eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮ @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
‏سلام صبحتون بخیر @Aksneveshteheitaa ❤️🍃
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
امیرالمومنین علی علیه السلام مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدي أَئمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي النّارِ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ لايُنْصَرونَ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله وَأَنَا بَريئانِ مِنْهُمْ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُمْ وَأَنْصارَهُمْ وَأَتْباعَهُمْ وَأَشْياعَهُمْ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ. مردمان! به زودي پس از من پيشواياني خواهند بود كه شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها وبدون ياور خواهند ماند. هان مردمان! خداوند و من از آنان بيزاريم. هان مردمان! آنان و ياران و پيروانشان در بدترين جي جهنم، جايگاه متكبّران خواهند بود. منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 ♦️♦️♦️♦️ وَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرِينَ. أَلا إِنَّهُمْ أَصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ في صَحيفَتِهِ!! مَعاشِرَالنّاسِ، إِنِّي أَدَعُها إِمامَةً وَ وِراثَةً (في عَقِبي إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ)، وَقَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْليغِهِهان حُجَّةً عَلي كُلِّ حاضِرٍ مردمان! به زودي پس از من پيشواياني خواهند بود كه شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها وبدون ياور خواهند ماند. هان مردمان! خداوند و من از آنان بيزاريم. هان مردمان! آنان و ياران و پيروانشان در بدترين جي جهنم، جايگاه متكبّران خواهند بود. بدانيد آنان اصحاب صحيفه اند. اكنون هر كس در صحيفه ي خود نظر كند. هان مردمان! اينك جانشيني خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جي مي گذارم در نسل خود تا برپايي روز رستاخيز. و حال، مأموريت تبليغي خود را انجام مي دهم تا برهان بر هر شاهد منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🎁 🎁🎁🎁🎁 @hedye110
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮ @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮ @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شروع صبحتون معطر به ذکر شریف 🌸صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 🌸 و خاندان پاک و مطهرش 🌸 🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌸وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Aksneveshteheitaa ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
چندتا کانال داریم همشون نابِ نابِ نابن ❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃 همه رو باهم داشته باشی مابقی کانالهات رو حذف میکنی🌹🌹🌹🌹 @aksneveshtehEitaa بهترین عکس نوشته ها👆👆 @hedye110 اگه میخوای به کمال بندگی برسی👆👆 @shohada_vamahdawiat اُنس با شهدا و امام زمان(عج)👆👆 @delneveshte_hadis110 پُرِ دلنوشته و حدیث 👆👆 @khandeh_kadeh کمی هم خنده لازمه👆👆👆 @mosbat_andishi کمی هم مثبت اندیشی باش👆👆 همه دعوتید 🌹🌹🌹🌹🌹
اما قبل از اینکه بنشینم لباس ها را زا کاورش در آوردم و مشغول تعویض ....لباسهایم با لباس هاي قبلی شدم خدا را شکر می کردم که مامان متوجه این لکه هاي روي شلوارم نشده بود ....چون در ان صورت حتما مرا کلی بازخواست می کرد ....حوصله ي این یکی را دیگر نداشتم لباس هاي کثیف را کناري گذاشتم و بی حال روي صندلی میز کارم ولو ....شدم ....همه جا در سکوت عجیبی فرورفته بود مشتی قربون هم نبود که حداقل یکم سروصدا کند و شرکت را از این حال و ...هوا بیرون بیاورد توي دلم هرچی فحش دلم می خواست نثار پرهامی و ماهان کردم و چشمانم ....را بستم ... تنها صداي موجود صداي خیابان بود...حوصله ي هیچ کاري رو نداشتم ....دست و دلم به کار نمی رفت ....واقعا امروز چه مرگم شده بود منی که حتی یک ثانیه هم بی کار نمی نشستم توي کار انقدر سست و تنبل ....شده بودم ....صداي باز شدن در ورودي باعث شد چشمانم را از هم باز کردم آب دهانم را قورت دادم و با صداي نیمه رسایی گفتم: کیه...؟ ...صداي مشتی قربون از بیرون امد که گفت: منم آقا ...کسی نیست نفس راحتی کشیدم و چشمانم را دوباره بستم...دلم یک خواب عمیق می ....خواست ....خوابی که رنگ آرامش داشته باشه و حبري از غم و بدبختی در آن نباشد نمی دونم چقدر در همان حالت بودم که با صداي مشتی قربون چشمانم را ....باز کردم روي میز صاف نشستم و گفتم: کاري داشتی با من مشتی قربون؟ ...مشتی قربون در را بست و گفت: بله آقا راستش....چیزه... یعنی..چیز ....حس می کردم چیزي را می خواهد بگوید اما در گفتنش تردید داشت نگاه عمیقی بهش کردم و گفتم: راحت باش مشتی قربون چیزي می خواستی بگی....؟ مشتی قربون کلاهش را از روي سرش برداشت...سرش را کمی خاراند و گفت: ....آره آقا... راستش چطور بهتون بگم ....سکوت کرد کمی این پا و آن پا کرد و بالاخره با من من گفت:آقا راستش می خواستم از ...تون یه خواهشی کنم....یعنی....یه سوالی داشتم نگاه مرددش را به چشمانم دوخت و ادامه داد: می خواستم ازتون بپرسم ...تکلیف این بنده خداهایی که اومدن اینجا براي استخدام چی می شه آقا ...البته شرمنده فضولی می کنم آقا ....شرم زده سرش را به زیر انداخت 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
این انسان‌ها نیستد که ما را می‌کنند، بلکه امیدی است که ما به آن‌ها بسته‌ایم... @Aksneveshteheitaa
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮ @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
#╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮ @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
سلام صبحتون بخیر @Aksneveshteheitaa ❤️🍃
لبخندي به رویش پاشیدم و گفتم: این چه حرفیه مشتی قربون...شما جاي پدر منی...آدم که با پسر خودش این حرفا رو نداره.... تو و اختر خانم مثل پدر و ....مادر خودم هستین برام ....نه عزیز فعلا تصمیمی براشون نگرفتم هیچ کدوم شرایطی که من می خواستم و می خوام رو ندارن.... پس با این ...حساب فعلا منتفیه قضیه استخدامشون ....آشکارا برق شادي را توي چشمانش حس کردم ....یک لحظه سرش را بلند کرد و نگاهم کرد لبخندي روي صورت چروکیده اش نشست و گفت: آقا پس اگر امکانش هست می شه یه خواهشی ازتون بکنم؟ حدس می زدم می خواهد چه چیزي بگوید با این حال لبخند کمرنگی زدم و ...گفتم: بگو مشتی قربون راحت باش کلاهش را توي دستش فشرد...لبش را گزید و با تردید گفت: آقا راستش می خواستم ازتون خواهش کنم اگر امکانش هست پسر یکی از دوستام بنده خدا خیلی وقته از دانشگاه فارغ التحصیل شده اما هنوز نتونسته جایی استخدام بشه...چند وقته دیگه هم اگر خدا بخواد و قسمت باشه می خوان براش آستین ....بالا بزنند و زن بگیرند می خواستم...می خواستم اگر اجازه بدید بیاد اینجا و شرایطش رو توضیح بده ...و بعدش میان حرفش آمدم و با لبخند گفتم: باشه بگو بیاد مشتی قربون من حرفی ....ندارم لبخندي روي لبش نشست و به حالت تعظیم کمی خم شد و گفت: مرسی آقا واقعا لطف کردید بخدا...انشاالله هرچی از خدا می خواین بهتون بده لبخندي زدم و همانطور که سرم را توي برگه هاي پیش روم فرو می بردم گفتم: من که کاري نکردم مشتی قربون ...حالا اگه کاري نداري با من می ....تونی بري سرکارت صداي شادش را شنیدم که گفت: بله چشم آقا.... با اجازتون من رفتم باز هم ....ممنون ازتون ....سرم را تکان دادم .... صداي بسته شدن در امد صداي خسته ي پیرمرد باعث شد سرم را از روي زانوهایم برداشتم و به ....احترامش صاف نشستم پیرمرد لبخندي به پهناي صورتش نشاند و همانطور که کنارم می نشست گفت: خیلی تو فکري جوون...چیزي شده بابا؟ سرم را به معناي منفی تکان دادم و گفتم: نه چیزي نیست...این خراب شده مگه جاي فکري هم براي آدم باقی می ذاره...؟ پیرمرد لبخند غمپگینی زد ...به دور دست ها خیره شد و گفت: می فهمم ... جوون .....درکت می کنم....تازه شدي مثل خودم ...تمام زندگیم شده غرق شدن تو خاطرات تلخ و شیرین گذشته ... اشتباه کردم....به خودم ظلم کردم اما تو با خودت این کار رو نکن بابا تو هنوز سنی نداري...خیلی جوونی و از حالا خیلی زوده فکرتو درگیر خیلی ....چیزا کنی ....می دونی بابا 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی @Aksneveshteheitaa ❤️🍃
يه روزی ميرسه كه توی تنهاييامون، واسه اونی كه خيلی دوستمون داشت، ولی رهاش كرديم، حسرت ميخوريم .. @Aksneveshteheitaa 🍃🌹