4_5888770328867376226.mp3
7.6M
لیلا خانم
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
AHANGMAZANI (16).mp3
5.41M
مجیدحسینی🎤
آی گل دسته دسته دارمه
آی گلی گم کرده دارمه
قلبی آشفته دارمه
آی چش پر برمه دارمه
آی جوون گم کرده دارمه
آی هرشو ره برمه دارمه
پنجشنبه است به یادرفتگان آسمانی...
به یاد جواد ولی پور (شیرگاهی )😔
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
46.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن سینمایی عصر یخبندان ۶
قسمت ششم
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁🌸
https://eitaa.com/ahangmazani/12645
قسمت چهارم👆
https://eitaa.com/ahangmazani/12713
پرش به قسمت پنجم👆
4_5904671139610760661.mp3
5.78M
محمد کریمی و حسن آشوری🎤
شه دلبرسّه بمیرم
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مه. دل. هوایِ لارِ وسّه تنگه
جانِ قدیمی یارِ وسه تنگه
هلا هلا مه یاد نشونه دوننّی؟
اون زاغ چش خمارِ وسّه تنگه
✍شمس حسینی
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5855061711836418179.mp3
42.35M
سنتی عصرگاهی
استاد اسحاقی🎤
پادکست آهنگها
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
36.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از سریال پایتخت ۶ قسمت ۴
مرده ی فوت شده 😂
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5931424220314607671.mp3
2.18M
گیلکی
ناصر مسعودی🎤
بنفشه گل
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت بیست و یکم مهرداد دیگه صدایی نمی شنید و دنیا دور سرش می چرخید آخه همین
داستان 🌸 بازی روزگار🌸
قسمت بیست و دوم
مهرداد اصلا باور نکرد اما خانواده اش همه شاد بودند خاله مریم هم رفت بالای ایوون یه شیشه مربای به را برداشت و رو به ملیحه گفت من برای مژدگانی این مربارو میبرم چون هر کاری میکنم مرباهام مثل مرباهای مادرتون نمیشه
مهرداد خندید و گفت اگه قبول نشده باشم باید برگردونی خاله مریم گفت یچیزی میگم ناراحت نشو تو کل کشور کسی نیست که موهاش اینقدر خوشگل باشه که به صورتش نیاد شک ندارم عکس خودت بود
مهرداد گفت نمیدونم الان منو کوبیدی یا از من تعریف کردی ولی نوش جانتون
مهرداد چون فکرشو نمیکرد جزو رتبه های برتر باشه چندان خوشحال نبود و به طبع اون خانواده ش هم خندهاشون رو لبشون خشکید مادر زد زیر گریه و گفت کاش باباتون بود الان چه ذوقی میکرد
دخترا هم به گریه افتادند مهرداد در حالی که صداش غمگین بود گفت مادرجان اگه قبول بشم برای بابا یه سنگ قبری سفارش میدم که تو محل تک باشه
من دارم میرم سر مزار
مادر گفت بیا اینجا اینوقت شب شگون نداره بری مزار بیا مادر جان صبح همگی با هم می ریم مهرداد مردد تو حیاط ایستاده بود که صدای موتور و ماشین و سروصدای بچه ها تو کوچه پیچید و لحظاتی بعد دروازه شون از ضربه های پشت سرهم دست چنان تکانی میخورد که نزدیک بود بیفته مهرداد گفت چتونه درو از جاش کندین
صدای آشنایی گفت شده سقف خونه تونو هم خراب کنیم امشب باید ببینیمت
مهرداد گفت بفرمایید آقای حیدری عزیز
به مادر و خواهرش اشاره کرد که حجابشونو درست کنن و رفت درو باز کرد آقای حیدری با خانواده و جاوید و دو سه تا از همکلاسی های مهرداد با گل و شیرینی منتظر بفرما بودن
مهرداد هول شد و نمیدونست چی بگه دم در ایستاد و گفت بفرمایید
آقای حیدری گفت اگه هیکل دوزاریتو از جلوی دروازه ببری کنار ما شاید بیایم تو
خانمم پاهاش درد میکنه زودتر بزن کنار بچه چرا خشکت زده
مهرداد گفت ببخشید واقعا خوشحال شدم
بفرمایید
آقای حیدری و خانمش با دوتا پسر بزرگش وارد شدن جاوید گفت داش مهرداد اگه رامون میدی تو خونه که هیچی اگه رام نمیدی این گل و شیرینی از طرف من تقدیم به بهترین دوست دوران تحصیلم که من نفهمی کردمو قدرشو ندونستم
مهرداد گفت اختیار داری بفرما
علی همکلاسی مهرداد گفت داداش من که قد قد میکنم برات پیش ملکی شیر شدم و ترک تحصیل کردم برات من بیام
مهرداد گفت شما کی و کجا خبردار شدین
گفت اگه اجازه بدی بیایم تو حتما توضیح میدیم مهرداد با ذوق گفت بفرما و به بچه ها گفت شرمنده من جلوتر میرم الان صدای آقای حیدری در میاد سریع رفت طرف خونه و دوستاش پشت سرش
خونه شون پرشده بود از مهمون و همه با لب خندان
اولین بار بود از تو خونه ی مهرداد صدای خنده های واقعی شنیده میشد مادر مهرداد از ذوق شوک شده بود و حرفی نمیزد
ملیحه دستپاچه شده بود و دوسه تا از استکانا رو فقط تا نصفه چای ریخت و یادش رفت آبجوش بریزه روش
زهرا هم یکی از پیشدستی های شیرینی رو ریخت رو جاوید و همه خندیدن جز جاوید
جاوید از اول تا آخر وقت حتی سرشو هم بالا نیاورده بود حتی با مهرداد هم چشم تو چشم نشده بود
آقای حیدری مجلسو دست گرفته بود و چنان با اشتیاق حرف میزد که انگار پسرخودش قبول شده خانم حیدری هم تو کار پذیرایی خیلی کمک کرده بود
و اون شب شب خاطره انگیزی شده بود
موقع رفتن مهمونا مهرداد به جاوید گفت امیدوارم تو هم یه رشته ی خوب قبول بشی جاوید گفت ولی من قبولی تورو که شنیدم دیگه هیچی اینقدر خوشحالم نمیکنه
وقتی رفتن مهرداد فقط به یک چیز فکر میکرد دوست داشت حورا خبر دار بشه اما نمیدونست چجوری و حالا که آقای ملکی تقریبا شک کرده بود رفتن به خونه ی حورا به صلاح نبود مهرداد از آقای ملکی نمی ترسید ولی آقای ملکی نادانسته نقطه ی ضعف مهرداد را پیدا کرده بود
کتک خوردن حورا از پدرش قلب مهرداد را به درد می آورد
تو همبن افکار بود که زهرا گفت من می تونم ولی شرط داره
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
👇👇🏾