمومی و رایج، اگرچه توضیحی بی‌مبنا دربارۀ علت قیام عاشورا نیست، اما به‌نظر می‌رسد می‌توان به لایه‌ای دیگر از مسئله که عندتاً ناظر به فلسفۀ سیاسی است، اشاره کرد. همانطور که می‌دانیم یکی از مفاد صلح امام حسن (ع)، عدم جانشینی خلافت معاویه توسط فرزندش بود و با حضور زید در جایگاه خلافت مسلمین، عملاً این بند از صلح‌نامه نقض شده بود. با این اتفاق، عملاً در تاریخ اسلام و پس از وحی، اولین بار بود که سلطنت جایگزین خلافت می‌شد؛ اتفاقی که حتی در ماجرای سقیفه نیز رقم نخورد و خلفای سه‌گانۀ اهل سنت، هیچ‌کدام به رسم سلطنت، به خلافت نرسیدند. از این منظر، عدم بیعت امام حسین (ع) با یزید، می‌تواند کاملاً توجیه‌پذیر باشد زیرا در اینجا فراتر از یک فرد فاسد همچون یزید، مسئله بر سر جایگزینی یک نظام سیاسی با نظام سیاسی دیگر است. جایگزین سلطنت به‌جای خلافت، علاوه بر آنکه ناظر به احیاء سنت جاهلی نیز بوده، جابجایی فلسفۀ سیاسی این‌دنیایی به‌جای فلسفۀ سیاسی متعالی است. اما چرا فلسفۀ سیاسی مبتنی بر سلطنت، فلسفۀ سیاسی این‌دنیایی است؟ 2. سلطنت، جلوه‌ای از فلسفۀ سیاسی این‌دنیایی سیاست دینی که شکل تام و تمام آن در سیاست اسلامی متجلی است، مقامی است که انسان یا به تعبیر بهتر، انسانِ کامل، به‌عنوان خلیفه و جانشین خداوند بر روی زمین، با تسلیم محض نسبت به اوامر الهی، ارادۀ الهی را در زمین جاری می‌سازد و امور مطابق با نظم تکوینی و شرایع الهی سامان می‌بخشد. از این منظر، سیاست‌های غیر اسلامی و غیر دینی، در حقیقت محصول اِعراضِ ارادۀ انسان‌ها در مقابل ارادۀ الهی است که به حسب قاعدۀ اختیار از سوی خداوند برای انسان، تعریف شده است. انسان می‌تواند با بهره‌گیری از اختیار، در مسیر ارادۀ الهی گام بردارد و یا از آن اِعراض کند. اختیار قرار گرفتن در مسیر ارادۀ الهی توسط انسان برای سامان‌بخشی به امور، سیاست دینی و اختیار اعراض از آن، سیاست غیر دینی را رقم می‌زند. یکی از مصادیق تعیین ارادۀ سیاسی غیردینی، تعیین جانشین برای سیاستمدار به‌واسطۀ خواست درونیِ خودِ سیاستمدار است. همانطور که نشستن در منصب سیاست و قدرت، در سیاستِ غیر دینی به‌واسطۀ خواست شخصی و اعراض از خواست الهی ممکن می‌شود و بنابراین همواره با خواست معطوف به قدرت انسانی برای سلطه بر دیگر موجودات همراه است، بقاء و استمرار آن نیز تابع همین منطق است. استمرار این قدرت نیز به‌واسطۀ تعیین جانشین توسط خودِ سیاستمدار و صاحب قدرت است؛ در حالی‌که در سیاست دینی، جانشین توسط خداوند و یا بر اساس توانایی فرد در فهم و عمل به دستورات خداوند معلوم می‌شود. از این‌رو ایدۀ سلطنت، اساساً محصول اعراضِ انسان از اوامر الهی است و لذا مستعد استبداد است. ادامه دارد..👇
3. سلطنت در تقابل با امامت یکی از مسائلی که معمولاً در این طرح مسئله، مطرح می‌شود، شباهت ایدۀ سلطنت در تعیین فرزند به‌عنوان جانشین با ایدۀ امامت ائمۀ معصومین شیعی است. «اگر معاویه در تعیین یزید به‌عنوان فرزند و جانشینش، ایدۀ سلطنت را به‌جای خلافت قرار داد، آیا ایدۀ جانشینیِ فرزند هر معصوم به جای معصوم قبلی نیز مشابه ایدۀ سلطنت نیست؟» به‌نظر می‌رسد پاسخ این مسئله را صرفاً با طرح مسئلۀ مذکور در بند قبل بتوان داد؛ هرگونه پاسخی به این مسئله فارغ از وساطت امر الهی و آن‌دنیایی در سیاست، نمی‌تواند پاسخی قانع‌کننده به این مسئله باشد. اگر ارتباط امر الهی با معصومین (ع) و توضیح جایگاه آنها در این عالَم خاکی را بدون ارتباط با عوالَم غیر این‌دنیایی حذف کنیم و نادیده بگیریم، ایده سطنت از جهات متعددی شبیه ایدۀ جانشینیِ معصومین(ع) با یکدیگر است. از این جهت، در توضیح مسئلۀ عصمت معصومین و سیرۀ آنها ناگزیر از توضیح امر این‌دنیایی با امر آن‌دنیایی یا امر ناسوتی یا امر لاهوتی هستیم. هرگونه توضیح صرفاً این‌دنیایی یا حتی صرفاً آن‌دنیایی از مقام معصومین (ع) در تفکر شیعی، می‌تواند به طرح مسئلۀ فوق دامن بزند و پاسخ قانع‌کنندۀ آن‌را ناقص نماید. در تفکر شیعی، مقام معصوم بر اساس آموزۀ تجلی و ظهور بیان می‌شود که نیازمند توضیح توأمان امر این‌دنیایی و آن‌دنیایی با یکدیگر است. از این‌جهت، شاید این حدیث از امام حسن (ع) به‌خوبی بیانگر جایگاه ائمۀ معصومین (ع) باشد. «باهوش‌ترین و با فراست‌ترین مردمان، پرهیزکاران و نادان‌ترین و بی‌خردترین مردم، انسان‌های فاجرند و شما اگر در میان جابلقا و جابلسا در پی مردی بگردید که جدّش، رسول‌الله(ص) باشد، جز من و حسن، کسی را نمی‌یابید» و یا امیرالمومنین (ع)، در حدیثی دیگر می‌فرمایند: «من به جابلقا و جابلسا می‌آیم و آسیاب جنگ را مستقر می‌سازم و جهان را با آن، همچون دانه‌های گندم در آسیاب، آرد می‌کنم». این دست احادیث، دستمایۀ حکما برای توضیح چنین مقامی بوده‌اند. از این جهت، از حیث فلسفۀ سیاسی، توضیح مقام امامت و نحوۀ جایگزینیِ آنها با یکدیگر، بدون توضیح امر آن‌دنیایی و ملکوتی در ارتباط با امر این‌دنیایی و ناسوتی، منجر به برقراری شباهت بی‌وجه میان امامت و سلطنت می‌شود. در حالی‌که امر امامت و جانشینیِ آن، حقیقتاً در ارتباط عالم ملکوتی با عالم ناسوتی رقم خورده است، در ایدۀ سلطنت و جایگزینی آن، امر این‌دنیایی قدرت‌طلبیِ سلطان، حکمفرماست و حتی منجر به برساخت‌های معنوی کاذب پیرامون سلطان می‌شود. در ایدۀ امامت، حقیقت امور در عوالم ملکوتی رقم خورده و در این دنیا تجلی و ظهور دارد، اما در ایدۀ سلطنت، حقایق معنوی و روحانی، توسط دستگاه‌های تبلیغاتی، برساخته می‌شود تا قدرت‌طلبیِ سلطان را در پرتو مفاهیم جعلیِ مقدس‌ پنهان دارد. از این منظر شاید بتوان عبارت ابتدایی این متن در زیارت اربعین را ناظر به قیام سیدالشهدا (ع) به‌شکلی دیگر نگریست و قیام عاشورا را برای ممانعت از قلب حقیقت توحید به‌جای شرکِ سلطنت تعلقی نمود. دربارۀ نحوۀ تعامل علمای شیعی در عصر غیبت با سلطان جائر، در یادداشت دیگری به شرط توفیق، با تمرکز بر کتاب ارزشمند سیدمرتضی علم الهدی، رساله فی العمل مع السلطان نکاتی خواهم نوشت. @ahalieghalam
41.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فناوری اربعین، لذت برآیندی و ازدواج ✍️ حجت الاسلام چندسالی است که به خواست خدا، با عنایت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه و به برکت مجاهدت‌های خوبان در بستر انقلاب اسلامی، «آیین زیارت اربعین» رونق ویژه‌ای پیدا کرده و به یک کنگره بین‌المللی برای همه حقیقت‌جویان جهان تبدیل شده است. به همین مناسبت قصد دارم با شما کمی درباره پدیده اربعین و ارتباطش با زندگی صحبت کنم؛ البته با یک رویکرد جدید و از یک زاویه دید متفاوت. عناوین مطالب مطرح‌شده در این ویدیو از این قرارند: ▪️ تعریف فناوری ▪️ انواع فناوری ▪️ نقش فناوری در فرایند تمدن‌سازی ▪️ اهمیت فناوری‌های نرم در مسیر انسان‌سازی و جامعه‌پردازی ▪️ تحلیل فناورانه آیین پیاده‌روی اربعین ▪️ ضرورت ایجاد یک زیست‌بوم اختصاصی در فعالیت‌های فرهنگی ▪️ نقطه ضعف اصلی ما در عرصه تعلیم، تربیت و تبلیغ ▪️ رمز موفقیت و جذابیت فناوری اربعین ▪️ تعریف سبک زندگی ▪️ روش ترویج و توسعه سبک زندگی اربعینی ▪️ مهم‌ترین شاخصه‌ها و کارکردهای فناوری اربعین ▪️ پیاده‌روی اربعین؛ مصداق لذت برآیندی برتر ▪️ تبیین نظریه لذت‌گرایی در فلسفه اخلاق ▪️ مدل تصمیم‌گیری مبتنی بر نظریه لذت‌گرایی ▪️ ضرورت توجه به لذت برآیندی برتر در امر ازدواج ▪️ نتایج توجه به لذت برآیندی برتر در زندگی مشترک 🔸 پیوند ویدیو در پایگاه حامین‌یار: https://haminyar.ir/syed-mohammed-hussein-daai-marriage-is-a-future-pleasure 🔸 پیوند ویدیو در آپارات: https://www.aparat.com/v/yya19f9 @ahalieghalam
اهل قلم
داستانی واقعی از جدال مرگ و زندگی؛ وساطت شهید و رضایت رضوی! ✍ #جوادرستمی اردوی دانشجویی بود اتوب
شب رضاست که راضی به‌ رضای خدا بوده اما واسطه فیض زائران درمانده می شود. ضامن هشتم ضمانتش نزد خدا یعنی، رضایت خدا به اجابت حاجت بنده ی بی نوا..! عادتشان احسان و سجیتشان کرم است، مرده زنده می شود! به رضایش چرا که خدا راضی شود به خواست او که برترین خلق نزد خداستُ واسطه لطف و رحمتش..! نمونه اش این داستان واقعی که آقاجان دستگیر زائر دلشکسته می شود..!
پشت‌صحنۀ طرح وفاق ملّی ✍️مهدی جمشیدی ۱. روشن است که آقای پزشکیان با ذهنیّتِ تهی از خلاقیّت و طرح و تدبیر به میدان انتخابات وارد شد و گفتارهای انتخاباتی‌اش، عامه‌پسند و غیرعالمانه بودند؛ همچنان‌که اکنون نیز ایشان داشتۀ نظری و مفهومی ندارد و سخن نو و مبدعانه برای ایشان، در حد امر ممتنع است. چندی که گذشت، اصحاب اصلاحات به صحنه آمدند و کوشیدند از گوشه‌‌وکنار سخنان ایشان، یک معنا را برجسته سازند و متناسب با آن، مفهوم و اصطلاحی را از علوم انسانی برگیرند و آن را بر جایگاه نظریۀ دولت او بنشانند تا قدری از ابهام و خلاء و سرگردانی بکاهند. این اصطلاح، دولت وفاق ملّی بود. در واقع، این اصطلاح در متن مواجهات و کنشگری‌ها متوّلد شد و پیشینی و طراحی‌شده نبود و این خود نشان می‌دهد که تدبیر و تقدیر، به تصادف و اتّفاق وانهاده شده است. ۲. این نظر در نسبت با مفهومی شکل گرفته که پیش از این صورت‌بندی شده بود: یکسان‌سازی و خالص‌سازی و حاکمیّت یکدست. ادعای نیروهای سکولار این بود که نظام به سوی حذف و طرد و انکار رفته و دیگری‌های را از صحنۀ بازیِ سیاسی رانده و روند انتخابات نیز از رقابت، فاصله گرفته است. آنها با تکرار پُربسامد این تفسیر، توانستند ذهنیّت‌ها را وادار به تسلیم در برابر خویش کنند و حس انفعال به وجود بیاورند. واقعیّت سیاسی، این بود که نیروهای اعتدال و اصلاحات در متن بازیِ سیاسیِ مبتنی بر رقابت جدّی و انتخاب مردم، از قدرت سیاسی دور افتادند و نظر مردم به سوی جریان مقابل آنها معطوف شد، اما این تغییر وزن اجتماعی و چرخش مردم، به پای حاکمیّت نوشته شد و از آن به عنوان خالص‌سازی یاد شد. این یعنی شکست اجتماعی‌شان را به صورتی معنا کردند که در این میان، حاکمیّت دچار شرمندگی و انفعال شود؛ چنان‌که گویا حقی از آنها تضییع شده است. ۳. پشت مفهوم وفاق ملّی، این پیش‌فرض نهفته است که جامعۀ ایران، گرفتار پراکندگی و تضاد درونی شده و میان حاکمیّت و مردم نیز، فاصله و گسست رخ داده و این وضع به بحران رسیده و اینک باید برای علاج آن، دولت وفاق ملّی بنا کرد؛ به این معنی که باید همه را وارد بازی کرد و مطرودان و محذوفان را صاحب نقش نمود. براین‌اساس، چند شکاف اجتماعی در نظر گرفته شد: شکاف قومیّتی، شکاف سیاسی، شکاف مذهبی و شکاف جنسیّتی. در این طرح، این‌گونه تصویرسازی شد که این شکاف‌ها در جامعۀ ایران، بسیار فعّال و خطرناک شده‌اند و نظام در حال سقوط اجتماعی است و اگر زودتر دستی نجنباند، آشوب و عصیان دیگری از راه خواهد رسید. این در حالی بود که شکاف‌های یادشده، غیرفعّال بودند و جامعه، چنین حسی نداشت که این شکاف‌ها، آزاردهنده هستند، اما بازی روایت‌پردازیِ وارونه، کار خویش را کرد و ذهنیّت جامعه، دستخوش تغییر شد. به بیان دیگر، روایت توانست حس محرومیّت را در جامعه ایجاد کند و جامعه، حس واقعی و روزمرّۀ خویش را کنار بگذارد و تسلیم روایت‌های روشنفکرمآبانه و سکولار شود. نیروهای پیشرانِ داستانِ روایت، قادرند چنین تأثیری بر جامعه بگذارند و به این واسطه، بسیج اجتماعی ایجاد کنند. جامعه نیز طوطی‌وار و رعیّت‌مآب، تمکین می‌کند و تفکّر مستقل را به کناری می‌اندازد. سیاست، این‌چنین برده و بندۀ روایت شده و جامعه نیز در این حد، مغلوب و مسحور خواصی شده است که فن روایت را می‌دانند و دست تصرّف به سوی واقعیّت دراز می‌کنند. ۴. اتّفاقی که اکنون در عمل رخ داده است، به‌صحنه‌آوردن نیروهایی است که منتقد حاکمیّت بوده‌اند و مخالفت خویش را نیز از جمله در ماجرای اغتشاشات اخیر، نشان داده‌اند. وفاق ملّی، این‌گونه ترجمه شده است که باید دیگریِ حاکمیّت، میدان‌دار و مدّعی شود و به عرصۀ سیاستِ رسمی، پا بگذارد. در واقع، آنچه که رخ داده است، نه وفاق است و نه ملّی. وفاق نیست، چون نیروهای سیاسیِ زاویه‌دار، از جنس گفتمان انقلاب نیستند که وفاق با آنها معنا داشته باشد، بلکه اینان نیروهایی هستند متمایل به لیبرالیسمِ مذهبی که می‌خواهند در برابر نظریۀ نظام انقلابی بایستند و نظام را از انقلاب، تهی سازند. وفاق با اینان، به‌حتم عمل‌گرایانه و بی‌سرانجام است و نه فکری و هویّتی. مسأله، سفرۀ قدرت سیاسی است که باید اینان نیز بر سر آن بنشینند و از آن لقمه‌های چرب‌وشیرین برگیرند. همچنین این وفاق، ملّی نیز نیست؛ چون از واقعیّت‌های جامعه حکایت نمی‌کند و فقط منافع پاره‌ای از نیروهای سیاسیِ دگراندیش و مسأله‌دار را دربرمی‌گیرد. پس غرض، بازیابی یک لایۀ سیاسی در قدرت رسمی است؛ لایه‌ای که دیروز برای تحریک جامعه در برابر نظام، فتنه‌انگیزی کرد و امروز که طمع مقام و منزلت دارد، از وفاق سخن می‌گوید. @ahalieghalam
وفاق ملی فتنه! برخی وزرای دولت طبق دستورالعمل ابلاغی ظریف، در حال انتصاب افراد فتنه‌ساز سطح دوم، مطابق لیست شورای راهبری هستند. همزمان البته پزشکیان در حال تکرار نطق انتخاباتی و دستور بر ترک هرگونه انتصاب جناحی و حزبی است!! خیلی دوست داریم بدانیم امثال ذوالنوری که به اسم کاندیدای انقلابی از قم به مجلس رفتند، وقتی صبح‌ها خودشان را در آینه می‌بینند به حال کلاه گشادی که پزشکیان سرشان گذاشته، بیشتر می‌گریند یا به عمق ساده‌دلی‌ و بی سوادی سیاسی‌شان؟ شاید هم به احوال جبهه انقلاب و از صندوق درآمدن‌شان، زیرکانه می‌خندند! @ahalieghalam
وحدت در قرآن ✍️ آیه ۱۰۳ عمران به آیه اعتصام یا وحدت مشهور است که با واژه«اعتصموا» به چنگ زدن به ریسمان محکم الهی و وحدت توصیه کرده است. آما آیه وحدت که شان نزول آن بر اختلاف قبیله اوس و خزرج در مدینه پس از کینه و جنگ و خون ریزی صد ساله و اسلام آوردن و اتحادشان اشاره دارد و دوباره درپی مشاجره و اختلاف بودند، افزون بر دستور عدم تفرقه به وحدت حول یک محور قوی به نام《حبل الله》برای استحکام وحدتشان توصیه می کند. خداوند در این آیه وحدت را نعمتی معرفی می کند که آنها از یاد برده اند و غافل از آن دشمنی هایی شدند که بر اثر اسلام از بین رفته و اکنون همچون برادر شده اند. می فرماید با مهرو محبتی که خداوند در قلوب شما ایجاد کرد و همچون برادر هستید از پرتگاه آتش دور شدید. از این بیان چنین فهم می شود نقطه مقابل وحدت، آتش و پرتگاهی است که در صورت عدم قدردانی از این نعمت نصیب مسلمانان می شود. حبل الله در احادیث به معانی مختلف نقل شده اما معنای وسیع همه به عنوان وسیله ارتباط با خدا یکسان است قرآن باشد یا اسلام، پیامبر(ص) باشد یا اهل بیت(ع) همه زمینهِ ایجاد وحدت و ارتباط با خدا را دارند که مسلمانان بدان چنگ زده و در مقابل دشمنان با قدرت و قوت منسجم به فتح و پیروزی دست یابند. وحدت رحمت و برکت الهی در پی دارد و سبب همبستگی مسلمانان و افزایش نقاط قوت و پوشش ضعف و کاستی ها می شود همگرایی و هم دردی محبت و انس بین آنان را فزون کرده و از تفرقه و دوری که ابزار شیطان و مورد نفرت خدا و رسولش بوده حفظ می کند. @ahalieghalam
عاقبت ترحم بر سگ گرسنه یکی از علمای ربانی قرن دوازدهم مرحوم سید محمدباقر شفتی رشتی معروف به حجةالاسلام شفتی است که از مجتهدین برازنده و پرهیزکار بود. حجةالسلام شفتی در ایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری فقیر بود که غالبا لباس او از زیادی وصله به رنگهای مختلف جلوه می‌کرد. گاهی از شدت گرسنگی و ضعف غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان می‌نمود و به کسی نمی‌گفت. روزی در مدرسه علمیه اصفهان، پول نماز وحشتی بین طلاب تقسیم می‌کردند، وجه مختصری از این ناحیه به او رسید، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید و به مدرسه بازگشت. در مسیر راه ناگاه در کنار کوچه ای چشمش به سگی افتاد که بچه های او به روی سینه او افتاده و شیر می‌خوردند، ولی از سگ بیش از مشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حرکت نداشت. حجةالاسلام به خود خطاب کرده و گفت: اگر از روی انصاف داوری کنی، این سگ برای خوردن جگر از تو سزاوارتر است، زیرا هم خودش و هم بچه هایش گرسنه اند، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلو آن سگ انداخت. خود حجةالسلام شفتی نقل می کند: وقتی که پاره های جگر را نزد سگ انداختم گویی او را طوری یافتم که سر به آسمان بلند کرد و صدائی نمود، من دریافتم که او درحق من دعا می کند. از این جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان، از زادگاه خودم شفت مبلغ ۲۰۰ تومان برای من فرستاد و پیام داد که من راضی نیستم از عین این پول مصرف کنی، بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و از سود تجارت، از او بگیر و مصرف کن. من به همین سفارش عمل کردم، به قدری وضع مالی من خوب شد که از سود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی بدستم آمد. و با آن حدود ۱۰۰۰ دکان و کاروانسرا خریدم و یک روستا را در اطراف محلمان بنام گروند به طور دربست خریداری نمودم، که اجاره کشاورزی آن هرسال ۹۰۰ خروار برنج می شد، دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صدنفر از در خانه من نان می‌خوردند. تمام این ثروت و مکنت بر اثر ترحمی بود که من به آن سگ گرسنه نمودم، و او را برخودم ترجیح دادم. منبع: اقتباس از کتاب ۱۰۱ حکایت عباسعلی کامرانیان @ahalieghalam
❤️"دیدار حبیب"❤️ ✍ خسته‌ام؛ اما مشتاق و بیقرار. به حاشیه غربی مسجدالنبی رسیده‌ام، مسجد غُمامه، می‌گویند رسول خدا(صلی‌الله‌وعلیه‌واله‌وسلم) در این مسجد نماز عید می‌خوانده است. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 وهابی دشداشه‌پوش با شالی قرمز بر سر، مقابلم ظاهر می‌شود و از آمدنم می‌پرسد. می‌گویم: _ مسافر زمانم، از کوی امام مهربانی؛ مشهدالرضا و مشتاقم برای زیارت حبیب خدا. نقاب تعصب برچهره می‌کشد و با تندی می‌گوید: _ زیارت شرک است! می گویم: _ مگر اویس از یمن به زیارت نیامد؟ منم اویسم؛ اویس خراسان. غضبناک نگاهم می‌کند. بی‌اعتنا به راهم ادامه می‌دهم. رو به قبرستان بقیع می‌ایستم. سلامی می‌دهم و به طرف باب‌النساء گام برمی‌دارم. وجودم لبریز است از شوق دیدار... ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘ روضه‌ی منوره را می‌جویم. ناگه خود را مقابل حبیب خدا می‌بینم. پر می‌شوم از مهربانی، از نور. رحمت دو عالم از نگرانی‌اش می‌گوید. هنوز هم دل‌نگران است و در هدایتم حریص. صدای دلنشینش در گوشم طنین‌انداز می‌شود: « سه چیز است که از آن‌ها بر امتم نگرانم: گمراهی بعد از شناخت، فتنه‌های گمراه‌کننده و شکم‌بارگی و شهوت‌رانی» ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘ به یک‌باره همه چیز محو می‌شود. خود را سرگردان در میان ستونهای مجلل مسجدالنبی میابم. اشک می‌ریزم و سر به ستونی می‌گذارم . مرد وهابی باز پیدایش می‌شود. غضبناک مرا از ستون جدا می‌کند. حس می‌کنم حبیب خدا در میان شکوه این ستونها از ائمه‌ی بقیع هم غریب‌تر است. زیر لب زمزمه می‌کنم: « أین هادم ابنیه الشرک و النفاق... أین قاصم شوکة المعتدین...» اشک می‌ریزم و ناله می‌کنم: _ یابن الزهراء! پایان دلتنگیها! کجایی؟؟؟... 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 @ahalieghalam