6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوست من!
ممکنه خوشحال بودن تو برای ۹۹ درصد از مردم دنیا مهم نباشه
ولی برای خودت که مهمه....
روز و اوقاتتون شاد شاد☺️
حال دلتون تا همیشه خوب ❤️
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم بعضی از عزیزان یادشون رفته که😊😊
به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه ب امام رضا علیهالسلام 🌸🌸🌸
تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️
@Yare_mahdii313
#مهدےجان💚
تو بيا عزيز زهرا
که تو سيد جهاني
که تو هم بهار مردم
که تو هم بهار جاني
تو بيا که چشم مردم
به ره عنايٺ توسٺ
که تو هم طبيب دلها
که تو نور دیدگانی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#گندم_زارهای_طلایی 🌾🌾
#قسمت_دویستچهلیکم
✨﷽✨
حال عجیبی داشتم ... بدنم گُر گرفته بود و می ترسیدم این همه هیجانی که تو وجودم هست , دستم را رو کنه ...
می دونستم که مانعی مثل انیس خانم جلوی راهمه و نباید امیدوار می شدم , که در این صورت دوباره ضربه می خوردم ...
هاشم ماشین رو تا دم ایوون برد و با هم پیاده شدیم ...
خوشحال بود و چشم هاش برق می زد ...
هر چی اون به این ملاقات خوشبین بود , من نبودم ...
بازم شکوه و جمال اون ساختمون و اون زندگی منو گرفته بود ...
به خودم نهیب زدم : لیلا , دست و پاتو گم نکن ... وگرنه انیس خانم سکه ی یک پولت می کنه ...
حواست باشه این بار نباید به اون ببازی , تو رشته ی کارو دستت بگیر ...
هاشم راهنمایی کرد و دوش به دوش هم واردخونه شدیم ...
انیس خانم این بار با خوشرویی اومد به استقبالم و گفت : خوش اومدی لیلا جون ...
مرسی که وقت گذاشتی , ولی من باید باهات حرف می زدم ... بفرما بشین ...
وای عزیزم , تو چقدر قشنگ ساز می زنی ... من که خیلی لذت بردم , عالی بود ...
نشستم و هاشم هم اومد نزدیک من بشینه که انیس خانم گفت : هاشم جان میشه شما ما رو تنها بذاری ؟ ... می خوایم زنونه حرف بزنیم ...
هاشم گفت : مادر ؟ برای چی ؟
گفت : خواهش می کنم , لطفا ... من و لیلا با هم حرف داریم , نمی خوام تو باشی ... میشه ؟
هاشم با ناراحتی سری تکون داد و گفت : پس من یکم می رم به اتاقم و زود برمی گردم ...
گفتم : انیس خانم منم با شما حرف دارم , اجازه می دین اول من بگم ؟
گفت : بگو ببینم چی شده ؟
بدون معطلی گفتم : مدتیه که می خواستم بهتون بگم ولی وقت نمی شد ... اول اینکه من واقعا ازتون ممنونم که پیگیر کار مدرسه ی بچه ها شدین , شما اونقدر قابل تحسین هستین که من آرزو کردم یک روز مثل شما بشم ... می خواستم در مورد کمک هاتون که موقع مریضی من و بچه ها کردین هم ازتون تشکر کنم ...
به نظرم شما زن بی نظیری هستین ... اگر شما نبودین اون بچه ها خیلی صدمه می دیدن ...
انیس خانم لبخند رضایتمندی روی لبش نقش بست و گفت : نه جونم , وظیفه ام بود ... خوب به هر حال کاری که از دستم بر میومد کردم , مهم نیست ...
گفتم : به خدا خیلی مهمه , هر کسی این کارا رو نمی کنه ... شما واقعا یک زن استثنایی هستین و من تا آخر عمرم فراموشتون نمی کنم ...
گفت : ممنون ... حالا من می خواستم بگم ...
وسط حرفش رفتم و ادامه دادم : البته یک مورد دیگه هم هست که باید بهتون بگم و از تجربه ی شما استفاده کنم , اونم اینه که مرادی از سودابه خوشش اومده ...
و جریان رو با آب و تاب براش تعریف کردم ...
من تند تند می گفتم و اون با اشتیاق گوش می داد ...
بعد ادامه دادم : من به مادر مرادی گفتم آخه وقتی یک دختر خوبه همه چیز تمومه چرا شما به جرم اینکه تو پرورشگاه بزرگ شده می خواین برای پسرتون نگیرین ؟ ...
به خدا انیس خانم کاش همه انسانیت شما رو داشتن ... واقعا دلم می خواست بهش بگم بیا از انیس الدوله یاد بگیر , دائم به فکر این بچه هاست ...
اصلا وسط حرفام هم گفتم بیا ببین چه خانم هایی زندگیشونو وقف این بچه ها کردن , اون وقت شما به خاطر حرف مردم می خوای این دختر رو نگیری ؟
پرسید : حالا بالاخره راضی شد یا نه ؟
گفتم : نمی دونم , راستش اگر بگه نه که سودابه خیلی ناراحت می شه ... ولی مهم نیست , شما نگران نباشین من باهاش حرف می زنم ...
به خاطر یک مرد که آدم خودشو ناراحت نمی کنه ... بد میگم انیس خانم ؟ اصلا شاید یک نفر بهتر براش پیدا شد و باهاش ازداوج کرد , دنیا که آخر نمی شه ...
حالا شما میگی من کار درستی کردم ؟ ...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#گندم_زارهای_طلایی 🌾🌾
#قسمت_دویستچهلدوم
✨﷽✨
از قیافه ای که انیس خانم به خودش گرفته بود و تحت تاثیر حرفای من , اصلا حرفای خودشو فراموش کرده بود ...
فهمیدم آدما اون چیزی نیستن که گذرا اونا رو می ببینیم ...
در واقع همه ی اونا یک رگ خواب دارن که وقتی به دست اومد دیگه رو حرف تو حرف نمی زنن ...
با مهربونی گفت : تو دختر عاقلی هستی , خودت می دونی باید چیکار کنی ... همین کارایی که کردی خوب بود ...
منم جای تو بودم همین کارو می کردم ...اگر لازم شد خودم با مرادی حرف می زنم ...
خوب حالا بریم سر حرف من ...
گفتم : ببخشید یک چیز دیگه ام هست ... من با خیاط خاله ام حرف زدم تا تو پرورشگاه یک کلاس خیاطی بذاره تا اونا یک حرفه یاد بگیرن و لباس های خودشون رو هم خودشون بدوزن ...
پرسید : شنیدم برای بچه ها لباس نو دوختی ... کی پولشو داد ؟ ...
گفتم : پول پارچه ها رو من و پول خیاط رو خاله ام دادن ...
گفت : ای وای , تو با این درآمد کم این کارو کردی ؟ چرا به من نگفتی ؟
گفتم : انیس خانم در مقابل خوبی های شما , این که چیزی نیست ... ما به گرد پای شما هم نمی رسیم ...
گفت : دستت درد نکنه , آفرین به تو ... حالا اگر حرفت تموم شد , به من گوش کن ...
گفتم : چشم , بفرمایید ...
گفت : می دونی که حتما هاشم در مورد تو چه نظری داره ...
گفتم : بله , می دونم ... ولی نظر شما برای من مهمه , حرف حرف شماست ... هر چی شما بگین من انجام می دم و خلافش ثابت نمی شه ...
گفت : راستش من موافق نیستم , خودتم می دونی دلیلش اینه که تو ...
حالا اونو ول کن ... اینکه ... تو ... اصلا بذار اینجوری بگم ...
لیلا تو دختر شایسته ای هستی و خیلی عاقل ... به نظرت برای پسر من مناسبی ؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺خوشبختي
در کنار هم بودنهاست
همين دوست داشتن هاست
خوشبختي
همين لحظه های ماست 🌺🍃
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄
خرد هرکجا گنجی آرد پدید
ز نام خدا سازد آن را کلید
به نام خداوند لوح و قلم
حقیقت نگار وجود و عدم
خدایی که داننده رازهاست
نخستین سرآغاز آغازهاست
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷