eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
369 دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5.3هزار ویدیو
488 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت صد و هفدهم قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/780 فصل دهم نبرد فاو(۸) چند شب بعد یک تیم شش نفره شدیم با دو بلم آنقدر تحت تاثیر روش بومی ها قرار گرفته بودم که حتی سفره نان لواش و کنسرو ماهی را هم برداشتم چند کیلومتر از آب راه رد شدیم به روش بومی‌ها با نی یا چیزهای دیگر علامت‌گذاری کردم روز بود و باید قبل از غروب و تاریکی برمی‌گشتیم هنوز به میانه راه نرسیده بودیم که باد و باران گرفت باد تهل‌ها را مثل قبل جابجا کرد حالا مقابلمان که قبلاً مثل دریاچه بود، حکم حوض پیدا کرد دور تا دور در محاصره تهل‌های کوچک و بزرگ بودیم هرچه با پارو به پهلوی تهل‌ها می‌زدیم، مثل میخ به زمین چسبیده بودند اصلاً نمی‌دانستیم موقعیت ما با پد عراقی‌ها چگونه است و باید به کدام طرف برویم بی‌سیم را روشن کردم تماس هم قطع بود آن شب تا صبح تلاش کردیم اما مثل کسی که هر چه دست و پا می‌زند در باتلاق بیشتر فرو می‌رود بیشتر گیج و راه‌گم کرده شدیم روز دوم هم تا شب به همین منوال گذشت شب قبل نان و کنسرو ماهی‌ها را خورده بودیم بعد از ظهر روز دوم گرسنگی سراغ‌مان آمد محمد نوری کمی کشمش داشت می‌دانست من زخم معده دارم کشمش ها را تماماً به من داد و خودش و بقیه از علف‌ها و ساقه نی‌ها جویدند روز سوم باید راهی برای بازگشت پیدا می‌کردیم نی‌ها را به هم چسباندیم و گره زدیم مثل ستونی شد که می‌شد بالای آن رفت و از آن بالا حتماً همه جا پیدا بود فایده ای نداشت فکر کردیم اگر آتش درست کنیم می‌توانیم راه را از عکس‌العمل عراقی‌ها پیدا کنیم اما از این فکر هم منصرف شدیم گوشه‌ای روی تهل‌ها نشستم و قرآن خواندم بیشتر از هر چیزی گرسنگی و سوزش معده عذابم می‌داد عصر روز سوم در سکوت مطلق، کنار بچه‌ها با سر نیزه نی‌ها را می تراشیدم و زیر چشمی و خسته به قیافه تک‌تک آنها نگاه می‌کردم آنها ساقه نی‌ها را مثل کاهو می‌جویدند اما تا کی و چقدر؟؟؟... برای آخرین بار ناامیدانه بی‌سیم را روشن کردم صدا زدم: "علی! علی! صادق..." باورم نمی‌شد یکباره از آن‌طرف صدای علی‌آقا آمد: "به گوشم! به گوشم! صادق... کجایی؟ ذوق‌زده گفتم: :میدانم!؟" علی‌آقا با تعدادی از بچه‌ها و نیروهای بومی، شبانه راه افتادند از چند طرف با قایق و بلم حرکت کردند بومی‌ها از آثار بیسکویت‌هایی که چند روز قبل در محل استقرارمان روی تهل‌ها دیده بودند، ردی از ما یافتند و بعد از چند ساعت ما را پیدا کردند. خستگی هور که از تنمان خارج شد، علی آقا را دیدم قاه‌قاه می‌خندد چند نفر از هم‌تیمی‌های من کنارش بودند پرسید: "خوش‌لفظ!!! راستی راستی می‌خواستی بچه‌ها را بخوری!!!؟؟؟ منظورش را نفهمیدم سابقه‌ام در خوردن بد نبود اما نه در حد آدم خواری! بچه‌ها هم بررر و بررر نگاه می‌کردند بعداً علی‌آقا از قول بچه‌ها تعریف کرد. فهمیدم که ماجرا به روز چهارم برمی‌گردد آن روز که در اوج گرسنگی بودم و با قیافه درهم و ابروهای گره کرده با سرنیزه بازی می‌کردم، آنها فکر کرده بودند می‌خواهم بخورم‌شان بعد که عقب آمدیم از این ماجرا یک جوک ساختند راست کار علی آقا!!!... ◀️ ادامه دارد ... هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوش‌لفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
0576.mp3
3.97M
تلاوت صفحه ۵۷۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انا لله وانا الیه راجعون روح بلند عالم ربانی و عارف واصل عالم انقلابی حامی ولایت مفسر نهج البلاغه و صحیفه سجادیه حضرت آیت الله فاطمی نیا به ملکوتی اعلی پیوست.
هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
سازگاری دستور خدا 🖌 حضرت # رسول_الله (ص) فرمود: پروردگارم مرا به سازگاری با مردم امر فرمود. چنانکه به انجام واجبات امر فرمود. 🖌 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَرَنِى رَبِّى بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِى بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ . ـــــــــــــــ 📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۷۹ روایة: ۴ @hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews75979710412150505437113.pdf
9.4M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات روزنامه کیهان امروز دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱‌۴۰۱ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا حسین ... شادی روح بلند آیت‌الله فاطمی‌نیا صلوات و فاتحه‌ای قرائت کنید کانال نشر معارف استاد فاطمی نیا ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @ostad_Fateminia https://eitaa.com/joinchat/1296695471C365e4f7c3b
هدایت شده از سالن مطالعه
خطبه ۴۰.mp3
5.72M
شرح و تفسیر خطبه ۴۰ نهج‌البلاغه درخدمت حجةالاسلام استاد احمد غلامعلی یک‌شنبه‌ ۲۵ اردیبهشت مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زین‌الدین -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴مرگ برای مومن گشایش است، از قفس پریدن است انا لله و انا الیه راجعون عالم الهی، معلم اخلاق، مفسر نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، کتابشناس و تاریخ دان مرحوم آیت الله فاطمی نیا پس از یک عمر مجاهدت در راه تبلیغ دین و ارزش های دینی و ارایه خطابه های معنوی و اخلاقی تاثیرگذار بویژه در نسل جوان به ملکوت اعلی پیوست. خداوند آن عالم ربانی را با انبیاء و اولیای خود محشور فرماید.
رهبر معظم انقلاب با صدور پیامی درگذشت عالمِ واعظ حجت‌الاسلام آقای حاج سیّدعبدالله فاطمی‌نیا را تسلیت گفتند. متن پیام به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم درگذشت عالمِ واعظِ درس‌آموز، جناب حجت‌الاسلام آقای حاج سیّد عبدالله فاطمی‌نیا رضوان‌الله علیه را به خاندان گرامی و همه‌ی صاحبان عزا و ارادتمندان و مستفیدان ایشان تسلیت عرض می‌کنم. اطلاعات گسترده و بیان جذاب و لحن شیرین این عالم محترم، منبعی پرفیض برای جمع زیادی از جوانان و راهجویان بود و فقدان آن مایه‌ی تأسف و اندوه است. از خداوند متعال مسألت می‌کنم که رحمت و غفران خود را شامل حال ایشان فرماید و پاداش وافر به ایشان عنایت کند. سیّدعلی خامنه‌ای ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ 🆔 @difqom
هدایت شده از خبرهای داغ سیاسی
‏‍ حمله خونین سگ های ولگرد به مادر و دختر ۳ ساله‌ در شهرک بعثت/ سگ‌ها دخترک را مثل عروسک روی زمین می‌کشیدند و ... حمله گله سگ های ولگرد به زنی جوان و دختر ۳ ساله اش در ‎مشکین‌دشت کرج حادثه تلخی را رقم زد و دختر خردسال را تا یک‌ قدمی مرگ پیش برد. آیا اون بی‌خردهایی که بی منطق از سگ های ولگرد حمایت می‌کنند پاسخگو هستند؟ @BisimchiMedia
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت صد و هجدهم قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/782 فصل دهم نبرد فاو(۹) یک بار با چند نفر هوس شکار غاز وحشی کردیم غازها روی آب پر و بال می‌زدند بلند می‌شدند و فوج فوج به هوا می‌رفتند بهترین وقت شکار وقتی بود که هنوز روی آب‌اند تیراندازی کردم اما نه تنها به هیچ غازی نخورد که قایق داخل آبراه سوراخ شد خبرش به علی‌آقا رسید صدایم کرد خیلی عصبانی بود پرسید: "تیراندازی به سمت قایق‌ها کار کی بود؟!" گفتم: "خوش لفظ!!" و تکرار کردم: "خوش‌لفظ... خوش‌لفظ... خوش‌لفظ!!" یک تای ابرویش را بالا انداخت و گفت: "از یکدندگی‌ات خوشم می‌آید. ولی دیگر این کار را نکن!" صورتم چین و گره افتاد فردا دیدم آمد و پنج غاز آورد گفت: "اینها را برای ناهار آماده کن!" می‌خواست یک جوری آن لحن تند را جبران کرده باشد غازها را پاک کردم و قبل از این که بپزم جگرشان را به سیخ کشیده و خوردم علی‌آقا سرسفره پرسید: "خوش‌لفظ! این غازها جگر نداشتند!؟" گفتم: "اگر جگر داشتند شکار تو نمی‌شدند!" برای چندمین بار افتاد دنبالم روزها به همین منوال می‌گذشت همه چیز در اوج بود از شوخی‌های زیرپوستی تا سر به سر گذاشتن‌های تند و خشن از گشت و شناسایی‌های داوطلبانه تا شستن ظرف و لباس یکدیگر به طور پنهانی از کندن قبرهای شبانه تا نمازشب‌های زیر باران و زیارت عاشوراهای هر روز بامداد که به آموزشهای غواصی متصل می‌شد و کانون همه اینها مسجد روستای رفیع بود ... پادگان شهید مدنی دزفول محشری شده بوداز رزمندگان ۸ گردان پیاده با ظرفیت نیروی کامل مهیای رزم بودند قرار بود فرمانده کل سپاه به آنجا بیاید بنا شد حمید هاشمی به عنوان نماینده عموم رزمندگان لشکر به فرمانده کل سپاه خیرمقدم بگوید این کار را پذیرفت با اعتماد به نفس بالایی که داشت تقاضا کرد چیزی ننویسد و بداهه حرف دل بچه‌ها را بزند وقت موعود محسن رضائی آمد با همراهانش که فرماندهان عالی سپاه و گردانندگان اصلی دفاع مقدس بودند علی شمخانی جانشین فرمانده کل سپاه رحیم‌صفوی فرمانده نیروی زمینی سپاه عزیز جعفری فرمانده قرارگاه قدس و چند فرمانده دیگر حمید هاشمی پشت تریبون ایستاد همه نشستند خطبه غرا و به یاد ماندنی داشت با این مطلع: "به‌به چه بویی!!؟ کربلا می‌آید ما بسیجیان همواره عاشق این بو بوده‌ایم این را با خون‌مان احساس کرده‌ایم ... ما برای خدا آمده‌ایم این راهی نیست که ما آغاز کرده باشیم راهی است که انبیا، صلحا و شهدا در طول تاریخ آغاز کرده‌اند و به ما رسیده است ابر قدرت خداست و خداست و خداست ..." سخنان آتشین و عاشورایی حمید هاشمی گره توکل همه را به ریسمان الهی محکم کرد پس از او فرمانده لشکر انصار سخنرانی کرد شور و حال وصف ناشدنی بر محیط پادگان حاکم شد گردان‌ها شروع به نوشتن خون‌نامه کردند همان روز به همه چادرها سر کشیدم سیمای نورانی بسیاری از بسیجی‌ها چشمانم را گرم کرد خیلی‌ها برای اولین بار به جبهه آمده بودند و نبرد فاو آخرین حضورشان بود و ختم به شهادت ... دوربین عکاسی آن باز به ثبت حس و حال بچه‌ها پرداخت آخرین عکس را با یک پدر و پسر به نام حاج آقا عنایتی و پسرش جمال گرفتم حاج آقا پیرترین رزمنده ما بود و هم محله ما در همدان خودش وقتی به جبهه می‌آمد، به واحد ما می‌پیوست علی‌آقا برای این که او را به گشت نفرستد به کار تدارکات واحد می‌گمارد پسر اول حاج‌آقا عنایتی جلال نام داشت که در سال ۶۰ در سرپل ذهاب شهید شد حاج آقا سر پرشوری داشت به رغم شهادت فرزندش با دو فرزند دیگرش به جبهه می‌آمد جمال نیز در همین عملیات(فاو) شهید شد و کمال پسر سوم تا پایان جنگ پا به پای او در جبهه ماند ◀️ ادامه دارد ... هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوش‌لفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر 🔹تشییع پیکر در تهران: سه‌شنبه ۲۷ اردیبهشت ساعت ۹ از دانشگاه تهران 🔹تشییع و خاکسپاری در قم: سه‌شنبه ۲۷ اردیبهشت ساعت ۱۷ از مسجد امام حسن عسگری (ع) به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها)
هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
نیمی از ایمان 🖌 حضرت # رسول_الله (ص) : سازگاری با مردم، نیمی از ایمان است. 🖌 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِیمَانِ . ـــــــــــــــ 📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۸۰ روایة: ۵ @hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews75979710412150505537113.pdf
10.18M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات روزنامه کیهان امروز سه شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱‌۴۰۱ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از جوانه های صالحین
روح لطیف دین وقتی می خواهم درباره "درگذشت" آیت الله فاطمی نیا بنویسم دمی چشمم تر می شود و دمی لبم به خنده می شڪفد. ....درگذشت؟!.... نه باور نمی ڪنم ! چقدر از او خاطره داریم . چقدر شبهای قدر دستمان را گرفت تا بالاتر بیاییم.چقدر ما را به ڪوچه پس ڪوچه های تاریخ برد و از این ڪتاب به آن ڪتاب گرداند تا لطافت دین داری را بهمان بچشاند . چقدر براے تربیت ما زحمت ڪشید. به چہره رنج ڪشیده روے تخت بیمارستان نگاه می ڪنم .عشق اشڪ را بر چشم می آورد و عقل لبخند را بر لب می نشاند.اصلا خودش یادمان داده ڪہ مردان خدا نمی میرند بلڪہ دستشان بازتر می شود. چه بسا حالا آن بالا،بالاتر از افق دید خاڪی ما،ایستاده و با آن لہجه آذری شیرین اش ،"آقاجان" می گوید و خم به ابرو می اندازد و نصیحتمان می ڪند ڪہ "لطیف" باشیم. انگشتهای شصت و اشاره اش را بہ هم می فشارد و نگاه ژرف بین اش را بہ ته دلمان می اندازد و با اینڪه اهل سوگند نیست اما به حضرت زهرا(س) قسم می خورد ڪه "تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید." روحش شاد🖤 رحمت خدا بر او باد.🖤😢