هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews75979710412148514950150.pdf
10.77M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز یکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🌹هوالرحمن
✍قائمی نژاد ☇
با سلام و احترام
عزیزان محترم مطلب مهمی را میخواهم به عنوان یک فرد مطلع خدمتتان عرض کنم که اصلا در رسانه ها به آن پرداخته نمیشود
اقدام اخیر دولت آقای رئیسی از بزرگترین آینده نگری هایی بود که در طول انقلاب و شاید یکی از بی نظیر ترین کارهایی بود که انجام شد حالا دلیلش را توضیح میدهم
با توجه به تشدید امنیت مرزها متاسفانه هم چنان ، روزانه حداکثر هزار نفر از مرزهای مشترک افغانستان و پاکستان وارد ایران میشوند بر اساس پیش بینی های رسمی با احتساب افاغنه ای که از قبل در ایران حضور داشتند حدود پنج الی هفت میلیون افغانی در ایران حضور دارند و اخبار غیر رسمی از جمعیت بالای ده میلیون نفر خبر میدهد! با این رشد جمعیت شاهد انفجارجمعیت انها در اینده ای نچندان دور خواهیم بود .نکته جالب اینجاست که تمام این جمعیت از یارانه دولتی استفاده میکنند و برایشان صرف میکند که هر طور شده خودشان را به ایران برسانند اما بااقدامی که اقای رئیسی کرد و هزینه ای که به آنها تحمیل میشود حداقل تمایل به مهاجرت به ایران برایشان کم رنگ میشود و شاید بتوان این جمعیت را کنترل کرد. اما خطراتی که از افزایش جمعیت افاغنه در ایران محتمل است افزایش امار تخلفات کیفری ، جرم و سرقت و ....(خطر بصدا در آمدن زنگ هشدار امنیتی) است که اینها اگر روزی دست به شورش واغتتشاش بزنند میتوانند برای مردم ایران و دولت هزینه بردار شوند .
جهت اطلاع عرض کنم بعد چند روز از
طرح هدفمندی آردوگندم و ... در سه کشور افغانستان ،عراق و پاکستان آرد کمیاب شد و به ده برابر قیمت قبلی رسیده است این یعنی تامین گندم و آرد این سه کشور بطور غیر رسمی بر عهده ایران بوده است .حتی قیمت گوشت نیز در حال افزایش زیادی می باشد چرا که قیمت فعلی نهاده های دامی برای آنها صرف نمیکند . این یکی از ابعاد مهمی بود که این طرح را اجرایی کرد که در صورت عدم اجرا باید هزینه زندگی بیست میلیون اتباع خارجی را ما و شما میدادیم و امنیت مان هم کمتر میشد . البته موضوع ابعاد محرمانه زیادی دارد که امکان گفتن آن وجود ندارد . ریسکی را که آقای رئیسی اگر نمیپذیرفت با توجه به جنگ روسیه و اوکراین به عنوان بزرگترین تولید کننده گندم جهان و کاهش تولید این دو کشور در آینده ای نه چندان دور در حدود اواخر پاییز گندم در کشور کمیاب ، بلکه نایاب میشد .
خدمتی که دولت رئیسی با این طرح به کشور کرد را کمتر کسی بعد از شهدا کرده است .
دشمنی که میبینید با تمام توانش با بیش از چند صد رسانه به جنگ این طرح آمده خبر دارد که این طرح چه منافع عظیمی برثبات کشور ایران دارد چرا که آنها جنگ غذا را برای ما پیش بینی کرده بودند که به لطف الهی با بودن رئیس جمهوری در خط امام و رهبری به سنگ خورده است . دوستان عزیزم خواهش میکنم به رسانه های بیگانه اعتماد نکنید والله آنها خیری برای ما نمیخواهند جز نابودی کشور ما
جراحی اقتصادی که اخیرا دولت انقلابی برای خارج کردن غده های سرطانی از بیت المال مسلمین انجام داده است . وچند نکته خطاب به آن دسته ازهموطنانی که به بهانه اعتراض به گرانی ها ، اندک تجمعاتی داشته وشعارهای هنجارشکن سرداده اند . عزیزان وقتی اراین تصمیم دولت ، ناله وجیغ دشمنان قسم خورده داخلی وخارجی بلند شده، وحامیان وعاملان وبانیان وضع موجود به آن اعتراض کرده اند ، نشانه موفقیت آمیز بودن وسود مند بودن تصمیم اتخاذی است . لطفا رسانه باشید .
ولعاقبه للمتقین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مدیریت خانواده به سبک مادری که صاحب ۵ فرزند است
@Farsna
هدایت شده از قرآن وسنت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج خواهر و برادر دهه نودی 😍
وااااای فقط اون کوچیکه😂👌👏👏👏
#سلام_فرمانده
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت صد و بیست و یکم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/790
فصل دهم
نبرد فاو(۱۲)
به فاو برگشتیم
داخل ساختمان شدیم
حسن ترک و بچههای طرح و عملیات آنجا بودند
نه پتویی برای استراحت داشتیم و نه غذایی برای خوردن
اطراف ساختمان پر بود از جنازه
کمکم از دیدن این همه جنازه حالم به هم میخورد
زخممعده هم داشتم
اما دریغ از یک تکه نان خشک
یک ماشینتویوتا رسید
ظاهراً اولین خودرو از لشکر ما بود که توانسته بود با قایق به این طرف بیاید
اما آن هم ماشین غذا نبود
تویوتای گردان محسن ترکاشوند بود
علیآقا تا ترکاشوند را دید، گفت: "حاجی ماشینت را بده بچهها بروند یک ماموریت مهم!؟"
ترکاشوند از طرفی قبلاً نیروی اطلاعات عملیات بود و برای علیآقا حرمت خاصی قائل بود. از طرفی هم با آن خودرو تمام امور گردانش را رتق و فتق میکرد.
گفت: "میدهم! ولی با راننده!"
علیآقا قبول کرد
به من و سه نفر دیگر گفت: "امشب بروید شناسایی!"
پرسیدم: "شناسایی با ماشین!؟"
گفت: "آره! تا آن نقطهای که نشان کردهایم!"
منظورش آنجایی بود که سلاحهای عراقی را زیر خاک گذاشته بودیم.
باید راننده را هم به شکلی دست به سر میکردیم.
به سمت جاده بصره راه افتادیم
من توی دل راننده را خالی کردم
گفتم: "جایی که ما میرویم راه برگشت ندارد! خودت میدانی! میخواهی با ما بیا و گرنه ماشینت را بده و خودت همینجا بمان! اگر ما زنده برگشتیم که ماشین را به تو بر میگردانیم!"
راننده که حسابی ترسیده بود، گفت: "جواب آقای ترکاشوند را چه بدهم!؟"
یکی از بچهها گفت: "اگر با ما بیایی شهید میشوی! آن وقت جواب دادن اصلا معنا ندارد!؟"
راننده درمانده شد
تویوتا را تحویل داد
توی راه کلی خندیدیم اما دروغ هم نگفته بودیم
به یک سهراهی رسیدیم
کسی با موتور تریل ایستاده بود
ظاهراً ترکش به لاستیک موتور خورده بود
پشت موتور هم یدکی بسته شده بود و روی آن چند کوله پشتی قرار داشت
از تخریبچیهای لشکر امام حسین بود
گفت: "دوستانش مهمات و خرجهای انفجاری را برای برش دادن جاده آسفالت به جلو بردهاند اما موتور او ترکش خورده و باید آن کوله پشتیهای پر از فیتیله و چاشنی را به خط برساند."
اول به حرفش اعتنایی نکردیم
اما من حس انجام وظیفه تخریبچی را فهمیدم
او هم زیرک بود اول التماس کرد و بعد گریه
تخریبچی را با یدک و موتورش پشت تویوتا نشاندیم
به سمت محل درگیری رفتیم
هوا تاریک بود
هر چه جلوتر میرفتیم صدای انفجارها و فرود خمپارهها بیشتر میشد
تا جایی که رد سرخ تیربارهای سنگین نیز آسمان بالای سرمان را میشکافت
منتظر بودیم تخریبچی بگوید همینجا بایست و پیاده شود
ناگهان یک منور بالای جاده منفجر شد
باورکردنی نبود
دوشکاچی عراقی از روی تانک به سمت ما تیراندازی میکرد
تیرهای رسام از دور و برمان رد میشد
تخریبچی زرنگ و البته بیانصاف ما را درست تا جایی برده بود که دوستانش منتظرش بودند
آنها دقیقا همان جا را باید برش میدادند
قاسم که پشت فرمان بود دور زد و پشت به دوشکای عراقیها شد
منتظر بودیم گلوله تانک مغزمان را به اتاقک ماشین بریزد
اما منور خاموش شد
ماشین داخل یک چاله در شانه جاده افتاد
با عجله و داد و فریاد تخریبچی، موتور و مهماتش را پیاده کردیم
نزدیک محل چاله مهمات رسیدیم
جایی را نمیدیدیم
با حدس و تخمین جلو میرفتیم
ماشین چند بار بالا و پایین رفت
انگار از روی سرعت گیر رد میشود
پیاده شدیم
من چراغقوه انداختم
متوجه شدم بی اینکه بفهمیم از روی چند جنازه رد شدهایم
بالاخره نور چراغ قوه روی یک تابلوی چوبی روی کپه خاک بود افتاد
خاکها را کنار زدیم
آرپیجیها، بیسیمها و تیر بار پلامین را برداشتیم و برگشتیم
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
هدایت شده از سالن مطالعه
خطبه ۴۱.mp3
4.16M
#شرح_نهجالبلاغه
شرح و تفسیر خطبه ۴۱ نهجالبلاغه
درخدمت حجةالاسلام استاد احمد غلامعلی
یکشنبه ۱ خرداد
مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زینالدین
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از ۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️تا کی قراره بگید "در شرایط حساس" هستیم؟!🧐
پاسخ امیرالمومنین علیه السلام از زبان استاد رحیم پور ازغدی
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews75979710412148515050151.pdf
9.83M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از
امام زادگان عشق
عرض سلام و احترام
همگی شما سروران گرامی خاصه خانواده های معظم شهدای محل دعوتید به یادواره شهدای (فروردین، اردیبهشت، خرداد) محله زینبیه
دوشنبه 2خرداد سال ۱۴۰۱ بعد از نماز عشاء، مسجد حضرت زینب «علیها السلام»
#ستاد_یادواره_امام_زادگان_عشق
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از روزی یک حدیث🇵🇸
📎 به خودت صدقه بده
🖌 حضرت #رسول_الله (ص): زبانت را نگهدار! که این کار، صدقه ای ست که بَلاگردان خودت است.
🖌 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمْسِكْ لِسَانَكَ فَإِنَّهَا صَدَقَةٌ تَصَدَّقُ بِهَا عَلَى نَفْسِكَ .
ـــــــــــــــ
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۱۷۶ روایة: ۷
#حدیث #سکوت
@hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت صد و بیست و دوم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/791
فصل دهم
نبرد فاو(۱۳)
شب در ساختمان بودیم
باز هم از پتو و غذا خبری نبود
لرز و سرما امانمان را بریده بود
عدهای غر میزدند: "علیآقا! اینجا چه جایی است؟! چطوری تا صبح اینجا بمانیم؟!"
میگفت: "امشب اینجا بمانیم! فردا جابجا میشویم!"
از سرما مچاله شدیم
ولی از خستگی خوابمان برد
نصفه شب صدای آمدن و رفتن آمد
بیخیال بودیم
علیآقا با توپ و تشر گفت: "چرا هی میرفتید و میآمدید؟! تا حالا کجا بودید؟!
جامه بزرگ گفت: "ما از وقتی که رفتیم' به مقر برنگشتیم! حتماً کسان دیگری بودند!؟"
بلافاصله علیآقا داد زد: عراقیها!!! عراقیها!!! ساختمانهای دور و بر را بگردید!!!
آن روز داخل هر سوراخ و جای دنج ساختمان را که گشتیم' عراقی پیدا کردیم!
تا ساعت ۱۰ صبح ۱۳ اسیر گرفتیم
کار خدا بود که آنها چند بار شب گذشته با اسلحه بالای سرمان آمده بودند، اما ترسیده و فرار کرده بودند!
غروب روز دوم از خستگی در مقر تن به خوابی سنگین داده بودم که سید صادق مصطفوی تکانم داد: "برادر خوشلفظ! شاید دیگر فرصت خداحافظی نباشد!"
هنوز مست خواب بودم اما زنگ صدای او، صدای آشنای شهدا در لحظه وداع بود!
پرسیدم: "کجا؟!"
گفت: "قرار است گردان ۱۵۳ را ببرم جلو!"
میدانستم که از زخم دمل پا رنج میبرد
اصرار کردم تا فرصت هست او را به اورژانس ببرم
عفونت پا آزارش میداد اما به روی خودش نمیآورد
پذیرفت
پشت موتور نشست
تا لب اسکله رفتیم
بهیار شجاع زیر بمباران زخم پای سید صادق را چاک زد و عفونت را بیرون کشید و دمل را برداشت
باید استراحت میکرد
اما عزم جزم کرده بود که آن شب برود این بار اصرار هم فایده نداشت
گفت: "برگردیم! من باید خودم را به گردان برسانم!"
آثار رفتن و وداع میان افراد متفاوت بود
هندل موتور را که زدم، تویوتایی از خط به اسکله آمد
یکی داد زد: "اینها شهدای لشکر انصارند! کسی نیست برای تخلیه؟!"
من و سیدصادق به طرف تویوتا رفتیم
شهدا را روی هم ریخته بودند
راننده همین که ما دو نفر را دید ماشین را روشن گذاشت و پرید داخل قایق
مهتاب درآمده بود
چراغ قوه را روی صورت شهدا انداختم
در نگاه اول محمد مصباحی را شناختم
از نیروهای واحد بود
باز هم چراغ قوه را میان پیکر شهدا گرداندم
چشمم به صورت متلاشی شده یکی از شهدا افتاد که قیافهاش قابل شناسایی نبود
اما بادگیر زیتونی رنگ او برایم آشنا بود
دست به زیپ داخل بادگیر بردم
یک سجاده جیبی داشت با یک مهر کوچک
یک تسبیح و یک قران
همه چیز بو و عطر نماز شبهای جعفر منتقمی را میداد
سید صادق گفت: "کیست؟! میشناسیاش؟!"
بغض کردم و گفتم: "آره میشناسمش امام زمان هم جعفر منتقمی را میشناسند!"
اسم جعفر را که بردم هر دو گریه افتادیم
به سمت واحد اطلاعات رفتیم
تا رسیدیم، سیدصادق جدا شد
خودش را به گردان رساند
این آخرین دیدار من با او بود
آخرین دیدار در یک شب مهتابی
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هماکنون
اولین یادوارهی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام.
بهار ۴۰۱
ستاد یادواره امامزادگان عشق
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هماکنون
اولین یادوارهی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام.
بهار ۴۰۱
ستاد یادواره امامزادگان عشق
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هماکنون
اولین یادوارهی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام.
بهار ۴۰۱
ستاد یادواره امامزادگان عشق
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هماکنون
اولین یادوارهی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام.
بهار ۴۰۱
ستاد یادواره امامزادگان عشق
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هماکنون
اولین یادوارهی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام.
بهار ۴۰۱
ستاد یادواره امامزادگان عشق
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هماکنون
اولین یادوارهی فصلی شهدای مسجد حضرت زینب علیهاالسلام.
بهار ۴۰۱
ستاد یادواره امامزادگان عشق
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷