eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
                   @Aksneveshteheitaa                ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐬وقتی میکنی، دعای تو از این جهان خارج میشود و به جایی میرود که نیست. دعایت به قبل از پیدایش عالم میرود. دعایت به آنجا که دارند تقدیرت را میرود. و تقدیر نویس مهربان عالم تقدیرت را با توجه به مینویسد. و مولانا میگوید : گر در طلب کانی، کانی گر در هوس لقمه نانی، نانی این نکته رمز اگر بدانی، دانی هر چیز که در آنی، آنی.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@delneveshte_hadis110
🦋🌸بہ کوتاهی آن لحظہ شادی کہ گذشت غصہ هم میگذرد…🌿                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
خیلییی‌مراقب‌این‌قلبت‌باش‌‌رفیق❤️❤️‍🩹                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🔴بررسی نظرات رسانه های غربی در‌مورد دکتر جلیلی +ببینید هجمه توپخانه ی دشمن به سمت کیست تا اصلح رابشناسید. 🇮🇷  
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا🌻🍃 سرآغازصبحمان را با یاد و نام و امید تو میگشاییم🌻🍃 پنجره های قلبمان را عاشقانه بسویت بازمیکنیم تانسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃 الهی به امید تو 💚 ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
028.mp3
3.26M
حزب بیستم و هشتم (۷۴ الی ۱۱۰ انعام) 👤 با صدای استاد پرهیزگار @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
ای حجت ثانی عشرای مهدی جان بـر طلعت زیبـای تـو دائـم صـلوات ✨اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨ @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 شام که تمام می شد، امیریل می رود بیرون و نگاه مرا دنبال خودش می کشد. دست فرھاد را پشت صندلی ام حس می کنم. سرم را به طرفش می گردانم. سرش را می آورد جلو و دم گوشش می گوید: -ھر تصمیمی گرفت، بھش احترام بذار. پس او خبر دارد. ھمه کمک می کنند تا میز را جمع کنند. دل آشوبه می گیرم. الھه می آید و دم گوشم می گوید: -امیریل تو حیاط کارت داره. رو می کنم سمت فرھاد که با لبخند نگاھمان می کند. -امیریل کارم داره. -برو. بلند می شوم و می روم بیرون. پشت به من ایستاده و دارد سیگار می کشد. با بغض می گویم: سرش را می چرخاند طرفم. سیگارش را می اندازد پایین و زیر پایش خاموشش می کند. می اید روبرویم می ایستد. نگاھم می کند. عمیق و طولانی. لبخند می زنم. دست ھایش را داخل جیب شلوارش کرده. صدایش بی نھایت مھربان است. -یه چیزیو می دونی. سرم را به دو طرف تکان می دھم که "چیه؟!". -بھت حسودی می کنم. زیر لب می گویم. -دیونه!. لبخند کمرنگی می زند. نگاھش غمگین است. -به سر بی موت حسودی می کنم. به ابروی نداشته ات. به مزه ھای ریخته ات حسودی می کنم. بغض می کنم. کمی مکث می کند و ادامه می دھد. -به تن لاغرت، به زیر چشمھای گود افتاده ات، به نفسی که وقتی تند تند راه میری سخت بالا میاد حسودی می کنم. نم اشک را می توانم توی چشمانش ببینم. زیرلب می گویم: -امیریل!. کف دستش را می آورد جلو. ساکت می شوم. -بذار حرفمو بزنم. به اون مردی که سرشو تراشیده، کنارت وایساده حسودی می کنم. به برق چشمات به لبخند درخشنده ات به گرمی دلت حسودی می کنم لیلی. به این که می لرزی ولی وایسادی حسودی می کنم. به حال خوبت. پشتش را به من می کند. سرش را رو به بالا می گیرد. می بینم که دستش را زیر چشمانش می کشد. شعله ای از آتش توی سینه ام زبانه می کشد. چه کرده ام با تو مرد؟!. کمی بعد برمی گردد. -به شھامتت. به اینکه تونستی از نو شروع کنی. اینکه خوردی زمین ولی بازم بلند شدی. شدی یه سلحشور واقعی. به ھمه چیزایی که داری حسودی می کنم. حتی به اون ھیولایی که افاده به جونت حسودی می کنم. اشک ھایم می چکد. حرف ھایش طعم تلخ خداحافظی می دھد. چیزی توی گلویم گلوله می شود که فقط با اشک بیرون می ریزد. دستی به صورتش می کشد و دل من می ریزد. - دارم میرم. آرام می پرسم: -کجا؟!. سرش را پایین می اندازد. با نوک کفشش طرح ھایی روی زمین می کشد. -کجاش مھم نیست. فقط حس می کنم باید چند روزی برم. باید این سرباز بره. بره تو سنگرش و فکر کنه. بابی و فرح جان که با ھمند. از بابت تو ھم که خیالم تخته. الھه و ھستی ھم می تونن چند روزی نبودن منو تحمل کنن. از روی صندوق عقب ماشینش گلدان گلش را برمی دارد و می دھد به دستم. بگونیایش غرق شکوفه شده. با ذوق می گویم: -بگونیای تو ھم گل دادن. لبخند می زند. -فکر کردی فقط تو حواست به گلته؟!. دارم می دمش دستت امانت. فقط تو معنی این گلارو می دونی. برگردم می خوامش. سرم را به معنی باشه تکان می دھم. چمدانش را از کنار دیوار برمی دارد. می گذاردش صندق عقب. با نگاه کارھایش را دنبال می کنم. برمی گردد و تا دلش می خواھد نگاھم می کند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 -چی دوست داری برات سوغات بیارم؟!. چشمھایم را جمع می کنم و لبھایم را غنچه می کنم. غمگین می خندد. -غافلگیرم کن. -سختش کردی. عقب عقب می رود. -می خوام وقتی برمی گردم باشی. اشک ھایم را پاک می کنم. -من بدون خداحافظی جایی نمیرم. تا می تونی خوش بگذرون. تکان نمی خورد. حس می کنم نمی تواند دل بکند. حس می کنم کندن برایش سخت است. باید برایش راحتش کنم. -برو امیریل. سرش را با بغض به طرفین تکان می دھد. با گلدان میان دستانم پا تند می کنم طرف خانه. سعی می کنم نفس بکشم. از بینی نفس می گیرم و از دھان می دھم بیرون. دوباره و دوباره. فرھاد پایین پله ھا می آید و کمکم می کند بروم بالا. ھمه می روند پایین برای خداحافظی. پشت پنجره می ایستم. پرده را کنار می زنم. سوار ماشینش می شود. می رود ولی من می دانم تا وقتی برگردد یک جای دلم تنگ است. تنگ مردی که مردانه پای عاشقی اش ماند. مامان و بابی را تنھا می گذاریم. فرھاد ما را می رساند خانه. الھه و ھستی می روند توی اتاق مامان می خوابند. خسته روی تختم می نشینم. فرھاد توی اتاق قدم می زند. دست می کشد به سرش و گاھی برمی گردد و مرا نگاه می کند. به رویش می خندم. او ھم لبخند می زند. می گویم: -نمی خوای بری؟!. چینی به بینی اش می اندازد. -یعنی برم؟!. ابروھایم را بالا می اندازم. -آره دیگه. گوشه ابرویش را می خاراند. -باشه. من برم دیگه. می گوید ولی ایستاده توی اتاق. به خنده می افتم. سرم را تکیه می دھم به تاج تخت و با لذت و عشق نگاھش می کنم. دست به کمر روبرویم می ایستد. با چشمانی ملتمس گوید: -امشب اینجا بمونم؟!. از جایم پا می شوم. می روم مقابلش می ایستم. دست می اندازم دور گردنش. دستانش را می پیچد دور کمرم. روی نوک پاھایم بلند می شوم. چشمانم را می بندم. لبھایش را لمس می کنم. مرا محکم به خودش می چسباند و ھمراھی ام می کند. سیراب که می شویم، کنار می کشم. می گویم: -حالا برو. سرش را به دو طرف تکان می دھد. -یه دونه ای!. عقب عقب می رود و تنھایم می گذارد. می روم کنار پنجره. بگونیای امیریل را می گذارم کنار گلم. ھر دو پر از شکوفه شده اند. قبل از بیرون آمدن از خانه، نامه ای را که برایش نوشته ام را دادم دست بابی. ازش خواسته وقتی نبودم بدھد بھش. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه به ۱۴ معصوم،امام رضا علیه‌السلام و حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها...... و شهدای سانحه بالگرد رئیس‌جمهور شهید... 🌹🌹🌹🌹 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا آغازی که تو صاحبش نباشی چه امیدیست به پایانش؟ پس با نام تو آغاز می کنم روزم را الهی به امید تو💚 ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷