eitaa logo
تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
5.2هزار دنبال‌کننده
622 عکس
229 ویدیو
266 فایل
📌 کانالی برای آشنایی و شناخت: #تاریخ اسلام، تاریخ و #سیره اهل بیت(ع)، تاریخ #تشیع و تاریخ اجتماعی شیعه. حجت الاسلام دکتر محمد جواد یاوری سرتختی آدرس ارتباطی: @javadyavari
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 به امام (ع) نقل شده است که عدّه‌اى از اهل به امام صادق(ع) نامه نوشتند که مفضّل بن‌ عمر با یک عدّه کبوتر باز، انسان‌های نا اهل و کسانی که می‌نوشند، نشست و برخاست می‌کند. سزاوار است شما به وی تذکر بدهید. امام صادق(ع) پس از خواندنِ آن نامه، نامه‌اى براى مفضّل نوشت و به کسانی که اعتراض می کردند، داد و فرمود این نامه را به مفضل بدهید. آن افراد، نامه را به مفضل دادند. مفضل نامه را دید و خندید و برای آنان نامه را خواند. امام صادق(ع) نوشته بود: "بسم الله الرحمن الرحیم برای من فلان چیز و فلان چیز را بخر." و هیچ اشاره ای در نامه به درخواست آنها از امام برای توصیه به مفضل نشده بود. نامه را به معترضین داد و همین طور همه با تعجب نامه را خواندند. مفضل گفت نظرتان چیست؟ آنان گفتند: این اشیاء است و زیادی لازم دارد. باید پیرامون آن ‌فکر کنیم و در صورت امکان فراهم و جمع‌آورى نموده به تو دهیم. آنان قصد بازگشت داشتند که مفضل بن عمر ایشان را به غذا دعوت کرد و اجازه نداد آنان بروند. تا مشغول خوردن غذا بودند، مفضل نامه امام (ع) را برای همان کبوتر بازان خواند و آنان نیز هر کدام به اندازه توانایی‌شان پولی دادند که در نهایت قبل از تمام شدن غذای آنها، دو هزار دینار و ده هزار درهم جمع شد. مفضل به آنان گفت: از من می‌خواهید اینها را طرد کنم و با آنان نباشم؟ فکر می‌کنید خدا به و شما محتاج است؟ 📚کشی، رجال، ص۳۲۷. 👇👇 🌻 @ahlebait110
📌مردانگی ..... محمدبن أبى عمير مردى بزّاز(پارچه فروش) بود، ثروتش به دلایلی از دست رفت و نيازمند گرديد. وی از ذَريح مُحاربى ده هزار طلب داشت. مرد (ذریح) كه از وضع محمد اطّلاع يافت، خانه مسكونى خود را به ده هزار درهم فروخت و مال را به محمد داد. محمد، مال را ديد و پرسيد: اين چيست؟ او گفت: اين مالى است كه از من مي خواستى. محمد گفت: اين را از كجا آورده‏اى؟ آيا ارثی به تو رسيده است؟ او گفت: نه؛ پرسيد: كسى به تو بخشيده است؟ او پاسخ داد: نه؛ محمد پرسيد: مزرعه‏ اى داشتى و فروختى؟ او گفت: نه؛ محمد پرسيد: پس از كجا است؟ او گفت: خانه‏ اى داشتم كه در آن زندگى می كردم، آن را فروختم كه بدهی خود را پرداخت كنم، محمد گفت: ای ذَريح از امام (ع) شنیدم که فرمود: كسى را براى بدهی، از محلّى كه به دنيا آمده بيرون نمی كنند. اين را بردار. من به آن نياز ندارم. به خدا سوگند كه اكنون در اين حال من نياز به يك درهم دارم، ولى از اين پول يك درهم هم وارد منزلم نخواهد شد. 📚شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج3، ص190. 👇👇 🌻 @ahlebait110
📌مردانگی یعنی این ....... محمدبن أبى عمير مردى بزّاز(پارچه فروش) بود، ثروتش به دلایلی از دست رفت و نيازمند گرديد. وی از ذَريح مُحاربى ده هزار طلب داشت. مرد (ذریح) كه از وضع محمد اطّلاع يافت، خانه مسكونى خود را به ده هزار فروخت و مال را به محمد داد. محمد، مال را ديد و پرسيد: اين چيست؟ او گفت: اين مالى است كه از من مي خواستى. محمد گفت: اين را از كجا آورده‏اى؟ آيا ارثی به تو رسيده است؟ او گفت: نه؛ پرسيد: كسى به تو بخشيده است؟ او پاسخ داد: نه؛ محمد پرسيد: مزرعه‏ اى داشتى و فروختى؟ او گفت: نه؛ محمد پرسيد: پس از كجا است؟ او گفت: خانه‏ اى داشتم كه در آن زندگى می كردم، آن را فروختم كه بدهی خود را پرداخت كنم، محمد گفت: ای ذَريح از امام (ع) شنیدم که فرمود: كسى را براى ، از محلّى كه به دنيا آمده بيرون نمی كنند. اين را بردار. من به آن نياز ندارم. به خدا سوگند كه اكنون در اين حال من نياز به يك درهم دارم، ولى از اين پول يك درهم هم وارد منزلم نخواهد شد. 📚شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج3، ص190. 👇👇 🌻 @ahlebait110
📌جاهلیت در دوران مدرنیته در خبرها آمده بود: رسوایی وزیر دادگستری ! وزیر دادگستری فرانسه از میان ۸ مردی که باهاشون رابطه داشته، از یکی حامله‌ شده، حالا همشون رو به دادگاه کشونده تا با حکم دادگاه و آزمایش ژنتیک بابای بچه رو پیدا کنه! به تعبیر یکی از اساتید رشته تاریخ: این همان نکاح در عصر جاهلی است. با این تفاوت که آن زمان و این بساط در کار نبود و زن، مردان را جمع کرده و به انتخاب خود(بسته به پولی که از مردان می گرفت) یکی را تعیین می کرد. (مادر عمرو عاص) پس از چنین نکاحی، فرزندش را به بن وائل ملحق کرد زیرا او پول بده خوبی بود؛ لذا ابوسفیان معترض بود و می گفت عمرو فرزند من است و نابغه به خاطر ، عاص را تعیین کرد.🙄🙄🙄 👇👇 🌻 @ahlebait110
📌حتما باید از کسی بترسیم تا خوبی کنیم؟ روزی امیرمومنان (ع) کنیزی را در کوچه های در حال دید؛ وقتی علّت را پرسید، کنیز گفت: اربابم پولی داده تا بخرم؛ وقتی بازگشتم، گفت: مرغوب نیست. حالا نه خرما را پس می گیرد و نه ارباب! امام همراه کنیز نزد فروشنده خرما رفت و از او خواست خرما را عوض یا را برگرداند؛ امام را نشناخت. وی شد و مشتی بر سینه امام زد و گفت: از مغازه ام خارج شو. همسایگان فروشنده وقتی به او گفتند: می دانی بر سینه چه کسی کوبیدی؟ او، امیرمؤمنان(ع) است. مرد فروشنده نزد امام آمد و از او عذرخواهی کرد. 📚ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2، ص112. 👇👇 🌻 @ahlebait110
📌 به امام (ع) نقل شده است که عدّه‌اى از اهل به امام صادق(ع) نوشتند که بن‌ عمر با یک عدّه کبوتر باز، انسان‌های نا اهل و کسانی که می‌نوشند، نشست و برخاست می‌کند. سزاوار است شما به وی تذکر بدهید. امام صادق(ع) پس از خواندنِ آن نامه، نامه‌اى براى مفضّل نوشت و به کسانی که اعتراض می کردند، داد و فرمود این نامه را به مفضل بدهید. آن افراد، نامه را به مفضل دادند. مفضل نامه را دید و خندید و برای آنان نامه را خواند. امام صادق(ع) نوشته بود: "بسم الله الرحمن الرحیم برای من فلان چیز و فلان چیز را بخر." و هیچ اشاره ای در نامه به درخواست آنها از امام برای توصیه به مفضل نشده بود. نامه را به معترضین داد و همین طور همه با تعجب نامه را خواندند. مفضل گفت نظرتان چیست؟ آنان گفتند: این اشیاء است و زیادی لازم دارد. باید پیرامون آن ‌فکر کنیم و در صورت امکان فراهم و جمع‌آورى نموده به تو دهیم. آنان قصد بازگشت داشتند که مفضل ایشان را به غذا دعوت کرد و اجازه نداد آنان بروند. تا مشغول خوردن غذا بودند، مفضل نامه امام (ع) را برای همان کبوتر بازان خواند و آنان نیز هر کدام به اندازه توانایی‌شان پولی دادند که در نهایت قبل از تمام شدن غذای آنها، دو هزار دینار و ده هزار درهم جمع شد. مفضل به آنان گفت: از من می‌خواهید اینان را طرد کنم و با آنان نباشم؟ فکر می‌کنید خدا به و شما محتاج است؟ 📚کشی، رجال، ص۳۲۷. 👇👇 🌻 @ahlebait110
❌گرفتن و پلو چرب معاویه ممنوع؛ 📌با عزت زندگی کنیم. در گزارشی آمده است: در سفری که به داشت، در دیدار خواص با او، روزانه به هر فرد بخششهایی از پنج هزار تا یکصدهزار 💰💰 داشت. معاویه با بر امام- که مادرم هند است- دستور داد برابر همه پرداختی های آن روز، به امام (ع) بپردازند؛ ولی امام، پذیرش آن را با خود ناسازگار دید و ضمن بیانِ برجستگی انتساب خود به حضرت(س) و پیامبر اکرم(ص)، آن پول را نپذیرفت.» 📚شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص77؛ 📚ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص17؛ 📚ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج13، ص166. 👇👇 🌻 @ahlebait110
📌شیعه با غیرت محمدبن أبى عمير مردى بزّاز(پارچه فروش) بود، ثروتش به دلایلی از دست رفت و نيازمند گرديد. وی از شخصی ده هزار درهم داشت. مرد كه از وضع او اطّلاع يافت، خانه مسكونى خود را به ده هزار فروخت و مال را به محمد داد. محمد، مال را ديد و پرسيد: اين چيست؟ او گفت: اين مالى است كه از من مي خواستى. محمد گفت: اين را از كجا آورده‏اى؟ آيا ارثی به تو رسيده است؟ او گفت: نه؛ محمد پرسيد: كسى به تو بخشيده است؟ او پاسخ داد: نه؛ محمد پرسيد: مزرعه ‏اى داشتى و فروختى؟ او گفت: نه؛ محمد پرسيد: پس از كجا است؟ او گفت: خانه‏ اى داشتم كه در آن زندگى مى‏ كردم آن را فروختم تا بدهی خود را پرداخت كنم؛ محمد گفت: ای مرد، از امام (ع) شنیدم که فرمود: كسى را براى ، از محلّى كه در آن به دنيا آمده بيرون نمى ‏كنند. اين را برگير من به آن نياز ندارم. به خدا سوگند كه اكنون در اين حال من نياز به يك درهم دارم ولى از اين پول يك درهم هم وارد منزلم نخواهد شد. 📚شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج3، ص190. 👇👇 🌻 @ahlebait110