زندگى خيلى كوتاه است
قوانين راكناربگذار بدى هاراببخش
ازناملایمات گذرکن
يك عاشق واقعى باش
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
یک زن فقط سایه سر نمیخواهد
همراه میخواهد
احترام نمیخواهد
حرمت میخواهد
هدیه نمیخواهد
قدردان میخواهد
هم درد نمیخواهد
درمان میخواهد
جمع اینها میشه مرد!
برای زن زندگی تون "مرد" باشید
@ahangpaizee🍂🍁
آه... خندههای بیدلیل
گریههای بیدلیل
خیرگیها، خیرگیها، خیرگی
خیرگیها و سکوت
خیرگی و افق سرخ غروب
خیرگی و علف ترد بهار
خیرگی و شبح کوه و درختان در شب
خیرگی و چرخش گردن جغد
خیرگی و بازی ستارهها...
🔻حسین_پناهی
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
و من
تک و تنها
با همهی آنانی که رفتند،
احاطه شدهام.
🔻عدنان_الصائغ
#کانالعکسنوشتهایتا
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
•
هر موقع دستامو ميگرفت تمامـ ضربه هايی كه خورده بودمـ و فراموش ميكردمـ 😌♥️
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی انگشتر توی دستتون گیر میکنه با این روش به راحتی درش بیارید
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
💖💖بهترین آدمهای زندگی
آنهایی هستندکه وقتی کنارشان
میشینی چایت سرد میشه..
و دلت گرم ...
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
5 توصیه ارزشمند رسول خدا قبل از خواب
#مجتهدی
🦋💖🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌴🌙💫شبتون سرشار از آرامش👌.
🦋✨🌟🌙🦋
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا،
کمک کن دیرتر برنجم،
زودتر ببخشم،
کمتر قضاوت کنم
و بیشتر فرصت دهم ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
🦋💖🌹🏴🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
به همه ساعت ها...
باتمام جزییاتش...
تابگویم چقدر در نبودنت دلتنگم...
اللهم عجل لولیک الفرج
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷﷽🌷🍃
🍃🌴🏕⛰📹🎼 کلیپ و آوایی شاد و زیبا از کوچه باغهای شهرستانِ میبدِ استانِ یزد که دارای باغهای میوه و بخصوص انار هستش😍👌.
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهسیسوم
ما به راه خود به سوى كوفه ادامه مى دهيم و در بين راه از آبادى هاى مختلفى مى گذريم.
نگاه كن! آن كودك را مى گويم. چرا اين چنين با تعجّب به ما نگاه مى كند؟ گويا گمشده اى دارد.
ــ آقا پسر، اين جا چه مى كنى؟
ــ آمده ام تا امام حسين(ع) را ببينم.
ــ آفرين پسر خوب، با من بيا.
كاروان مى ايستد. او خدمت امام مى رسد و سلام مى كند. امام نيز، با مهربانى جواب او را مى دهد. گويا اين پسر حرفى براى گفتن دارد، امّا خجالت مى كشد. خداى من! او چه حرفى با امام حسين(ع) دارد.
او نزديك مى شود و مى گويد: "اى پسر پيامبر! چرا اين قدر تعداد همراهان و نيروهاى تو كم است؟".
اين سؤال، دل همه ما را به درد مى آورد. اين كودك خبر دارد كه امام حسين(ع) عليه يزيد قيام كرده است. پس بايد نيروهاى زيادترى داشته باشد.
همه منتظر هستيم تا ببينيم كه امام چگونه جواب او را خواهد داد. امام دستور مى دهد تا شترى كه بار نامه هاى اهل كوفه بر آن بود را نزديك بياورند. سپس مى فرمايد: "پسرم! بار اين شتر، دوازده هزار نامه است كه مردم كوفه براى من نوشته اند تا مرا يارى كنند".
كودك با شنيدن اين سخن، خوشحال شده و لبخند مى زند. سپس او براى امام دست تكان مى دهد و خداحافظى مى كند. كاروان همچنان به حركت خود ادامه مى دهد.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#نهمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
نذر کردم اگر اینبار تو را من دیدم
بوسههایی که قضا رفته
ادا خواهم کرد...
😌♥️💋
#الهه_رضایی
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت266
چند ساعتی خانهی سوگند بودم وخیاطی میکردیم، واقعا درگیرکردن ذهن یکی از بهترین کارهاست برای فارغ شدن از فکرهای آزار دهنده.
کارخیاطی خودم که تمام شد، شروع کردم به اتوکردن کارهایی که سوگند دوخته بود و کنار گذاشته بود.
اُتو کاری را معمولا مادربزرگ سوگند انجام می داد، ولی آن روز چون حالش خوب نبود من به جایش انجام دادم.
تقریبا یک ساعتی تا غروب مانده بود که خداحافظی کردم وبه طرف خانه راه افتادم.
دلم میخواست بدانم که کمیل سر قرار با فریدون رفته است یا نه. گوشی را برداشتم تا به زهرا خانم زنگ بزنم و خبر بگیرم.
یک پیام از آرش داشتم. همینطور از مادر.
پیام آرش را که بازکردم نوشته بود:
–برادر مژگان رو تو خیابون کتکش زدن، حالش بده، ماما اینا هم حالشون بده، اگه تونستی به مامان زنگ بزن. من از دانشگاه رفتم خونه.
آهان پس دانشگاه بوده و امتحانش را هم داده.
ساعت پیامش را نگاه کردم، تقریبا همان نزدیک ظهربود.
کمی دلم شور زد. مادرش و مژگان فریدون را کجا دیدند؟ خواستم زنگ بزنم و خبری بگیرم ولی منصرف شدم و دل تنگی و نگرانیام را ندید گرفتم. می دانستم منظورش از این که گفته مادرش حالش بد است همان مژگان است.
دسته آخر دل تنگم بغض شد و بیتابم کرد. به یک پیام اکتفا کردم.
–سلام آرش. خوبی؟ مگه فریدون امده خونهی شما؟
هرچقدرصبرکردم جوابی نیامد، گوشی داخل کیفم راسُردادم و سوار مترو شدم. بعد یادم افتاد که پیام مادر را نخواندم. فوری گوشی را از کیفم بیرون کشیدم وبدون این که پیامش را بخوانم زنگ زدم.
تا خواستم سلام کنم حرف مادر ولحنش باعث شد زبانم در دهانم گیرکند.
–هیچ معلوم هست کجایی؟ نباید یه خبربدی کجا میری؟
"مادر چرا اینطوری شده بود؟"
–ببخشید، به اسرا گفته بودم شاید بیام خونهی سوگند. الانم توی مترو هستم، دارم برمیگردم.
صدای نفسش را شنیدم که بیرون داد و گفت:
–خب خدا روشکر، اسرا با سعیده رفتن خرید. فکرکردم با آرشی. زودبیا خونه، بعدبدون خداحافظی قطع کرد.
اصلا باورم نمیشد مادر با من اینطور حرف بزند.
شمارهی زهرا خانم را گرفتم.
–سلام زهرا خانم، خوبید؟
–سلام عزیزم. اتفاقا الان میخواستم بهت زنگ بزنم. کمیل گفت رفته سر قرار یارو رو تا میخورده زده.
با نگرانی پرسیدم:
–خودشون چیزیشون نشده؟
–نه، فقط یه کم کنار چشمش زخم شده، یارو مثل گربه ها چنگش زده، راحیل مگه مردا هم ناخن بلند میکنن؟
–چی بگم؟ مردا، نه بلند نمیکنن. اونوقت فریدون ازش نپرسیده تو کی هستی؟
–چرا پرسیده، کمیل میگفت چیزی نگفتم. فقط یه کم که کتک خورد، مردم دورمون جمع شدن و فریدنم از فرصت استفاده کرد و فرار کرده.
تارسیدم خانه از بوی پیاز و دنبهایی که خانه را برداشته بود فهمیدم مادر در حال درست کردن روغن دنبهی گوسفند است. سرکی به آشپزخانه کشیدم. جلوی گاز ایستاده بود و یک لیوان شیر دستش بود. همین که خواست شیر را در قابلمه بریزد،
ازپشت بغلش کردم. بیچاره ترسید و لیوان شیر ازدستش رها شد و روی گاز ریخت. مادر نگاه سرزنش باری به من انداخت و گفت:
–همین یه لیوان شیر رو داشتیم.
شرمنده نگاهش کردم.
–شما عصبانی نباش من الان میرم می خرم.
–من عصبانی نیستم.
–پس چرا اونجوری باهام حرف زدید؟
–چون فکرکردم حرفم روگوش نکردی و با آرش بیرون رفتی.
–خب زنگ می زدید.
–گفتم اگه پیش اون باشی و بهت زنگ بزنم، ممکنه از روی عصبانیت حرفی بهت بزنم که بعدا خودم پشیمون بشم. نمی خواستم آرش هم بدونه تو حرف مادرت روحساب نکردی.
–مامان، اینجوری نگید دیگه، من که همیشه گوش به فرمان شما هستم.
آهی کشید و چیزی نگفت، لابد الان پیش خودش میگوید درمورد انتخاب آرش گوش به فرمان نبودی.
–راحیلم ببخش من رو، زود قضاوت کردم.
بوسیدمش و گفتم:
–شما باید ببخشید. من همش باعث ناراحتی و اعصاب خردی شما میشم. ولی باور کنید ناخواستس.
بعد کمی از او فاصله گرفتم و گفتم:
–الان شیر میخرم زود میام.
آن شب آرش پیامی نداد. نگران بودم. ولی باخودم گفتم تافردا هم صبرمی کنم اگر جوابی نداد زنگ می زنم.
صبح که برای نماز بلند شدم و وضو گرفتم، همین که نمازم را شروع کردم صدای پیامک گوشیام امد، تعجب کردم که این وقت صبح چه کسی می تواند باشد...
نمازم که تمام شد جَست زدم به طرف گوشی.
آرش بود، نوشته بود:
–سلام، عزیزم صبح بخیر، ببخشید که دیرجواب دادم، دیروز روزسختی بود، وقت نشد. آخه مژگان وقتی قیافهی خونی برادرش رو دیده مثل این که یاد کیارش افتاده و حالش بد شده. مادرش به من زنگ زد و بردیمش بیمارستان. دکترش گفت بایدبستری بشه، چون احتمال داره زایمان زودراس داشته باشه، دیگه دنبال کارهای اون بودم.
"وای خدااگه مژگان زایمان زودرس داشته باشه، بعداینا بفهمندکه من باعث شدم داداش مژگان کتک بخوره چی؟
اگه آرش بفهمه کمیل زدتش چی؟
بعد از چند دقیقه زنگ زد و بعد از احوالپرسی گفت:
راستی قرارمون که یادت نرفته؟
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
چه زیباست......
قلبی را پیدا کنی که عاشقت باشد بی آنکه چیزی از تو بخواهد مگر حال خوبت را...
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
کار ما نیست
شناسایی راز گل سرخ🌹
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ
شناور باشیم...
#سهراب_سپهری
@Aksneveshteheitaa
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
✨🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃✨
در رفاقت رسم ما جان دادن است
هر قدم را صد قدم پس دادن است
هرکه بر ما تب کند جان می دهیم
ناز او را هرچه باشد می خریم 😌🌿
#ࢪفیقطوࢪی👩❤️👩♥️
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
قصه ایـن است،
جهان با تو برایم زیباست!😍♥️
#عـآشقآنھ❤
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
🥀عکس نوشته ایتا🥀
#ٻڒۅڢاېـل_فانـٹزـے🦋 #سلامبرحسین #کانالعکسنوشتهایتا 🏴💠🏴 @Aksneveshteheita
کاش #بعضیا مثلِ
مهران مدیرۍمیپرسیدن:
چیزۍ هست بخواۍ بگے
و #من نپرسیدھ باشم؟
اونوقت آدم مےنشست
وباهاشونتا #صبح حرفمیزد : )
#ڄـڼد_ڷځـظھ_ڂـڶۈـٹ⏳
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
Shab07Safar1400[06](1).mp3
5.79M
🎙ما اربعین نرفتهها گناه داریم (زمزمه اربعین)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷﷽🌷🍃
🍃🌴🌸زیباترینهای دنیا نصیبتون...
🌻☘🌷 شبتون حسینی .....
🖤🌙✨🌟🖤
┄┅─✵💝✵─┅┄
خرد هرکجا گنجی آرد پدید
ز نام خدا سازد آن را کلید
به نام خداوند لوح و قلم
حقیقت نگار وجود و عدم
خدایی که داننده رازهاست
نخستین سرآغاز آغازهاست
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
🦋💖🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🏴
#سلام_امام_زمانم
مـے رود قصـ ه ے ما سوے سرانـجام آرام
دفتـر قصـ ه ورق مے خورد آرام آرام
آقا جان بیا
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
🏴💠🏴
@Aksneveshteheitaa
🏴💠🏴