eitaa logo
🌈 رنگارنگ🌈
7.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8هزار ویدیو
4 فایل
من یاسم نویسنده و کانال دار👩‍💻 دور همیم مثل خواهرا🫂 به دنیای رنگارنگمون خوش اومدین😊 همه جور پستم داریم از روزمرگیام گرفته تا آشپزی سیاست فان...🤌🤌 داستانم داریم🤩😍😍 آیدی من👇 @Yass_malake
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈 رنگارنگ🌈
#در_جستجوی_آرامش #گلاویژ #31 صبح با صدای غر زدن بهار ازخواب بیدارشدم! _مگه باتو نیستم میگم بیدا
بادیدن عماد که داشت ماشینشو پارک میکرد با عجله دویدم توی آسانسور و دکمه طبقه چهارم رو زدم.. تند تند وسایلم رو روی میز چیدم و با اعتماد به نفس کامپیوتر رو روشن کردم و منتظر اومدنش شدم! میخواستم مثلا نشون بدم خیلی زودتر اومدم! با اومدنش نفس عمیقی کشیدم وبه احترام بلندشدم و آروم سلام کردم! مثل گاو سرشو انداخت پایین وبدون اینکه حتی سرشو بلند کنه وارد اتاقش شد!! لجم گرفت... لبمو به دندون گرفتم و پلک هامو با حرص روی هم فشوردم!! چطور میتونه اینقدر بیشعور و بی تربیت باشه؟؟؟؟ باحرص خودکارمو روی میز کوبوندم و چندتا فوش زیرلب به اونی که تربیتش کرده دادم!! یه کم بعد رضاهم اومد و برعکس اون بی فرهنگ بانهایت ادب سلام و احوال پرسی کرد! _گلاویژ خانم امروز با شرکت (...) قرار ملاقات دارم ساعت 3ونیم هماهنگ کنید وبگید تشریف بیارن همینجا! لبخندی اجباری زدم و گفتم: _چشم.. حتما! رضا رفت و من دست از پا دراز تر تو کف حرفش موندم! شرکت جهان چی گفت؟ اونجا دیگه کجاست؟ با کی باید هماهنگ کنم؟ وای خدا به دادم برس!! کم کم 2 نفر دیگه که اتاق های مشترک داشتن هم اومدن وخودشون رو کریمی و وثوق معرفی کردن.. کریمی مردی تقریبا 35 ساله و وثوق مردی تقریبا 40 یا شایدم 38 ساله بودن که هردوتاشون قیافه های معمولی داشتن وبه گفته خودشون 3 روز در هفته میومدن ومنم چون چیزی بلد نبودم سوال زیادی نکردم حتی پرسیدن اسم هاشون!!! 🌼🌼🌼🌼🌼 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌈 رنگارنگ🌈
#در_جستجوی_آرامش #گلاویژ #32 بادیدن عماد که داشت ماشینشو پارک میکرد با عجله دویدم توی آسانسور و د
بعدازاون همه مشغول کارهای خودشون شدن ومنم سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم وحرف های دیروز رضارو رو به یاد بیارم! آروم باش دختر.. تو میتونی.. باید بتونی.. یاد دفتری که بهم معرفی کرد افتادم.. آهان آره..باید از توی اون دفتر شماره شرکت رو دربیارم و زنگ بزنم! با آرامش دفتر از کمد بیرون کشیدم و مشغول جستوجو شدم که تلفن زنگ خورد! _بله بفرمایید؟ _به آقای قربانی بگید بیاد اتاق من! _شما؟ صدای عصبیش باعث شد بفهمم تلفنی که زنگ خورده بود تلفن داخلی بوده و این اقا کسی نیست جز آقای زرافه! _این رضا چی رو به تو یاد داده دقیقا؟ _عذرمیخوام حواسم نبود! _قهوه ام اماده کن! _بله چشم! گوشی رو قطع کردم و با چندش اداشو درآوردم.. رفتم دراتاق رضا رو زدم وگفتم: _اقای واحدی باشما کار دارن! _اوکی ممنون. لازم نیست بیای همونجا پشت تلفن هم میتونی بگی! امروز چقدر سوتی دادم من!!!! لبخند مسخره ای زدم و چشمی گفتم! رفتم توی آشپزخونه و چندتا زدم توصورت خودم! چته مثل خنگ های دیونه رفتار میکنی؟ اگه موقع توضیحات رضا به خواب فکر نمیکردی الان اینجوری نمیشد! اوووف!!! نفس عمیقی کشیدم و مشغول درست کردن زهرماری شدم! درد بی درمون بخوری اینقدر منو هُل میکنی!! 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌈 رنگارنگ🌈
#در_جستجوی_آرامش #گلاویژ #33 بعدازاون همه مشغول کارهای خودشون شدن ومنم سعی کردم آرامش خودمو حفظ ک
منتظر شدم رضا بیاد بیرون بعد برم قهوه رو بهش بدم چون ترسیدم جلوی رضا یه چیزی بگه اونوقت آبروم بره وغرورم بشکنه! رضاکه رفت قهوه ی ساده توی سینی گذاشتم و تیکه ای کیک کنارش گذاشتم و به طرف اتاقش رفتم! تقه ای به در زدم و وارد اتاق شدم! پشت به من روبه روی پنجره ایستاده بود! قهوه رو روی میز گذاشتم و متوجه فنجان و خالی دیروز شدم! ع؟؟؟ چطور شده خالیه؟ آقا که قهوه ساده کوفت میکردن! پوزخندی زدم و سینی قدیمی رو برداشتم وگفتم؛ _چیز دیگه ای لازم ندارید؟ _نه! میتونی بری! با تعنه تشکر کردم تا تشکر کردن رو یاد بگیره اما انگار گاوترازاین حرفا بود! اومدم برم که گفت: _من عادت ندارم از یه نوع قهوه استفاده کنم ! درطول روز تنوع بده مارک و اصالت قهوه هات! _بله حتما! سعی کردم اصلا بهش نگاه نکنم! سینی رو برداشتم و باگفتن با اجازه اتاق رو ترک کردم! برگشتم سمت در زبونمو درآوردم اداشو درآوردم که دراتاق باز شد و من همونطوری با قیافه خاک برسری خشکم زد!!! 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌈 رنگارنگ🌈
#در_جستجوی_آرامش #گلاویژ #34 منتظر شدم رضا بیاد بیرون بعد برم قهوه رو بهش بدم چون ترسیدم جلوی رض
وای.. وای.. رگ گردنم گرفت.. خدایا منو توی همین حالت خشکم کن! خاک برسرم شد! آبروم رفت! با تعجب به من نگاه میکرد که سریع خودمو جمع کردم و تندوپشت سرهم گفتم؛ _اومدم در روباز کنم شما در رو بازکردید! یه تای ابروشو بالا انداخت وگفت: _مطمئنی؟ گردنمو کج کردم و چشمامو توواسه خرچوندم.. _بله! انگار میخواست بخنده اما جلوی خودشو گرفته بود! اشک توی چشم های من جمع شده بود! الان میگه اخراجی! دیدی چیکار کردم! ای خاک برسرت کنن گلاویژ! _چی میخواستین بگین حالا؟ تند تند پلک زدم وخودمو عقب کشیدم _من؟ اهان.. من!!! میخواستم بگم.. وای وای.. فکرکن گلاویژ! یه چیزی بگو! _آهان.. میخواستم بگم چه ساعت هایی قهوه تون رو آماده کنم! خندید.. ای جانم!! چقدر قشنگ میخنده! وقتی میخنده گونه اش چال میوفته! یه وری میخنده.. آدم دلش ضعف میره‌! _هروقت خواستم خبرتون میکنم خانم خرسند! لبخند اجباری زدم و با دست وپاهای لرزون ببخشید گفتم و وارد آشپزخونه شدم! چه خاکی بر سرم شد! آبرو و شرفم رفت! الان میگه دختره دیونه اس! آخه چه وقت ادا در آوردن بود! بهار میگه این کارهاتو بذار کنارا.... من دیونه دست از این خنگ بازی ها برنمیدارم! 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیات ٧ و ٨ سوره مبارکه نساء. 🔎 جستجوی سوره: 🕊🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیات ١٧ و ١٨ سوره مبارکه نساء. 🔎 جستجوی سوره: 🕊🕊🕊🕊🕊
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
5.82M
❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام علی آل یاسین😔 سلام مولای غریبمان 😔 التماس دعا از همه خواهران و برادرانم🙏 ❤️❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 گ✨﷽✨الهی به امیدتو 🌺چهارشنبه تون رو معطر کنید 🌺به ذکر شریف صلوات 🌺برحضرت محمد (ص) 🌺و خاندان پاک و مطهرش 🌺اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🍃وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🌺وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 💐سـ❤️ ـلام 😍 ✋ ❄️ روزتون پراز خیروبرکت ❄️ ☔️ امروز چهار شنبه ☀️ ۲۶ دی ۱۴۰۳خورشیدی 🌙 ۱۴ رجب ۱۴۴۶ قمر 🎄 ۱۵ ژانویه ۲۰۲۵ میلادی 💯ذکر_روز ⛄️❄️یا حی و یا قیوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌❄️☃️   🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88