eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشبحااال دل هرمردکه دختردارد/ کی تواندپسری دخمل بابابشود/ @aksneveshteheitaa
قرار بود ........ @aksneveshtehEitaa
دلم تنگ شده........ @aksneveshtehEitaa
من در کمال آرامش بسر میبرم و همواره رو حیه ای شاد و چهره ای خندان دارم. - آرامش جمله ی امروز👆👆 🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💙🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷💙🍃 🍃🌸 🎼📸 آوای بیکلام و نماهایی زیبا از گل و گلستان برای شروع یه روز خوب تابستونی . @aksneveshtehEitaa
یه سر به کانال زیر بزنید دوست نداشتید نمونید 🌹🌹🌹👇👇 @hedye110
یه سری از رابطه ها.... @aksneveshtehEitaa
یه وقتایی شنیدن صداش همه چیزیه که لازم دار ! @aksneveshtehEitaa
یکی باید باشد که وقتی نگاش میکنی نه اینکه غصه هات یادت بره نه … فقط یادت بیاد دلیل بزرگتری برای خوشحال بودن داری  @aksneveshtehEitaa
نور شدیدی چشمانم را زد...پلک هایم را محکم بستم..... پتو را کنار زدم...کش و قوسی به بدن خسته ام دادم و از جا بلند شدم.... تمام بدنم خشک شده بود و درد عجیبی توی کتفم می پیچید..... سنگینی بدنم از دیشب روی یک طرف افتاده و بدنم گرفته بود. اصلا یادم نیست که دیشب دقیقا چه زمانی خوابم برده بود فقط زمانی بیدار شده و به خودم آمدم که دیدم صبح شده و من از خستگی حتی برای صرف شام هم حاضر نشده بودم. در اتاق را محکم پشت سرم بستم....روتخـ ـتی مرتب شده و اثری از پریماه نبود. برعکس همیشه هیچ لباسی روی تخـ ـت گذاشته نشده بود.... فکرش را می کردم که امروز با روزهای دیگر فرق دارد و این نشان می داد که من اشتباه نکردم و رفتار پریماه با گذشته خیلی فرق کرده. با دلخوری به سمت کمد لباس هام رفتم...پیراهن اسپرت به همراه شلوار خوش دوختی را از میان لباس هایم بیرون کشیدم. مشغول تعویض لباس هایم شدم....موقع بستن کراوات که رسید سردرگم ماندم ...نا خودآگاه دستانم شل شد و پایین افتاد. واقعا که بهراد چقدر تو احمق و خنگی...یعنی عرضه ی بستن یه کراوات رو هم نداری مرد گنده؟ نکنه می خوای بری منتش رو بکشی که برات کراوات ببنده و به ریشت بخنده...آره همینو می خوای؟ دیدی که اون حتی لباسهات رو هم برات آماده نکرده بود حالا توقع داری که بیاد وایسته برای تو کراوات ببنده...نه اصلا فکرشم نکن.... با درماندگی نگاه کراوات و دستانم کردم.... چاره ای نبود یا باید از پریماه برای بستنش کمک گرفتم یا اصلا بیخیالش می شدم... مردد مانده بودم ...بالاخره راه دوم را انتخاب کردم...کراوات را از دور گردنم باز کردم و به سمت تخـ ـت پرتاب کردم.... کراوات محکم به لبه ی تخـ ـت خورد و زمین افتاد....نگاهم به سمت پاتخـ ـتی کشیده شد.... کارت کرم رنگی که با گل های رز خشک شده تزیین شده و بی شباهت به کارت های عروسی نبود روی میز خودنمایی می کرد... از کمد فاصله گرفتم و به سمت تخـ ـت رفتم....نگاهم فقط به کارت روی میز بود... دست دراز کردم و برش داشتم....حدسم درست در اومد کارت عروسی بود اما برای عروسی چه کسی می توانست باشد؟ 🌼🌼🌼🌼🌼🍀🍀🍀🍀🍀 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa