eitaa logo
اخبار لفور
1.6هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
17.1هزار ویدیو
220 فایل
هرچیزی که درباره #لفور بایدبدانید #لفور جایی که بایدرفت ودید اخبار و مطالب ارسالی شما👇 @Ab_Azizi #تبلیغات پذیرفته می‌شود👆 کانال ایتا @akhbarelafoor گروه ایتا eitaa.com/joinchat/131203086C0505ea2121 کانال تلگرام t.me/akhbarelafoor
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ قصیده‌ای برای شهدای لفور : ⭐️ شاعر : عباسعلی محرابی 🔵 قسمت دوم : قباد اسماعیلی را روزی ديدم ز پــستــی زمـان از او شنـيـدم به گفـت دنيا نمـی ارزد به کاهی شـهـادت هست نمـای بی ريائی قبادی را که بــود ممـلو ز ايمـان تـولـد گشـت روستـای دهـکلان شهيـد قاسمی در دفتــر کـار شـده درگيـر بمب قــوم بـدکـار ز تيـر و تـرکـش او ترسی نـدارد شهيـد است و زمرگ ترسی ندارد شهيد مجلـس اسـت بر او مبارک شـده چشـمـان او باز در لفـورک گلی دائم به فکـر جبـهه ها بـود ولـی بـود و لبـش ذکـر خدا بود شـده چنگوله درگيــر با ستمکار خـريـداری شـده خونش به بازار گلی دانـشـجــوی آن شهدا بـود قـبـول از مـردم پـاشـاکـلا بـود داود صادقی اهــل وفـا بـود ز جـانبـازی شـهـيـد کربلا شد داود در نفـت چال آمـد به دنيـا شـهـادت را خـريد بر اهـل دنيا عمران قربانی هم يک جوان بود تـوی ماهـوت او يک قهرمان بود نـمـوده جـان خـود را آنجا اهداء خـداونـدا بـيـامـرزش خـدايــا جـوان مـه جبين نســل گالش شـهـادت را بـخـون داده نوازش صادق قاسمی هـم بود خستـه شهيـدش کرده اند مرز شلمچه لفـورک بـوده اسـت منزلـگه او سخنهايش چو درويشان به ياهو ابوالحسن افشار يــاورش بـود سـرِ پل ذهـاب همسنگرش بود شهيد شد بوالحسن در نوجوانی ز لــفــور آمـده و از بـورخـانـی قلی اکبری شـد قطعه قطعه دم صبــح در کنـار شرق دجله قلی پـاشــاکلا آمـد بـه دنـيـا نشـد تسليـم زرق و بـرق دنيا نصراله ناصری می گفت يا رب يقين او خواند نماز عصر يا شب نصـراله از کفـاک آمد به ميدان به دشمن کرد هجوم تا دادنِ جان که در گيلانغـرب گرديد خامـوش هماغوش است با افشـار هماغوش دگـر پيـری ابـوذر وار مـرام است ورا حسن مرادی نيـز نـام است ميـان فـاو او مجـروح گـرديـد همانجـا طاقت او هم تمام است به همراهش دو شير و دو پسر داشت دو تا گـوش جـگـر نـور بصـر داشت مصطفی در سنندج گشت پرپر علیِ اکبرش در هــور شنـاور نه در هـورالـهـويزه اکبـری داشت نه عين مصطفی خود ياوری داشت سـه مرد جنگـجو سه مرد سرحال مـرادی هـا شـهيـدان نفـت چـال نظررستمی خـط مريـوان شـده آمـاج تيـر قـوم عـدوان ز شهر فاو پرواز کـرده ايـن نام شهيـد تشنـه کـام تقیِ آشام رضــای هـاشـمی خـط هويزه سبـوئی از شهـادت سر کشيده نـظر و تـقـی و رضا هاشمی سـه ديـگـر از محـلـی مـرادی عليرضا مفیدی نـام بــوده که در هورالعظيم قدش خميده مفيدی از شهميرزاد آمـد اينجا لفـورش شد قبـول در توی دنيا ز لاکـوم آمـده محسن شعبانی مـريـوان عمر او شـد جـاودانی از آن سومار کـه هردم ياد کردی مـحـل قتـل خیراله عبادی زمـانـی بــاز تـو فـاو را يـاد آور      سعید کلاگر  را يــاد آور شـهيـد شهـرک فـاو بسـيارنـد سعيـد کـلاگـرها از آن ديارنـد مهرداد خلیلی مأمـور حق بود شهيد صادق بیِ زرق و برق بود دگـر برگشته ام من خط سومار که تا دشمن ببينم ذلت و خوار نوراله روح اله پور را نديدم به عشق کربلا از عشق سـرودم خيراله و سعيد،مهـرداد ،نوراله شهيـد از نفت چالنـد نيز اينها عبداله مسلمی نامش بياد است شهيد ديگری از شهر فـاو است 🔵 ادامه دارد..... ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اخبار لفور
✳️ قصیده‌ شهدای لفور : 🔵 قسمت اول : ســلام ای والـدين ســرفــرازان سـلام سـازنـدگان اين شهيـدان   
✳️ قصیده‌ شهدای لفور : 🔵 قسمت دوم :  را روزی ديدم ز پــستــی زمـان از او شنـيـدم به گفـت دنيا نمـی ارزد به کاهی شـهـادت هست نمـای بی ريائی را که بــود ممـلو ز ايمـان تـولـد گشـت روستـای  در دفتــر کـار شـده درگيـر بمب قــوم بـدکـار ز تيـر و تـرکـش او ترسی نـدارد شهيـد است و زمرگ ترسی ندارد شهيد مجلـس اسـت بر او مبارک شـده چشـمـان او باز در  دائم به فکـر جبـهه ها بـود ولـی بـود و لبـش ذکـر خدا بود شـده درگيــر با ستمکار خـريـداری شـده خونش به بازار دانـشـجــوی آن شهدا بـود قـبـول از مـردم بـود  اهــل وفـا بـود ز جـانبـازی شـهـيـد کربلا شد داود در آمـد به دنيـا شـهـادت را خـريد بر اهـل دنيا  هم يک جوان بود تـوی او يک قهرمان بود نـمـوده جـان خـود را آنجا اهداء خـداونـدا بـيـامـرزش خـدايــا جـوان مـه جبين نســل گالش شـهـادت را بـخـون داده نوازش  هـم بود خستـه شهيـدش کرده اند مرز بـوده اسـت منزلـگه او سخنهايش چو درويشان به ياهو  يــاورش بـود سـرِپل ذهـاب همسنگرش بود شهيد شد بوالحسن در نوجوانی ز آمـده و از  شـد قطعه قطعه دم صبــح در کنـار شرق دجله آمـد بـه دنـيـا نشـد تسليـم زرق و بـرق دنيا  می گفت يا رب يقين او خواند نماز عصر يا شب از آمد به ميدان به دشمن کرد هجوم تا دادنِ جان که در گرديد خامـوش هماغوش است با افشـار هماغوش دگـر پيـری ابـوذر وار مـرام است ورا  نيـز نـام است ميـان او مجـروح گـرديـد همانجـا طاقت او هم تمام است به همراهش دو شير و دو پسر داشت دو تا گـوش جـگـر نـور بصـر داشت  در سنندج گشت پرپر  در هــور شنـاور نه در اکبـری داشت نه عين خود ياوری داشت سـه مرد جنگـجو سه مرد سرحال مـرادی هـا شـهيـدان  خـط شـده آمـاج تيـر قـوم عـدوان ز شهر پرواز کـرده ايـن نام شهيـد تشنـه کـام  خـط سبـوئی از شهـادت سر کشيده نـظر و تـقـی و رضا هاشمی سـه ديـگـر از محـلـی مـرادی  نـام بــوده که در قدش خميده از شهميرزاد آمـد اينجا شد قبـول در توی دنيا ز آمـده عمر او شـد جـاودانی از آن کـه هردم ياد کردی مـحـل قتـل  زمـانـی بــاز تـو فـاو را يـاد آور       را يــاد آور شـهيـد شهـرک بسـيارنـد از آن ديارنـد  مأمـور حق بود شهيد صادق بیِ زرق و برق بود دگـر برگشته ام من خط که تا دشمن ببينم ذلت و خوار  را نديدم به عشق از عشق سـرودم و ، ، شهيـد از نيز اينها نامش بياد است شهيد ديگری از شهر است 🔵 ادامه دارد..... ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✳️ قصیده‌ شهدای لفور : 🔵 قسمت دوم :  را روزی ديدم ز پــستــی زمـان از او شنـيـدم به گفـت دنيا نمـی ارزد به کاهی شـهـادت هست نمـای بی ريائی را که بــود ممـلو ز ايمـان تـولـد گشـت روستـای  در دفتــر کـار شـده درگيـر بمب قــوم بـدکـار ز تيـر و تـرکـش او ترسی نـدارد شهيـد است و زمرگ ترسی ندارد شهيد مجلـس اسـت بر او مبارک شـده چشـمـان او باز در  دائم به فکـر جبـهه ها بـود ولـی بـود و لبـش ذکـر خدا بود شـده درگيــر با ستمکار خـريـداری شـده خونش به بازار دانـشـجــوی آن شهدا بـود قـبـول از مـردم بـود  اهــل وفـا بـود ز جـانبـازی شـهـيـد کربلا شد داود در آمـد به دنيـا شـهـادت را خـريد بر اهـل دنيا  هم يک جوان بود تـوی او يک قهرمان بود نـمـوده جـان خـود را آنجا اهداء خـداونـدا بـيـامـرزش خـدايــا جـوان مـه جبين نســل گالش شـهـادت را بـخـون داده نوازش  هـم بود خستـه شهيـدش کرده اند مرز بـوده اسـت منزلـگه او سخنهايش چو درويشان به ياهو  يــاورش بـود سـرِپل ذهـاب همسنگرش بود شهيد شد بوالحسن در نوجوانی ز آمـده و از  شـد قطعه قطعه دم صبــح در کنـار شرق دجله آمـد بـه دنـيـا نشـد تسليـم زرق و بـرق دنيا  می گفت يا رب يقين او خواند نماز عصر يا شب از آمد به ميدان به دشمن کرد هجوم تا دادنِ جان که در گرديد خامـوش هماغوش است با افشـار هماغوش دگـر پيـری ابـوذر وار مـرام است ورا  نيـز نـام است ميـان او مجـروح گـرديـد همانجـا طاقت او هم تمام است به همراهش دو شير و دو پسر داشت دو تا گـوش جـگـر نـور بصـر داشت  در سنندج گشت پرپر  در هــور شنـاور نه در اکبـری داشت نه عين خود ياوری داشت سـه مرد جنگـجو سه مرد سرحال مـرادی هـا شـهيـدان  خـط شـده آمـاج تيـر قـوم عـدوان ز شهر پرواز کـرده ايـن نام شهيـد تشنـه کـام  خـط سبـوئی از شهـادت سر کشيده نـظر و تـقـی و رضا هاشمی سـه ديـگـر از محـلـی مـرادی  نـام بــوده که در قدش خميده از شهميرزاد آمـد اينجا شد قبـول در توی دنيا ز آمـده عمر او شـد جـاودانی از آن کـه هردم ياد کردی مـحـل قتـل  زمـانـی بــاز تـو فـاو را يـاد آور       را يــاد آور شـهيـد شهـرک بسـيارنـد از آن ديارنـد  مأمـور حق بود شهيد صادق بیِ زرق و برق بود دگـر برگشته ام من خط که تا دشمن ببينم ذلت و خوار  را نديدم به عشق از عشق سـرودم و ، ، شهيـد از نيز اينها نامش بياد است شهيد ديگری از شهر است 🔵 ادامه دارد..... ✍ عباسعلی محرابی 🔷 نشر بمناسبت هفته دفاع مقدس ⭐️ به کانال اخبار بپیوندید 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✳️ شعر قصیده شهدای لفور : 🔵 قسمت سوم : به و به خسته هم عبـداله شهيـدِ شـهر بصـره چـه آنان هـر دو از تـبارند که خسرو را از ما گرفته شـهيـد  و هر سه جنگجـو بـود بهـر او در گفتـگو بـود فـرجـی از ليک در لفور بود سکـوتش بدتـر از نـار تنـور بود  مــرد ايمـان شـهيـد ديگـری از غـرب ايران گـزيد او را مقتل خويش ولـی قلب همـه از بهـر او ريش چو آن  بر ما گذر شد هـم مـدّ نظر شـد الـه ای شهر بگـردی تکـه تکـه گـرفتی تو ز بگم ای داد و بـيداد شـهيـد راه حـق زنـدان بغـداد هـمانی را کـه نـام او علـی بـود او را ولـی بـود ، و ديگـر سه ديگـر از شهيـدان و دو مرد جبـهه ای هر دو سپاهی گشتـه شهيـد در امـا علی گشتـه شهيـد از شيميـائی  هم در خط فـداکـاری نـمـوده کـرده ايـثار نشـان کـرد او زمانی دشمنان را گهـی بر زخمـيان بوده پـرستار دو و قاسـم آرائـی نـيـز  در طبــق شد در آن او مردحق شد بـغــريد و بــزد او دشـمنـان را همه در هم بريخت پاسگاهيان را  چست و چـالاک عجب از تير دشمن رفت در خاک قسمتش بوده شـهادت شـهـادت بـوده بـهـر او ولادت جوان نـازنيـن جوانی سر به زير او بوده خاکی صـفـای سنـگر همسنگـران او همه همسنـگران را بود هـادی ز هم آلاشتی  در مـوقع خواب بشد مجروح ز تيـر مردی ناپاک هماندم دست و پايش را به بستند شهـادت نامه را بهـرش نـوشتنـد از بـپا خـاست ز خونش موی فرقش را بياراست دگر برگشته ام من سوی دجله ببينـم تا ز يـارانـم کـه مـانده  بوده او نـام که از سر تا به پايـش تير باران ز روستـای طلـوعش به شرق دجله کرديم جستجويش   مـرد خــدا بـود شهـادت را خريد او از جوانـرود  بـود در جزيـره همچو مجنون چه مجنونی که از سر تا به پا خون او ز درگاه خدا بود خريـدار شهادت گشت او زود و هـم از يقين هم سفره سلطان کيايند  از رسيـده گلـو و صـورتش ترکش بريده تمــام پيـکر او گـشت زخمی گلی ديگر از اين گلشـن رسيده هـم نـمـايـي از صـفـا و بـا وفايي  چه جنگجو بود تمـام از او گـفتگو بود چو دشمن نام او را می شنيدند همه ناگـه ز ترسش می رميدند که را ديدم پر از خون  به خونش گشت گلگون همان بابا که نامش چون پدر بود به سنگر يکه و يکتـا گـوهـر بود و جنگ نـاخدايند شـهيدان از ده يـاد  بـخير بـاد همـان انصـار حسينی بخير باد شـهـيـد کـربـلا چـهـار ايـران صفـا و مهربـانيش بـخيـر بـاد  درشهر بستان فـداکاری نـمـوده از دل و جـان چنان جنگيد تا خود رفته از هوش شـهـادت را گـرفتـه او در آغـوش بـه شـهرِ خستـه رفتـم را هم شناختم در آن شهری که کرکس بوده بسيار کبـوتــر بـچـگان را تـوی منـقــار  آمـد ام الرصـاص دم مردن همی خواند سوره ناس داشــت ايمـان فـراوان شهـادت را خدا داده است ارزان از آن مــردان لايــق و، و  مـرد راز اسـت ز ظاهـرهای دنيا بی نيـاز است 🔵 ادامه دارد..... ✍ عباسعلی محرابی 🔷 نشر بمناسبت هفته دفاع مقدس ⭐️ به کانال اخبار بپیوندید 👇👇👇 @eakhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✳️ قصیده شهدای لفور : 🔵 قسمت چهارم و پایانی : ز شلـمچـه يکی بـاز پيکر آمـد رضــايي محـمــد از سفر آمـد گلـی بـود نـاشـکفته پرپـر آمد به رسم هـديه سوی کشور آمد جــوانـی بــود عــادلِ ولـی پـور ز رزمش گشت چشم دشمنان کور بـلافت را مـنزل و مأوا نـمـوده شـهـادت را برای خـود خريده شـده اسفنديـار هـم شيميايی کجـوری مرد حق مرد خدايی شدند از گشنيان مردان کـاری عادل  احمدی و محمد رضايی يکـی هـم آن شهيـد شيميايی که نـامش برده ام بـالا کجوری نصـراله امينی بـود شيـر مـردان شهيد گرديده در آن دوب هردان امينی شير مـرد جبهه ها بـود امـيـنـی از ده اميرکـلا بــود که يـونس اسدی مرد نـمـونه به پيرانشهر شـد با تير نشونه يـونس از مردم اسبوکـلا بـود  جـوان نـازنين و بی ريـا بـود مـحـمـدی عـلی اکبـر دوران بـه اذن والدين آمد به ميـدان تمـام جبهه هـا را او نظر کرد دم آخر به شلمچه سفـر کـرد علی اکبر کريمی رفت با شور سـفر آغاز کـرد تـا وادی نـور به شهر خونِ خرمشهر رسيده ولی روحش از آن کالبد پريده علی اکبر محـمدی کـريـمی لفورک بـوده انـد در نوجوانی سلام ای يوسفی ای مرد ميدان مـحمـد و رضـا را نــامــداران در آذربـايـجان دادی تو هم جان  خـدا قسـمت نمايـد باغ رضـوان يـوسـفـی در قائـمشـهر داد آواز ز لفـور هـردو بالم شـد به پـرواز رمضـانعلی واحـدی در حـلبـچه بـه همـراهـی يـارانـش نشـسته نمـودنـد ياوريـش تيـر و تـرکش  مـدام و مستـمر بنمـوده راهـش خـاطر حبيـبی هـا هــردو در ياد ايـوبش کشـتـه شد اندر مـهابـاد ز اسماعيل که بسته خون به حجله شهيدش کرده اند در شـرق دجـله عـلـیِ قــنـبـری قـهـار عبـدی شــهيـدنـد و شهيـد جـاودانـی علـی از عـاشقـی در فـاو مـانده که قهار هم به سومار اسب رانده دو حـبيبـی دگـر علـی قنبـری که گويند بوده اند آن سه کفاکی قهـار عبـدی از اسبوکـلا هـست شهيـد شيـر مرد جبهه ها هست عـلـیِ مـظلـومی مـظلـومِ ديگـر شهيـد است و شهيد غرب کشور فـرامـرز عـزيــز جـبار طـيبـی  شـهيداننـد از بـمـب هـوايــی کـفاک آورده با خود باز شهيدان طيبی ها و مظلومی سـه يـاران مــهــدیِ رمـضـــانیِ فـداکـار شلمچه جنگ کـرد با قـوم کفار در آن جبهه بخونش شـد شناور بـخون غـلتــيـد ســربـاز دلاور مهدی از شاهکلا کز خاطرم رفت  بـگـفتـا مـادرش بال و پرم رفت ز مـــداح و شــهـيــد راه داور عليـرضـا محـرابی مــرد سنـگر که هـم جانبـاز بود هم شيميايی مـدرس بــوده و بــوده مـــربی که اين جـانباز از کاليکـلا بـود تـمام پيکرش تـرکش سرا بـود شـهــيد آخـريـن و مـرد ايـثار خبرسـاز ساجدی نامش سپهدار سپهدار مرد حق مرد خدا بود بـراستی او بلال عصـر ما بـود شـهيد آسمـان شـهـر تهـران شـهيـد خـاتـم رئيسکلا بـود خـداونــدا بـحـق نـور عينت شهيدان را ببخشا بر حسينت تو محـرابی اگـر عبـاس نـامی اگر داری تو شيرين تر کـلامی بيا اينـک زبـان و هر دو لب بند بگير از آن شهيدان عبرت و پند دمی از کوی اين عشاق گذر کن کمی زان تربت غم روی سر کن تو ای شاعر صفت بس کن گزافه شـهيـدان جـملـه الگـوی زمانه شـهيدان عِنـده رَبِ يُرزَقـونـَنـد شـهيدان تاجران جـان و خونند تو با يک فاتحه زين جا گذر کن بـه پا بوسی آنان يـک سفر کن بپـا خيـزيد جميـع ميهـمـانـان بخـوانيـد فـاتحـه بهـر شهيدان 🔵 پایان🔵 ✍ عباسعلی محرابی 🔷 نشر بمناسبت هفته دفاع مقدس 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید