#شهیدانه🥀
•°•
میفرماید ڪه::
°فقط یڪبار کافی است..
از ته دل #خدا رو صدا کنیــد•☔️•
دیگر مال خودتـــان نیستید
#مــالاومیشوید![♥️]
#شهید_امیر_حاج_امینی🍃
•°•
[#یــــامهــــدیادرکنــــی💙🏴]
ما عزادار #حسینیم کھ اشڪ غم او
آبــروی همهی ماست، #خدا مےداند...
#اللهمعجللولیکالفرج 🥀
#سلامبابا🌞
|عَیْنَالحَیـٰوة|
عزیزم! خیلےمراقبرفتاࢪبامامانباباےگلتباش💕 حواستباشہ! اگہفقطیڪمازدستتناراحتبشن، خدامیدونہا
تݪاشبراےبزرگشدݩومشهورشدݩ
تودنیاےبھایݩڪوچیڪے،
خودتوڪوچیڪڪردنھ😉
تݪاشتبراےبزرگےمثݪ#خدا
باشھ،
بزرگمےشے🦋🌸
[°•♡•°]
<[#داستانطـــورے]>
<[#مهـــدویت]>
[°🌻✨°] آن روز هم مثل روزهای دیگر #خـــدا، با یاد او به سوی مدرسه حرکت کردم. (:
سه شنبـــه در کلاس دوّم، درس حرفـــه و فن داشتم. بعد از مدّتی که طول کشید تا بچّه ها وارد کلاس شوند،
من نیـــز به دنبال ایشان وارد کلاس شدم. کلـاس را با نام #حضـــرتزهـــرا(سلام الله علیها) و دعای فرج #آقاامام زمان(علیه السلام) شروع کردم.
🍁>>آخر زمانی که میخواهم درس را شروع کنم قبل از آن صلوات مخصوصهی مادر سادات و دعای فرج را به همراه بچه ها می خوانم و این کار باعث شده تا همه حفظ شوند. نمی دانم چطور شد که پس از دعای فرج چند بیتی نیز از آقا امام زمان(علیه السلام) به ذهنم آمد و شـــروع کردم به خواندن.
[°🍃🌊°] گوشه ی سمت راست کلاس در ردیف جلو...
یکی از بچّه ها به شدّت منقلب شده بود و گریه می کرد.😭
بعد از آن که دقایقی گذشت به سمت من آمد و گفت: آقا اجازه؟! ✋🏼
می دانید که چرا این قدر گریه می کردم؟
گفتم: نه!
گفت: آیا می خواهید برایتان بگویم؟
گفتم: بگو.
گفت: آقا شما که داشتید می خواندید یک دفعه دیدم یک آقایی سبزپوش با صورتی پر از نور جلوی تخته ایستاده این طور فرمایش میکنند:
>>[بگویید مهدی، بگویید مهدی(علیه السلام)... #مهـــدی(علیه السلام) خوب است... مهدی(علیه السلام) شما را دوست دارد.]<<
بعد در حالی که بغض گلویش را فشرده بود و نمی توانست خوب صحبت کند، گفت آقا اجازه!
گمانم آقا امام زمان(علیه السلام) بودند. من او را در آغوش گرفتم و گفتم :همین طور است خود ایشان بودند.(:
#برایفرجباباییمونسهتاصلواتسهمشما♥️
[°♡°]
ـ﷽ـ
💌نامه فجر/بند ۲۸،۲۷
يَآ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
ارْجِعِيٓ إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً
از خالق آسمانے به بنده زمینے ♥️🏴
[حُسیِن]
شاه کلید عشق رو میشناسی؟!!
میدونم که میشناسی..
آخه مهرش رو خودم به دلت انداختم...
یادت هست؟!
بچگی هات؟!یادته امام حسین زندگیت رو؟!
لرزیدن قلبت؛
اشک های گرمت روی گونه هات برای غمش..!
حُسینم رو آفریدم تا به واسطه عشق حُسین
گناهت رونادیده بگیرم و باکمترین غمی که
به دلت نشست دوباره همه چیز رو از اول
شروع کنیم...
خودمونی بگم برا در آغوش کشیدنت
خیلی زود ازهمه چیز میگذرم...
شاید خیلی شنیده باشی اما الان از زبون من
میشنویی که حُسینِ من،کسی بود که تازه ترین
خون قلبش رو در راه عاشقی داد تا هرجوری شده
تو رو به من وصل کنه.
بدنش جای سالم نداشت در بدترین حال منو
صدا زد وگفت: یا غیاث المستغثین.
بعداز خودم نگران شیعیانم هستم.
نازنینم حواست هست؟؟!
حُسین من نگران تو بود نگران حال دلت...💔
حُسین شاه کلید همه ی خوبی هاست؛
بی نظیرترین عشق که آخرش ختم میشه
به آغوش خودم.
حالا برمی گردی به آغوشم!؟
مهر وعشق حُسین رو راحت از دست نده🙃
خدای حُسین منتظر درآغوش کشیدن توست.
میدونستی هنوزم خدای حُسین تو رو دوست داره!؟
دیگه وقتشه،برگرد بنده ی من...
دوستدارهمیشگی تو #خدآ ♥️
📬فرستنده:خدا
📖گیرنده:انسان
#از_آسمان 🌌
#آیه_گرافی
::🌊🍃
:
- میدونے بدترین احساس چه زمانیه؟
+بدترین احساس زمانیھ کھ⇓
خودٺ هم میفھمیـ🌿
از #خدا دور شدے💔••
:
💻< #معبودانہ🥀<
.
.
::🌊🍃
#یکصلواتبرایآقامهمانشـو🌸