#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#پارت_بیست_یکم
برسروجدانم فریاد زدم و گفتم:اه بسه دیگه کلافم کردی ...چقدر سرزنشم می کنی....آره حق با تو هستش من بدم...بهراد بدبخته...اگر بدبخت نبود با ماهان اینکار رو نمی کرد...همه چیز رو سر مشتی قربون بیچاره خالی نمی کرد...
پریماه و آرمانش رو به حال خودشون نمی گذاشت...آره تو راست می گی همه ی این ها تقصیر منه...تقصیر بهراد ...آره ...فقط خواهش می کنم بس کن ...انقدر بدی های من رو بهم یاداوری نکن.
کلافه دستی میان موهای پریشانم کشیدم و با دست آن ها را به سمت بالا هل دادم.....کتم را از پشتی صندلی برداشتم و از اتاق بیرون آمدم.
صدای شرشر آب از داحل سرویس بهداشتی می آمد. مشتی قربون پایین شلوارش را تا ساق بالا زده و داشت آنجا را تمیز می کرد.
بوی سفید کننده و شوینده های دیگری که داخل فضای شرکت پیچیده بود نفسم را بند می آورد.
دستمالی از جیبم بیرون آوردم و جلوی بینیم گرفتم و در همان حال نگاه ساعت کردم.
با دیدن ساعت یادم افتاد امروز به پریماهم زنگ نزدم.
گوشی را از روی میز پرهامی برداشتم و انگشتانم را یکی یکی روی شماره ها فشردم.
چند تا بوق که خورد ،صدای قشنگش توی تلفن پیچید.
قلـ ـبم از شنیدن صدایش به تپش افتاده بود و صدای ضربان های تند و نامنظمش را پی در پی حس می کردم.
نفس عمیقی کشیدم ،دلم می خواست ساعت ها بی هیچ حرفی بنشینم و فقط به آهنگ صدای قشنگش گوش جان بسپرم.
ثانیه ها برایم به کندی می گذشتند و دوست داشتم در همان حالت بمانم اما صدای آرومش که با کمی دلخوری در هم آمیخته بود من را از آن حال و هوا بیرون آورد.
آب دهانم را فرو دادم و گفتم: خوبی عزیزم؟
با صدای ضعیفی گفت: مرسی تو خوبی؟
دلخوری در صدایش کاملا مشهود بود،اما دلیلش را نمی دانستم .
تکیه ام را به میز دادم و گفتم: فکر کنم بدموقع مزاحمت شدم آره خانمم؟
منتظر بودم تا هرلحظه صدای معترضش را بشنوم که می گوید:آره بهراد،چون ناراحتم...چون تو یه آدم خودخواهی که همیشه فکر خودت بودی و هستی و هیچ وقت به فکر ما نبودی...هیچ وقت یادت نیافتاد که یه زندگی هم داری و همه چی توی کار و اون شرکت کوفتی خلاصه نمیشه.
اما در عوض در جوابم مکثی کرد و گفت: نه چیزی نیست،بکم خسته ام...برای ناهار می یای خونه؟ اگر می یای بگم اخترخانم غذا رو گرم نگه داره تا بیای.
گوشی را در دستم فشردم و گفتم:تو و آرمان چی ناهار خوردید؟
با همان لحن گفت: نه نخوردیم،من اشتها ندارم....آرمان هم به اخترخانم گفتم ناهارش رو بهش بده.
نمی دونم چرا حس می کردم صدایش گرما و شور همیشه را ندارد و پریماه همیشگی نیست.
نگاهم را به حـ ـلقه ی دست چپم دوختم ...برق نگین های ریز انگشتر چشم را می زد...
یاد روزهای اول ازدواجمان اقتادم آنموقع ها مثل حالا انقدر از هم دور نبودیم ....همیشه وقت و بی وقت بیرون بودیم و کمتر روزی پیدا می شد که خانه باشیم....مثل حالا که مشغله های کاری باعث شده بود اینگونه از هم دور باشیم نبود....شاید پریماه حق داشت که از من دلخور باشد. این چند وقت مشغله های کاری باعث شده بود که زیادی از حال آنها غافل شده بودم.
و بیشتر اوقات به جای اینکه خودم در کنارشان باشم همیشه مشتی قربون را برای انجام کارهای آن ها قرار می دادم.
اما حالا باید هرطور شده از دلش در می آوردم.
🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃🍃
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دیگه از سم گذشته سرطانه گفتم فقط من زجر نکشیده باشم که دیدمش 😂🥴
@aksneveshteheitaa
پشت زیبا ترین لبخند
بیشترین رازها نهفته است...
زیبا ترین چشم
بیشترین اشک ها را ریخته...
و مهربان ترین قلب
بیشترین دردها را کشیده
@aksneveshtehEitaa
همه شغلت رو ازت میپرسن
تا بدونن چقدر پول داری...
تا بر حسب مقدار ثروتت
تصمیم بگیرن چقدر بهت احترام بذارن
@aksneveshtehEitaa
زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مشت دنیا هیچ نیست ...
@aksneveshtehEitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چندبارگفتم براباباهاتون اینستانصب نکنین😂😂😂😂😂
#شاخ_مجازی
#اینستاگرام
#تلگرام
#instagram
#telegeram
#shakhe_majazi
@aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین و باحال ترین مادربزرگ دنیا
@aksneveshteheitaa
نه فصل میـــخواهد
نه باران
مـن برای گرفتن دستانت
منتظر هیچ اتفاقی نیستم
@aksneveshteheitaa
هدایت شده از گسترده عصرانه +۱ کا ملــکـــ👑ـــــه
آے خــونه🏘 دااااار و بـچـــه👧👶 دااااار
زنـبـیـل و بـــردار و بیــــــار🏃♀🏃♀🏃♂🏃♂
این خوشگلا چی چی ان؟
مدل جدیدن؟ بعلهههه
عکس خودمونم میشه جا گل باشه؟ بعلهههه
یه رنگ دیگ میخوام؟ اونم بعلهههه
اصن همه نمونه هارو نشونم بده 👀؟اونم بعلههه😅
بفرمااااا ببین چیا اوردم براتون😍😍
http://eitaa.com/joinchat/3084779541C1e6ce9547c
#کادویی
#دلبری
#لاکچری
#خاص_باشید
هدایت شده از گسترده عصرانه +۱ کا ملــکـــ👑ـــــه
همیشه این دختر ورپریده همسایمون وسایل قشنگ قشنگ داشت دل همه رو میبرد 💅💇♀💍
اخه چقد میتونه لاکچری باشه ادم🤯
هر چی هست زیر سر گوشیشه اخه همشششش سرش به گوشیه🤳
اینا چیهههههه😳😳😳😳
http://eitaa.com/joinchat/3084779541C1e6ce9547c
مـن و تـو
کنارهم انقدر قشنگیم
کـه دلم میخواد
مثل بقیه از دور خودمونو ببینم
@aksneveshteheitaa
هیچ حسی
مثل اون اوّلین باری کـه
دستمو گرفتی و مـن…
دلم لرزید… قشنگ نیست
@aksneveshteheitaa