📌 #ارادت #کبوتربازان به امام #صادق(ع)
نقل شده است که عدّهاى از اهل #کوفه به امام صادق(ع) نامه نوشتند که مفضّل بن عمر با یک عدّه کبوتر باز، انسانهای نا اهل و کسانی که #شراب مینوشند، نشست و برخاست میکند. سزاوار است شما به وی تذکر بدهید.
امام صادق(ع) پس از خواندنِ آن نامه، نامهاى براى مفضّل نوشت و به کسانی که اعتراض می کردند، داد و فرمود این نامه را به مفضل بدهید. آن افراد، نامه را به مفضل دادند.
مفضل نامه را دید و خندید و برای آنان نامه را خواند. امام صادق(ع) نوشته بود:
"بسم الله الرحمن الرحیم برای من فلان چیز و فلان چیز را بخر."
و هیچ اشاره ای در نامه به درخواست آنها از امام برای توصیه به مفضل نشده بود. نامه را به معترضین داد و همین طور همه با تعجب نامه را خواندند.
مفضل گفت نظرتان چیست؟ آنان گفتند: این اشیاء #گران_قیمت است و #پول زیادی لازم دارد. باید پیرامون آن فکر کنیم و در صورت امکان فراهم و جمعآورى نموده به تو دهیم. آنان قصد بازگشت داشتند که مفضل بن عمر ایشان را به غذا دعوت کرد و اجازه نداد آنان بروند. تا مشغول خوردن غذا بودند،
مفضل نامه امام #صادق(ع) را برای همان کبوتر بازان خواند و آنان نیز هر کدام به اندازه تواناییشان پولی دادند که در نهایت قبل از تمام شدن غذای آنها، دو هزار دینار و ده هزار درهم جمع شد.
مفضل به آنان گفت:
از من میخواهید اینها را طرد کنم و با آنان نباشم؟ فکر میکنید خدا به #نماز و #روزه شما محتاج است؟
📚کشی، رجال، ص۳۲۷.
👇👇
🌻 @ahlebait110
📌مردانگی .....
محمدبن أبى عمير مردى بزّاز(پارچه فروش) بود، ثروتش به دلایلی از دست رفت و نيازمند گرديد. وی از ذَريح مُحاربى ده هزار #درهم طلب داشت.
مرد #بدهكار(ذریح) كه از وضع محمد اطّلاع يافت، خانه مسكونى خود را به ده هزار درهم فروخت و مال را به محمد داد. محمد، مال را ديد و پرسيد:
اين چيست؟ او گفت:
اين مالى است كه از من مي خواستى. محمد گفت:
اين را از كجا آوردهاى؟ آيا ارثی به تو رسيده است؟ او گفت:
نه؛ #محمد پرسيد:
كسى به تو بخشيده است؟ او پاسخ داد: نه؛ محمد پرسيد:
مزرعه اى داشتى و فروختى؟ او گفت: نه؛ محمد پرسيد:
پس از كجا است؟ او گفت:
خانه اى داشتم كه در آن زندگى می كردم، آن را فروختم كه بدهی خود را پرداخت كنم، محمد گفت:
ای ذَريح از امام #صادق(ع) شنیدم که فرمود:
كسى را براى بدهی، از محلّى كه به دنيا آمده بيرون نمی كنند. اين #پول را بردار. من به آن نياز ندارم. به خدا سوگند كه اكنون در اين حال من نياز به يك درهم دارم، ولى از اين پول يك درهم هم وارد منزلم نخواهد شد.
📚شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج3، ص190.
👇👇
🌻 @ahlebait110
📌مردانگی یعنی این .......
محمدبن أبى عمير مردى بزّاز(پارچه فروش) بود، ثروتش به دلایلی از دست رفت و نيازمند گرديد. وی از ذَريح مُحاربى ده هزار #درهم طلب داشت.
مرد #بدهكار(ذریح) كه از وضع محمد اطّلاع يافت، خانه مسكونى خود را به ده هزار #درهم فروخت و مال را به محمد داد. محمد، مال را ديد و پرسيد:
اين چيست؟ او گفت:
اين مالى است كه از من مي خواستى. محمد گفت:
اين را از كجا آوردهاى؟ آيا ارثی به تو رسيده است؟ او گفت:
نه؛ #محمد پرسيد:
كسى به تو بخشيده است؟ او پاسخ داد: نه؛ محمد پرسيد:
مزرعه اى داشتى و فروختى؟ او گفت: نه؛ محمد پرسيد:
پس از كجا است؟ او گفت:
خانه اى داشتم كه در آن زندگى می كردم، آن را فروختم كه بدهی خود را پرداخت كنم، محمد گفت:
ای ذَريح از امام #صادق(ع) شنیدم که فرمود:
كسى را براى #بدهی، از محلّى كه به دنيا آمده بيرون نمی كنند. اين #پول را بردار. من به آن نياز ندارم. به خدا سوگند كه اكنون در اين حال من نياز به يك درهم دارم، ولى از اين پول يك درهم هم وارد منزلم نخواهد شد.
📚شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج3، ص190.
👇👇
🌻 @ahlebait110
📌جاهلیت در دوران مدرنیته
در خبرها آمده بود:
رسوایی وزیر دادگستری #فرانسه!
وزیر دادگستری فرانسه از میان ۸ مردی که باهاشون رابطه داشته، از یکی حامله شده، حالا همشون رو به دادگاه کشونده تا با حکم دادگاه و آزمایش ژنتیک بابای بچه رو پیدا کنه!
به تعبیر یکی از اساتید رشته تاریخ:
این همان نکاح #الرهط در عصر جاهلی است.
با این تفاوت که آن زمان #آزمایش و این بساط در کار نبود و زن، مردان را جمع کرده و به انتخاب خود(بسته به پولی که از مردان می گرفت) یکی را تعیین می کرد.
#نابغه(مادر عمرو عاص) پس از چنین نکاحی، فرزندش را به #عاص بن وائل ملحق کرد زیرا او پول بده خوبی بود؛ لذا ابوسفیان معترض بود و می گفت عمرو فرزند من است و نابغه به خاطر #پول، عاص را تعیین کرد.🙄🙄🙄
👇👇
🌻 @ahlebait110
📌حتما باید از کسی بترسیم تا خوبی کنیم؟
روزی امیرمومنان #علی(ع) کنیزی را در کوچه های #کوفه در حال #گریه دید؛ وقتی علّت را پرسید، کنیز گفت:
اربابم پولی داده تا #خرما بخرم؛ وقتی بازگشتم، گفت: مرغوب نیست. حالا نه #فروشنده خرما را پس می گیرد و نه ارباب! امام همراه کنیز نزد فروشنده خرما رفت و از او خواست خرما را عوض یا #پول را برگرداند؛ #فروشنده امام را نشناخت. وی #عصبانی شد و مشتی بر سینه امام زد و گفت:
از مغازه ام خارج شو. همسایگان فروشنده وقتی به او گفتند: می دانی بر سینه چه کسی کوبیدی؟ او، امیرمؤمنان(ع) است. مرد فروشنده نزد امام آمد و از او عذرخواهی کرد.
📚ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2، ص112.
👇👇
🌻 @ahlebait110
📌 #ارادت #کبوتربازان به امام #صادق(ع)
نقل شده است که عدّهاى از اهل #کوفه به امام صادق(ع) #نامه نوشتند که #مفضّل بن عمر با یک عدّه کبوتر باز، انسانهای نا اهل و کسانی که #شراب مینوشند، نشست و برخاست میکند. سزاوار است شما به وی تذکر بدهید.
امام صادق(ع) پس از خواندنِ آن نامه، نامهاى براى مفضّل نوشت و به کسانی که اعتراض می کردند، داد و فرمود این نامه را به مفضل بدهید. آن افراد، نامه را به مفضل دادند.
مفضل نامه را دید و خندید و برای آنان نامه را خواند. امام صادق(ع) نوشته بود:
"بسم الله الرحمن الرحیم برای من فلان چیز و فلان چیز را بخر."
و هیچ اشاره ای در نامه به درخواست آنها از امام برای توصیه به مفضل نشده بود. نامه را به معترضین داد و همین طور همه با تعجب نامه را خواندند.
مفضل گفت نظرتان چیست؟
آنان گفتند: این اشیاء #گران_قیمت است و #پول زیادی لازم دارد. باید پیرامون آن فکر کنیم و در صورت امکان فراهم و جمعآورى نموده به تو دهیم. آنان قصد بازگشت داشتند که مفضل ایشان را به غذا دعوت کرد و اجازه نداد آنان بروند. تا مشغول خوردن غذا بودند،
مفضل نامه امام #صادق(ع) را برای همان کبوتر بازان خواند و آنان نیز هر کدام به اندازه تواناییشان پولی دادند که در نهایت قبل از تمام شدن غذای آنها، دو هزار دینار و ده هزار درهم جمع شد.
مفضل به آنان گفت:
از من میخواهید اینان را طرد کنم و با آنان نباشم؟ فکر میکنید خدا به #نماز و #روزه شما محتاج است؟
📚کشی، رجال، ص۳۲۷.
👇👇
🌻 @ahlebait110
❌گرفتن #پول و پلو چرب معاویه ممنوع؛
📌با عزت زندگی کنیم.
در گزارشی آمده است:
#معاویه در سفری که به #مدینه داشت، در دیدار خواص با او، روزانه به هر فرد بخششهایی از پنج هزار تا یکصدهزار 💰💰 #درهم داشت.
معاویه با #فخرفروشی بر امام- که مادرم هند است- دستور داد برابر همه پرداختی های آن روز، به امام #حسن(ع) بپردازند؛ ولی امام، پذیرش آن #هدیه را با #عزت خود ناسازگار دید و ضمن بیانِ برجستگی انتساب خود به حضرت#فاطمه(س) و پیامبر اکرم(ص)، آن پول را نپذیرفت.»
📚شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص77؛
📚ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص17؛
📚ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج13، ص166.
👇👇
🌻 @ahlebait110
📌شیعه با غیرت
محمدبن أبى عمير مردى بزّاز(پارچه فروش) بود، ثروتش به دلایلی از دست رفت و نيازمند گرديد. وی از شخصی ده هزار درهم #طلب داشت.
مرد #بدهكار كه از وضع او اطّلاع يافت، خانه مسكونى خود را به ده هزار #درهم فروخت و مال را به محمد داد. محمد، مال را ديد و پرسيد:
اين چيست؟ او گفت: اين مالى است كه از من مي خواستى. محمد گفت:
اين را از كجا آوردهاى؟ آيا ارثی به تو رسيده است؟ او گفت: نه؛ محمد پرسيد: كسى به تو بخشيده است؟ او پاسخ داد: نه؛ محمد پرسيد: مزرعه اى داشتى و فروختى؟ او گفت: نه؛ محمد پرسيد: پس از كجا است؟
او گفت: خانه اى داشتم كه در آن زندگى مى كردم آن را فروختم تا بدهی خود را پرداخت كنم؛ محمد گفت: ای مرد، از امام #صادق(ع) شنیدم که فرمود:
كسى را براى #بدهی، از محلّى كه در آن به دنيا آمده بيرون نمى كنند. اين #پول را برگير من به آن نياز ندارم. به خدا سوگند كه اكنون در اين حال من نياز به يك درهم دارم ولى از اين پول يك درهم هم وارد منزلم نخواهد شد.
📚شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج3، ص190.
👇👇
🌻 @ahlebait110