❤آهنگ مازنی❤
انیمیشن زیبای کتاب جنگل (2) قسمت سوم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهن
37.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن زیبای کتاب جنگل (2)
قسمت چهارم
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5766977911189934115.mp3
10.83M
سنتی عصرگاهی
محسن شربتی 🎤
اتّا خبر نئیرنی
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
22.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره ی زیبایی از توجه امام هشتم به همه ی کسانی که به آن امام همام پناه می برند
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🖤کانال آهنگ مازنی🖤
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5767098767274676157.mp3
4.29M
دست من و دامان تو
درد من و درمان تو
یا رسول الله(ص)
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🖤کانال آهنگ مازنی🖤
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸پسر ماشینی🌸 قسمت هجدهم چند روزی از بستری شدن نازنین در بیمارستان میگذشت و نازنین هم کم کم
داستان 🌸پسر ماشینی🌸
قسمت نوزدهم
نازنین حال چندان مناسبی نداشت و وقتی مادرش و خانم دکتر با یک بغل کتاب و چند شاخه گل به ملاقاتش اومدند متوجه شدند که نازنین مثل روزهای قبل سرحال نیست و هرچه پرسیدند به جواب قانع کننده ای نرسیدند و نازنین درد پا و خستگی را بهانه کرد اما مدام صدای پرستار را می شنید که با خنده های آزار دهنده ش تکرار میکرد حتما امر خیره بالاخره مرخص نشدی و یک عروسی افتادی عروسی دکترها خیلی خوش میگذره
نازنین با دیدن کتابهایی که خانم دکتر برایش آورد کمی آرام تر شد و از بین کتابها یک رمان کوتاه را انتخاب کرد و مشغول خواندن شد
خانم دکتر کتاب را از دستش گرفت و گفت مادرت و من ۲۳ ساعت لحظه شماری کردیم برای همین یکساعت ملاقات با تو اونوقت نشستی برای ما کتاب می خونی بعدش با لبخندی گفت بگم دکتر حامد بیاد پاتو بشکنه و مثل قبل عمل بشه
نازنین بدون اینکه خودش بخواهد سریع گفت دکتر حامد نیستند
خانم دکتر گفت پس بگو چرا حالت خوب نیست
نازنین چندان ازین شوخی بدش نیومد و خودش هم میدانست دلیل بی قراری اش همین نبودن دکتر حامد هست
وقتی خانم دکتر و سکینه خانم رفتند نازنین تختش را کاملا خوابوند و پتو رو کشید روش و آهسته و بیصدا گریه میکرد
هنوز چند دقیقه نگذشته بود که نازنین حضور کسی را در کنار تختش حس کرد اول میخواست خودشو به خواب بزنه اما یادش اومد که گفتن معلوم نیست دکتر حامد مسافرت رفته باشه به امید اینکه شاید دکتر حامد باشه سریع چشماشو با ملحفه ی سفید روی تختش پاک کرد و سرش را از زیر پتو بیرون آورد همون خانم دیروزی یعنی الهام خانم بود با یک سبد گل زیبا که بالای سر نازنین منتظر بیدار شدنش بود
سلام کرد و نازنین هم سریع دستی به صورتش کشید و روسری اش را مرتب کرد و سلام کرد
الهام گفت دیدی گفتم دوباره میام
نازنین گفت خوش اومدین ولی من شناخت کاملی از دکتر حامد ندارم چرا از همکاراش تحقیق نمیکنید
الهام خندید و گفت با اینکه دختر زرنگی هستی و من از دخترهای زرنگ خوشم میاد ولی از دختران عجول خوشم نمیاد
فرض کن من یک رهگذرم و دوست دارم با بیمار صحبت کنم اگه اجازه میدی که مزاحم بشم اگر هم اجازه ندی دعوا که نداریم میرم سراغ یکی دیگه ولی خودت ببین تنها بیمار جوان این بخش تویی و با حوصله تربنش هم خودتی چرا تو رو ول کنم برم با پیرزنهایی که صدای ناله هاشون تا اینجا به وضوح میاد همصحبت بشم
نازنین زورکی لبخندی زد و گفت باشه در خدمتم
الهام گفت اصلا بیا فرض کنیم من دانشجوی پزشکی ام و برای نوشتن پایان نامه اومدم پیش شما
تو که دانشگاه رفتی لابد و میدونی نوشتن پایان نامه سخته
نازنین گفت نه من اصلا درس.....
اما یادش اومد همین چند وقت پیش دیپلم گرفته است سریع گفت من تا دیپلم بیشتر نخوندم
الهام گفت ولی از حرفاتون بیشتر بهتون میاد ارشد خونده باشبن
نازنین گفت ارشد چیه؟
الهام گفت سه پله بالاتر از دیپلم
که میشه فوق لیسانس یعنی پله های آخر تحصیل
نازنین خندید و گفت از پله خاطره ی خوشی ندارم منم پله های آخر نردبان بودم که افتادم و اینجور شدم
از پله های آخر تحصیل بیافتم که لابد چیزی از من نمی مونه
الهام خندید و گفت تو هم شوخ طبعی پس
با دستمالی صندلی کنار تخت را پاک کرد و صندلی رو درست روبروی نازنین گذاشت و نشست در حالی که دست نازنین را در دستش گرفته بود گفت میشه از وضعیت بیمارستان و دوران بستری برام حرف بزنی
نازنین منّ و منّی کرد اما شروع به تعریف از لحظه ای که به هوش اومد کرد
الهام اما زیاد به حرفهایش دل نمیداد و نازنین متوجه شد برای همین خیلی خلاصه تعریف کرد
الهام ازش تشکر کرد و گفت نمیخوام خسته ات کنم برای همین تا همینجا کافیه ولی میشه فردا با دوستم بیام پیشتون
نازنین گفت بیمارستان میگن غیر ساعت ملاقات کسی رو راه نمیدن شما چجوری میاین؟
الهام گفت فرض کن از بند "پ " استفاده میکنم
نازنین گفت بند "پ" دیگه چیه؟
الهام گفت یعنی پارتی
ولی فوری گفت شوخی کردم از طرف دانشکده معرفی نامه دارم
نازنین دست الهام را گرفت و گفت از اومدن شما و دوستتون بدم نمیاد ولی توروخدا واسه تحقیق از دکتر حامد اگه هست پیشم نیاین
الهام گفت برفرض اگه برای تحقیق باشه چه فرقی به حالت داره
بعد با چشمکی ریز گفت چش نداری یه خانم رو خوشبخت ببینی
نازنین گفت منظورم این نبود میگم اگه فکر میکنید من دکتر حامد رو می شناسم اشتباه میکنید دکتر حامد فقط دکتر معالج منه
الهام گفت همینم خوبه منم میخوام از کارش تحقیق کنم ببینم میشه روش حساب کرد که ببرمش تو اروپا یه بیمارستانو بدم دستش
نازنین یکهو خواست از جاش بلند بشه که پاش بشدت درد گرفت و الهام گفت مراقب خودت باش دختررررر
نازنین حدس زد الهام دخترخاله ی دکتر حامد هست و لابد اومد منت کشی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
👇👇
ادامه ی قسمت نوزدهم
داستان 🌸پسر ماشینی🌸
نازنین با این حدس خودش را باخت چون الهام نه مغرور بود و نه بد دهن خیلی متین حرف میزد خیلی آرام اعتراض میکرد و خیلی با دقت به حرف دیگران گوش میداد
پس لابد دکتر حامد الکی گفته که دخترخاله ش مغرور و بی تفاوته و همه ش در حال خوشگذرانیه
الهام حتی از لیوانی که نازنین چایی میخورد چایی خورد و خیلی هم نزدیک به نازنین می نشست اثری از افاده در الهام ندید دختر لوس و ننری هم نبود
پس بیخود نیست که دکتر حامد غیبش زده
نازنین خواست از خود الهام بپرسه تا مطمئن بشه اما الهام رفته بود
نازنین با خودش گفت فردا که اومد الی صداش میزنم اگه دخترخاله ی دکتر حامد باشه حتما از من میپرسه که از کجا میدونم الی صداش میکنن
نازنین امید خود را از دست داد رقابت با کسی مثل الهام آب در هاون کوبیدن است همانقدر بی فایده و بدون نتیجه!
نازنین تا صبح با خودش حرف زد حتی تو خواب هم حرف میزد
صبح زود همون پرستاری که دوستش شده بود صداش زد و گفت نازنین دایی جلال کیه اینهمه باهاش دعوا داشتی
اینقدر حرف زدی و گریه کردی که اگه دستم به دایی جلالت می رسید خودم خفه ش میکردم
چرا بهت دروغ گفت نکنه رلت پسرداییته و نگفتی ناقلا
رفته زن گرفته دایی جلال این وسط چه گناهی داره لابد پسرش به حرفش گوش نکرده
نازنین خندید و گفت دایی جلالم خیلی وقته فوت کرده پسر هم نداشته
پرستار گفت پس چرا باهاش دعوا داشتی
نازنین گفت هیچی ولش کن
راستی نمیدونی من تا کی باید بستری باشم
پرستار گفت من هنوز مدرک دکترامو نگرفتم و رفت
نازنین هم منتظر ملاقات بود هم منتظر الهام از یکطرف هم دوست نداشت الهام رو ببینه
ولی حس کنجکاویش بر خواست دلش غلبه کرد و منتظر موند
بعد از اینکه مادرش و خانم دکتر با نازنین گفتند و خندیدند و رفتند نازنین چشم به در منتظر الهام بود
حدود یکساعت بعد الهام به همراه یک خانم مسن و بسیار زیبا و شیک پوش وارد بخش شد و بعد از احوالپرسی با پرستارها و بیمارها مستقیما به طرف نازنین اومد و با نازنین خوش و بش کرد
و خانم همراهشو مریم معرفی کرد
ادامه دارد ..
نویسنده: سید ذکریا ساداتی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
پنجشنبه🌞 🖼
۲۳ کرچ ماه ۱۵۳۵ تبری
۲۳ شهریور ۱۴۰۲ شمسی
۱۴ سپتامبر ۲۰۲۳میلادی
۲۸ صفر ۱۴۴۵قمری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🍀کانال آهنگ مازنی🍀
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_6003488630465630097.mp3
1.57M
امید غریبان تنها
#امام_زمان
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🖤کانال آهنگ مازنی🖤
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5879778243602555797.mp3
2.57M
حاج محمدرضا بذری🎤
آقا ته نوم قربون
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🖤کانال آهنگ مازنی🖤
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا