من در کمال آرامش بسر میبرم و همواره رو حیه ای شاد و چهره ای خندان دارم. - آرامش
جمله ی امروز👆👆
🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💙🇮🇷ایرانِزیبا🇮🇷💙🍃
🍃🌸 🎼📸 آوای بیکلام و نماهایی زیبا از گل و گلستان برای شروع یه روز خوب تابستونی .
@aksneveshtehEitaa
یکی باید باشد
که وقتی نگاش میکنی
نه اینکه غصه هات یادت بره
نه … فقط یادت بیاد دلیل بزرگتری برای خوشحال بودن داری
@aksneveshtehEitaa
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#پارت_بیست_هشتم
نور شدیدی چشمانم را زد...پلک هایم را محکم بستم.....
پتو را کنار زدم...کش و قوسی به بدن خسته ام دادم و از جا بلند شدم....
تمام بدنم خشک شده بود و درد عجیبی توی کتفم می پیچید.....
سنگینی بدنم از دیشب روی یک طرف افتاده و بدنم گرفته بود.
اصلا یادم نیست که دیشب دقیقا چه زمانی خوابم برده بود فقط زمانی بیدار شده و به خودم آمدم که دیدم صبح شده و من از خستگی حتی برای صرف شام هم حاضر نشده بودم.
در اتاق را محکم پشت سرم بستم....روتخـ ـتی مرتب شده و اثری از پریماه نبود.
برعکس همیشه هیچ لباسی روی تخـ ـت گذاشته نشده بود....
فکرش را می کردم که امروز با روزهای دیگر فرق دارد و این نشان می داد که من اشتباه نکردم و رفتار پریماه با گذشته خیلی فرق کرده.
با دلخوری به سمت کمد لباس هام رفتم...پیراهن اسپرت به همراه شلوار خوش دوختی را از میان لباس هایم بیرون کشیدم.
مشغول تعویض لباس هایم شدم....موقع بستن کراوات که رسید سردرگم ماندم ...نا خودآگاه دستانم شل شد و پایین افتاد.
واقعا که بهراد چقدر تو احمق و خنگی...یعنی عرضه ی بستن یه کراوات رو هم نداری مرد گنده؟
نکنه می خوای بری منتش رو بکشی که برات کراوات ببنده و به ریشت بخنده...آره همینو می خوای؟
دیدی که اون حتی لباسهات رو هم برات آماده نکرده بود حالا توقع داری که بیاد وایسته برای تو کراوات ببنده...نه اصلا فکرشم نکن....
با درماندگی نگاه کراوات و دستانم کردم....
چاره ای نبود یا باید از پریماه برای بستنش کمک گرفتم یا اصلا بیخیالش می شدم...
مردد مانده بودم ...بالاخره راه دوم را انتخاب کردم...کراوات را از دور گردنم باز کردم و به سمت تخـ ـت پرتاب کردم....
کراوات محکم به لبه ی تخـ ـت خورد و زمین افتاد....نگاهم به سمت پاتخـ ـتی کشیده شد....
کارت کرم رنگی که با گل های رز خشک شده تزیین شده و بی شباهت به کارت های عروسی نبود روی میز خودنمایی می کرد...
از کمد فاصله گرفتم و به سمت تخـ ـت رفتم....نگاهم فقط به کارت روی میز بود...
دست دراز کردم و برش داشتم....حدسم درست در اومد کارت عروسی بود اما برای عروسی چه کسی می توانست باشد؟
🌼🌼🌼🌼🌼🍀🍀🍀🍀🍀
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
5eaeac9e687b316bf6586cf9_4623005825546236307.mp3
14.06M
🍃💙🇮🇷ایرانِزیبا🇮🇷💙🍃
🍃🌸🎼 آوای بسیار زیبای دریا دریا دویده ام از پِیِ تو.
🍃🌸کاری از استاد علیرضا افتخاری
@aksneveshtehEitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مجیده نگراوی شیرزنی که با چوب دستی بعثی ها را اسیر کرد؛ به رحمت خدا رفت
🔹رهبر انقلاب در سفرشان به خوزستان از این زن شجاع، قدردانی کردند.
@aksneveshtehEitaa