❌ شاید برای شماهم اتفاق بیفتد... #بخاطر کار #همسرم به شهر بزرگی اومدم #واحدروبه رویمون خانوم ۳۰ ۴۰ ساله ای بود که هر روزبه #بهانه ای خونه ما می امد همیشه هم #آرایش کرده و #شیک. هرروز غروب منو به صرف #چای دعوت میکرد #خونشون درست نیم ساعت بعد برگشتن خوابم می‌گرفت و #بیهوش میشدم تا اینکه شک کردم رفتم خونشون چای برداشتم وقتی برا کاری رفت آشپزخونه چای خالی کردم تو #گلدون و بعد رفتم خونه #ناگهان بعد یه ساعت دیدم .. 😰 ❌ادامه ی سرگذشت واقعی👇👇😰😰 https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194

❌ شاید برای شماهم اتفاق بیفتد... #بخاطر کار #همسرم به شهر بزرگی اومدم #واحدروبه رویمون خانوم ۳۰ ۴۰ ساله ای بود که هر روزبه #بهانه ای خونه ما می امد همیشه هم #آرایش کرده و #شیک. هرروز غروب منو به صرف #چای دعوت میکرد #خونشون درست نیم ساعت بعد برگشتن خوابم می‌گرفت و #بیهوش میشدم تا اینکه شک کردم رفتم خونشون چای برداشتم وقتی برا کاری رفت آشپزخونه چای خالی کردم تو #گلدون و بعد رفتم خونه #ناگهان بعد یه ساعت دیدم .. 😰 ❌ادامه سرگذشت(کیمیا)واقعی👇👇😰😰 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

🔴 #شوهرم_شبها_کجا_میرفت؟😰 ✍🏻 با احمد زندگی خوبی داشتیم .... یکی دو ماه بود، #شوهرم اواخرِ هر #شب  به #بهانه سر زدن به خونه مادرش میرفت ! کم کم بهش #شک کردم و تصمیم گرفتم سر از کارش دربیارم.... بنابراین یه شب تعقیبش کردم که دیدم رفت طرف خونه مادرش ،#خیالم راحت شد داشتم برمیگشتم که ناگهان دیدم.....😰😱...... خدا به کسی نشون نده ؛ ...😥 اداااامه دااااستان 👇🏿👇🏿🔥❌ https://eitaa.com/joinchat/2157969715C713cf5e4cb

🚫داستان واقعی ❗️❗️❗️ ✍تازه#زایمان کرده بودمو 👩‍🍼 به خاطر مراقبت مجبور بودم برم #خونه ی خواهرشوهرم... ولی خواهر شوهرم به جای رسیدگی به من و بچه هربار به #بهانه های مختلف مثل آوردن لباسام و ...میرفت خونمون... بچه رو #میخوابوند و ساعتها #گریه نمیکرد😱 یه روز که از خونه رفت بیرون رفتم توی #اتاق بچه ولی با دیدن #خواهر شوهرم و کاری که داشت میکرد بند #دلم پاره شد....🤫 🔴ادامشو بخون 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194